تعریف‌ها و گلایه‌ها از کلاس 442 | ایبنا


سه‌شنبه‌های دانشگاه تهران با نام محمدرضا شفیعی‌کدکنی گره خورده است؛ از این رو در زادروز این استاد برجسته زبان و ادب فارسی به سراغ کلاس‌ 442 در سال‌های دور و نزدیک رفتیم تا از پنجره این گزارش به کلاس عشق، ادب و کلمه بنگریم.

محمدرضا شفیعی کدکنی نامی است که برای بسیاری از دوست‌داران زبان و ادبیات فارسی آشناست. چه آنان که به مطالعات ادبی و ادبیات کلاسیک فارسی علاقه‌مندند؛ چه کسانی که شعر معاصر فارسی را می‌خوانند. او آموزگاری است که از سالیان دور تا کنون، کلاس درس روزهای سه‌شنبه‌اش میزبان علاقه‌مندان و دانشجویان است. به بهانه سالروز تولد این استاد بزرگ رشته زبان و ادبیات فارسی، گفت‌وگویی با شاگردان گذشته وی داشتیم. شاگردانی که اکنون هرکدام در جایی مشغول به تدریس و تحقیق و آموزش زبان و ادبیات فارسی هستند.

محمدرضا شفیعی کدکنی

بهترین مرجع، محمدرضا شفیعی کدکنی است
در گام نخست به سراغ روح‌الله هادی، استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران و مدیرگروه زبان و ادبیات فارسی رفتیم تا به او هم‌کلام شویم. وی از خاطرات شاگردی شفیعی کدکنی یاد کرد و گفت: من این افتخار را دارم که از سال 1366 تا کنون شاگرد محمدرضا شفیعی کدکنی بوده‌ام. خدا را شاکرم که همیشه مورد لطف و عنایت ایشان بوده‌ام. هروقت که نیاز به کمکی داشتم، ایشان از هیچ راهنمایی‌ای دریغ نکرد. افتخار این را داشتم که شفیعی کدکنی در هر دو دوره ارشد و دکتری پایان‌نامه و رساله من را راهنمایی کند. اگر قرار باشد که ایشان را در یک جمله توصیف کنم، باید بگویم او در روزگار ما ادیب‌ترین و دانشمندترین ادیبی است که در هر حوزه ادبیات می‌شود از ایشان کمک گرفت. از آغاز شعر و نثر فارسی تا روزگار ما، در هر حوزه‌ای از زبان و ادب، بهترین مرجع، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی است.

هیچ‌وقت ندیدم شفیعی کتاب به‌ دست بگیرد!
جواد مرتضایی، استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد که دوره ارشد و دکتری خود را در دانشگاه تهران گذرانده است، دومین کسی بود که با او به صحبت نشستیم. وی نیز از منش استاد و شیوه‌ کلاس‌داری او یاد کرد و گفت: بعد از اتمام دوره لیسانسم در دانشگاه فردوسی مشهد، به‌خاطر عشق و ارادتم به استاد شفیعی کدکنی، برای دوره فوق‌لیسانس و دکتری، عازم دانشگاه تهران شدم و افتخار این را داشتم که از حدود سال 1372 تا 1378 از محضر استاد بهره ببرم. البته بنده خود را تا همین امروز هم شاگرد شفیعی کدکنی می‌دانم. در خاطرم هست که در آن ایام کلاس‌های ایشان، طبق روال معمول کلاس‌های دیگر برگزار می‌شد؛ یعنی درس‌های ما با ایشان در دوره فوق‌لیسانس و دکتری، بر اساس منابعی که معرفی می‌کرد، بود؛ هرچند که همیشه با نکته‌های آموزنده و ایده‌های جدید همراه بود. شفیعی کدکنی بسیار باحوصله و بسیار مسلط بر مطلب بود. من هیچ‌وقت ندیدم که او کتاب مربوط به آن درس را در دست داشته باشد؛ چراکه بر محتوا و مطلب تسلط کامل داشت. هر سوالی که در حوزه زبان و ادبیات فارسی از ایشان پرسیده می‌شد، پاسخی قانع‌کننده و علمی از جانب ایشان داده می‌شد. حتی وقتی کلاس ایشان تمام می‌شد، رسیدن ایشان به محوطه دانشگاه برای سوارشدن به ماشین و ترک دانشگاه، یک ساعتی طول می‌کشید؛ چراکه دانشجویان در همین مسیر کوتاه نیز از ایشان سوال می‌پرسیدند و استاد پاسخ می‌دادند. شفیعی کدکنی با دقت به دیدگاه و نظر دانشجو گوش می‌داد و اگر نظر دانشجو را صحیح می‌دانستند، حتما آن را اعلام می‌کرد. من این نکته را در کمتر کسی دیده‌ام. استاد شفیعی کدکنی بسیار بااخلاق نیز بود. او استادی دانشجوپرور است. من این افتخار را داشتم که بعد از اتمام دوران تحصیلم هرازگاهی به منزل ایشان بروم و از محضرشان بهره‌ها ببرم. وجود افرادی مثل استاد شفیعی کدکنی برای فرهنگ این ممکلت لازم و مغتنم است.

استاد کیمیاگر از مس شاگردان طلای ناب می‌ساخت
حسن ذوالفقاری، استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت‌مدرس تهران نیز شفیعی کدکنی را «استاد کیمیاگر» خواند و گفت: از خوشبختی‌های زندگی من درک محضر استاد دکتر شفیعی کدکنی در دو دوره ارشد و دکتری بود؛ از سال 1368 تا 1376. استاد کیمیاگر از مس شاگردان طلای ناب می‌ساخت. درک حضور او تنها درک محضر یک استاد و معلم یگانه نبود؛ بلکه حضور در متن شعر معاصر و شناخت آخرین پژوهش‌ها و شیوه پژوهشگری هم بود. بُعد معلمی شخصیت دکتر شفیعی کدکنی به‌عنوان استاد دانشگاه تهران و پرورنده صدها دانشجو در تمامی مقاطع طی چند دهه اخیر کمتر از نقش او در ادبیات معاصر و پژوهش‌های ادبی نیست. اکنون اغلب مدرسان و معلمان و سکانداران کرسی‌های زبان و ادبیات فارسی در دو دهه اخیر به‌واسطه و مع‌الواسطه شاگرد او هستند.

روش استاد در کلاس‌داری خود سرمشق و الگوی روش تدریس من بوده و هست. کلاس‌های استاد باز، آزاد و به‌تمامی معنی آکادمیک بود. در هیچ کلاسی نبود که به نکته یا نکاتی تازه در حوزه پژوهش‌های ادبی اشاره نشود. کلاس او کلاس ایده‌ها، خلاقیت‌ها و نوآوری‌ها بود؛ زیرا از ذهن خلاق و ممتاز استاد همواره موضوعات تازه و بدیع و نو برای مطالعه و تحقیق عرضه و ارائه می‌شد و می‌شود. نظرات و راهنمایی‌های او -چه برای من و چه پژوهشگران و شاگردان وی- کارساز، حرف آخر، مؤثر و دقیق بوده است.

در کلاس متکلم وحده نبود؛ از همه، نظر می‌خواست؛ بحث‌ها به‌صورت میزگرد ارائه می‌شد و با طرح یک موضوع نظرات جمع را می‌طلبید؛ جرأت اظهارنظر را در کلاس‌های استاد آموختم. از حضور و غیاب هم خبری نبود؛ ولی مگر می‌شد هفته‌ای غیبت کرد و محروم شد؟!؛ با کمال متانت و حوصله به سؤالات پاسخ می‌داد و هیچ‌گاه از حلقه‌های تنگ و سخت دیدارکنندگان خسته نمی‌شد. هر سه‌شنبه مشتاقان به دیدار استاد می‌آمدند و استاد نیز با رویی گشاده احوال می‌پرسید و راه می‌نمایاند.

خصلت استاد این بود و هست که درِ خانه‌اش به روی ما و همه باز بود. هیچ‌گاه نیز از مراجعان خسته نمی‌شد. این کمترین، هرگاه برای کسب راهنمایی از استاد به منزل وی می‌رفتم، با رویی باز پذیرایم بود و همواره خانه استاد را پر از مشتاقان می‌یافتم. این سؤال در ذهنم بوده و هست که آیا استاد با مشغله علمی فراوان از کثرت زائران خود خسته نمی‌شود؟

نفوذ شفیعی کدکنی در دل‌ها، اذهان و جریان‌های تحقیقاتی بی‌بدیل است
در ادامه به گفت‌وگو با سعید شفیعیون استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان پرداختیم؛ وی نیز درباره استاد شفیعی کدکنی گفت: نفوذ شفیعی کدکنی در دل‌ها، اذهان و جریان‌های تحقیقاتی بی‌بدیل است. هیچ‌یک از ادبیان و محققان ما در دوره معاصر، یعنی از آن زمان که تحقیق به عنوان یک مهارت تشخیص داده شده است، سیطره و نفوذ و جایگاه شفیعی کدکنی را نداشته‌اند. این را از منظر فرارشته‌ای و فرادانشگاهی نیز می‌توان ادعا کرد. یعنی تاثیر ایشان در سطح سواد عموم مردم نیز بسیار است. وقتی منابع پایان‌نامه‌ها، مقاله‌ها و کتاب‌ها را نگاه می‌کنیم، حتما نامی از شفیعی کدکنی در آن می‌یابیم. گستره اطلاعاتی و دانش ایشان در ادبیات مثال‌زدنی است. البته همیشه نقدهایی بر آثار ایشان نوشته می‌شود؛ اما وقتی حوزه کاری پژوهشگری در این حد گسترده و البته غنی باشد و هنوز هم بتواند اصالت و بداعت را در آن‌ها تشخیص داد، جای شگفتی است؛ کاری که برخی محققانِ امروز حتی در یک حوزه نیز قادر به انجام آن نیستند. ایشان اخلاق را در نهایت درجه برخوردار است. مناعت طبع، شاگردپروری و تواضع ایشان مثال‌زدنی است. او برای دیگر پژوهشگران، ارج‌نامه‌ها و جشن‌نامه‌هایی ترتیب‌ داده است؛ اما مخالف هرگونه بزرگداشت برای خودش است. او مصداق کسی است که هرچه آموخته، در وجودش متبلور شده است و می‌توانیم ابوسعیدها و مولوی‌ها را در وجود او ببینیم. خوشا به حال ما که در روزگار او زیسته‌ایم.

سهم دانشجویان دکتری از استاد شفیعی جز نام و نمره‌ای در کارنامه نیست
صحبت‌ها را شنیدید؛ اما آزاده شریفی، نویسنده کتاب «سبک‌شناسی کاربردی»، آموزگار زبان و ادبیات فارسی و محقق این رشته که در سال‌های اخیر از شاگردان استاد شفیعی کدکنی بوده است، از وجه دیگری به کلاس‌های درس دکتر شفیعی کدکنی نگاه کرد و گفت: کلاس 442 در روزهای سه‌شنبه، یعنی روزهای حضور دکتر شفیعی کدکنی جای عجیبی می‌شود. منتظران استاد، شیفتگان ادبیات و تعدادی هم دانشجو. بیشتر حاضران کلاس استاد در یکی از سه گروه زیر جای می‌گیرند: دانشجویانی که درس دکتری (معمولاً متون عرفانی و حکمی) با استاد دارند، سایر دانشجویان ادبیات و علاقه‌مندان عام که از دانشکده‌های دیگر یا از خارج دانشگاه و بعضاً راه دور آمده‌اند شاعر محبوب‌شان -همان که شعرش در کتاب درسی آمده و رفیق دیرینه اخوان و سایه و شجریان است- را ببینند. از میان این سه گروه، سهم دانشجویان دکتری از همه کمتر است؛ آن‌هایی که در واقع قرار است از استاد مسلم عرفان خراسان، عطار و بایزید و... بیاموزند، معمولاً لابه‌لای شنوندگان مشتاق خاطرات جوانی استاد و شب شعرهای منزل مرحوم ادیب نیشابوری و... جایی ندارند. کسی هم حوصله ندارد به‌جای خاطره‌ای شیرین با سایه از نسبت عرفان خراسان و ابن عربی بشنود. استاد، سؤالات را دقیق می‌شنود و جواب می‌دهد؛ اما اگر پی‌درپی سؤالات تخصصی بپرسید، از دشواری‌های عطار گرفته تا کلیات عرفان صدای غرولند چندده نفر طنین‌انداز می‌شود. در مجلس بار عام استاد آن‌ها که عکس دو نفری می‌خواهند یا می‌خواهند کتاب شعرشان را به دست استاد برسانند یا از ادبیات بشنوند، سیراب می‌شوند؛ اما سهم دانشجویان دکتری از استاد بی‌همتایشان جز نام و نمره‌ای در کارنامه نیست.

دریغ اینکه اگر بخت یار دانشجو باشد و استاد را در راهرویی، گوشه‌وکناری تنها بیابد، کلام استاد بدون شک راهگشا خواهد بود؛ حتی یک جمله. شفیعی کدکنی استادی نیست که جز خوش‌مشربی و نقل‌گفتن کاری بلد نباشد و اگر سطح بحث‌ها بالاتر برود، دانشجویان نیز از دانش بی‌کران استاد بهره می‌برند. البته این اوضاع گویا مربوط به دهه اخیر است. استادانی که در دهه هفتاد و اواخر هشتاد دانشجوی ایشان بوده‌اند، از کلاس‌های خلوت و پربار استاد خاطره‌ها دارند. در این میان، گروه ادبیات فارسی هم چندین نسل از دانشجویان دکتری را به حال خود گذاشته و تدبیری برای کسانی که سؤال جدی از استاد دارند، نیندیشیده است. اگر حوصله و مجال استاد اجازه دهد، درست‌تر این است که بخشی از زمان سه‌شنبه‌ها به دانشجویان ارشد و دکتری اختصاص یابد. اما آنچه حتی همین مجال اندک را پربار می‌کند، بدون شک شخصیت (و نه حتی دانش) خود استاد است؛ سادگی، صداقت و صراحتی که در تک‌تک کلمات و رفتارهای او جاری است و هر بیننده غیرادبیاتی را هم تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. شفیعی یادگار و میراث‌دار بزرگان و پیشکسوتان دانشکده ادبیات است، کسانی که جای خالی‌شان هرروز پررنگ‌تر می‌شود.

کلاس‌های استاد شفیعی صرف مهمانان می‌شود
بهاره دلفرح، آموزگار رشته زبان و ادبیات فارسی و شاعر -که در حال حاضر نیز دانشجوی دکتری رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران است- آخرین فردی است که با او گفت‌وگو کردیم؛ او نیز نظری موافق با آزاده شریفی دارد و می‌گوید: دکتر شفیعی کدکنی یکی از استادان شگفت‌آور دانشکده ادبیات دانشگاه تهران است. او حافظه‌ای بسیار قوی دارد. کافی است یک بار شما را ببیند یا یک بار پاسخ سوالی را از شما دریافت کند؛ دیگر از خاطرش نمی‌روید! حساسیت عجیبی به شخص دانشجو دارند و حتی به غم و شادی او نیز اهمیت می‌دهند. بنابراین ایشان از این نظر مردی بسیار شریف و بزرگ است. اما من نیز نقدی به کلاس‌های دوره دکتری ایشان دارم و آن اینکه کلاس‌های شفیعی کدکنی تنها برای دانشجویان دوره دکتری نیست. تنها نیم‌ساعت از کلاس خاص دانشجویان دکتری است. باقی آن صرف دیگر مهمانان کلاس می‌شود. خیلی خوب است که ایشان کلاسی عمومی داشته باشند که باقی دانشجویان هم بتوانند مهمان آن شوند؛ اما سهم دانشجوی دکتری نیز باید محفوظ بماند. ایشان امتحان دشواری هم می‌گیرند که در نهایت به نفع دانشجو است؛ زیرا در همان مدت کم، بسیار می‌آموزد و یاد می‌گیرد. شفیعی کدکنی را نمی‌توان توصیف کرد. او یک علامه است. شاید بعد از ایشان دیگر شاهد حضور چنین استادانی در دانشگاه‌ها نباشیم.

 نوزدهم مهرماه، سالروز تولد محمدرضا شفیعی کدکنی، محقق تراز اول، استاد دانشگاه و شاعر است. دیر زیاد آن بزرگوار خداوند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...