شعرهایی رمان مانند | شهرآرا


چشمانم غربال‌هایی اند
در حال جست وجوی تو
در انبوهی از دیگران.
پیش از این هر پنج رمان سنان انطون [Sinan Antoon]، که خوشبختانه همگی به فارسی ترجمه شده اند، یعنی رمان‌های «فهرس»، «مریما»، «اعجام»، «آن تک درخت انار» و «خُزامی»، معرفی شدند. آن زمان و حین معرفی رمان درخشان «آن تک درخت انار» نوشته بودیم: «نویسنده رمان شاعر نیز هست (پیشنهاد می‌کنم با مراجعه به سایت شخصی نویسنده اشعار او را به دو زبان عربی و انگلیسی بخوانید و لذت ببرید) و به همین خاطر، حین خواندن رمان، به جملاتی شاعرانه برخورد می‌کنیم.»

شبی در تمام شهرها» [لیل‌الواحد فی کل‌المدن]

خوشبختانه، اینک ترجمه شماری از شعرهای او در کتاب «شبی در تمام شهرها» [لیل‌الواحد فی کل‌المدن] منتشر شده و اکنون در دست است: شعرهایی روان، موجز، چندوجهی، سرشار از ارجاعات بیرونی و معمولا با پایانی غافل گیرکننده، درست مشابه رمان‌های این نویسنده و شاعر مسیحی عراقی. در ادامه، به دو نکته اشاره خواهم کرد پیرامون شعرهای منتشرشده در مجموعه «شبی در تمام شهرها»، و البته شاعر آن ها:

۱- سنان انطون رمان نویسی حرفه ای است و -انصافا- هر پنج رمانی که تاکنون منتشر کرده است رمان‌هایی خواندنی، پخته و درخوراعتنا هستند. تقریبا همه رمان‌های او از دو ویژگی مهم و فنی که خواندن هر رمانی را برای هر خواننده ای جذاب می‌کنند برخوردارند. این دو ویژگی عبارت اند از ۱- شروع یا همان گشایش حساب شده و در اغلب موارد نفس گیر که وظیفه اش ترغیب خواننده و عطشناک کردن او برای ورود به جهان رمان است، و ۲- پایان غافل گیرکننده که می‌تواند رمان را تا مدت‌ها در ذهن خواننده زنده نگاه دارد. فوق العاده جالب است که این دو ویژگی در بسیاری از شعر‌های سنان انطون نیز به چشم می‌خورد و به همین خاطر خواندن آن‌ها را، با اینکه حجمی به مراتب کمتر از رمان دارند، به تجربه ای لذت بخش و -اجازه دهید عرض کنم- «رمان مانند» تبدیل می‌کند. به عنوان نمونه، به این شعر که در صفحه ۴۳ کتاب آمده است توجه فرمایید:

نشسته است
بر لبه کامیون
[در هفت یا هشت سالگی‌اش؟]
خانواده‌اش گرداگرد او در خواب اند:
پدرش
مادرش
پنج برادرش.
سرش بین دو دستش نهفته است.
تمامی ابرهای جهان
در آستانه چشمانش منتظرند.
مرد بلندقامت ایستاده در نزدیکی کامیون
عرق را از چهره خویش می‌زداید
و شروع به کندن قبر هفتم می‌کند.

۲- سنان انطون هم شاعر است و شعردوست، و هم شعرشناس و شعر پژوه، بدین معنا که بخش زیادی از عمر آکادمیک خود را وقف تحقیق و پژوهش پیرامون شعر و شاعری کرده است. او، که متولد ۱۹۶۷ در بغداد است، پس از گرفتن مدرک کارشناسی ادبیات انگلیسی از دانشگاه بغداد، در سال ۱۹۹۱ به آمریکا مهاجرت کرده، کارشناسی ارشد مطالعات عربی را در سال ۱۹۹۵ از دانشگاه جرج تاون و دکتری خود را در رشته مطالعات عربی و اسلامی در سال ۲۰۰۶ از دانشگاه معروف هاروارد گرفته، و اکنون دانشیار دانشگاه نیویورک است. موضوع رساله دکتری او بررسی جهان شعری ابن حجاج، شاعر عرب زبان قرن چهارم هجری، و ژانر مختص او، یعنی «سخیفه سرایی»، بوده است. همچنین، سنان انطون تاکنون مقالات ترویجی و پژوهشی فراوانی درباره شاعران کهن و معاصر (مانند محمود درویش) منتشر کرده است. مجموعه این تلاش‌های دانشگاهی نشان دهنده وسعت و عمق دانش نظری این شاعر و پژوهشگر خوش قریحه درباره شعر و ظرائف آن است، دانشی که خوشبختانه پشتوانه محکمی برای خلق جهان شعری او بوده است، و شعرهای او را خواندنی تر می‌سازد.

اجازه دهید، همان طور که این جستار را با نقل شعری از کتاب آغازیدم، با نقل شعر دیگری از آن، با عنوان «مادرم را ملاقات نمی‌کنم»، تمام کنم. شاید یادآوری این نکته بی فایده نباشد که شاعر در سال ۱۹۹۱ از عراق مهاجرت کرده و تاریخ سرایش این شعر ۲۰۰۹، یعنی هجده سال بعد، است:

مدت‌هاست مادرم را ملاقات نمی‌کنم
خانه‌اش در انتهای هستی است
و کاملا سرد
حتی در گرمای بغداد.
مرتبه‌ای او را ملاقات کردم
چیز زیادی نگفت؛
خموشیْ سنگی بود که
هنوز بر شانه‌ام سنگینی می‌کند.
حتی همسایگانش ساکت بودند
و با چشمان بسته به من خیره می‌شدند.
باد چیزی غرولند می‌کرد
حال آنکه آن را متوجه نشدم.
سپس نگهبان گورستان دستش را گشود
و گفت: «خداوند او را بیامرزد!»

«شبی در تمام شهرها» با ترجمه مهدی فیروزجائی و توسط نشر حکمت کلمه در ۱۰۰ صفحه منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...