نشر نشانه کتاب «نظامی برای جوان‌ترها» نوشته مسعود خیام را منتشر کرد.

نظامی برای جوان‌ترها مسعود خیام

به گزارش کتاب نیوز به نقل از هنرآنلاین، مسعود خیام درباره این کتاب گفت: از ۶ شاعر بزرگ و مشهور ایران پیش‌تر به آثار فردوسی، خیام، سعدی، مولوی و حافظ، نگاهی گذرا انداخته بودم اما قادر نبودم به فضای آثار نظامی ورود کنم. شعرهای نظامی همه جا بود علاقه‌مند بودم بتوانم گنج بزرگ او را با زبان ساده برای جوان‌ترها بنویسم اما سر از کار او در نمی‌آوردم به‌طوری که چند سال قبل در مصاحبه‌ای گفتم «نظامی یک تابلو ورود ممنوع برای من نصب کرده» تا این که بالاخره راز گشوده شد. هر نوع خلاصه‌نویسی یک رمان، می‌تواند به آن لطمه جدی بزند؛ بنابراین فقط کوشیدم کل کتابم در حد یک معرفی‌نامه اولیه جهت آشنایی جوانان با کار عظیم نظامی باشد.

او با این توضیح که «خمسه» یا «پنج گنج» نظامی شامل کتاب‌های «مخزن‌الاسرار»، «خسرو و شیرین»، «لیلی و مجنون»، «هفت پیکر» و «اسکندرنامه» است، ادامه‌داد: داستان «خسرو و شیرین» سه قهرمان اصلی دارد، خسرو پرویز، شاه مقتدر ساسانی، شیرین و فرهاد. قهرمانان اصلی داستان «لیلی و مجنون» همین دو نفر هستند. در «هفت پیکر» شخصیت اصلی بهرام گور ساسانی و در اسکندرنامه، اسکندر مقدونی است. در این داستان‌ها نکته‌های حکیمانه فراوان گنجانده شده که بابت همان‌ها به شاعر لقب «حکیم نظامی» داده‌اند. بسیاری از سخنان نظامی جزو مشهورترین ضرب‌المثل‌های زبان فارسی است.

خیام، نظامی را یکی از بزرگ‌ترین شاعران ایران دانست و افزود: این حکیم، داستان‌سرایی است که با بهره‌وری از صنعت استعاره کار خود را عرضه کرده و جهان‌گیر شده. یکی از تاثیرگذارترین داستان‌های عاشقانه جهان عشق «وامق و عذرا» است. این داستان که اصل آن یونانی است در زمان ساسانیان به فارسی ترجمه شد. عنصری، ملک‌الشعرای دربار سلطان محمود غزنوی آن را به‌نظم درآورد. نظامی از آن بهره‌ها برد و داستان‌های «خسرو و شیرین»، «شیرین و فرهاد» و «لیلی و مجنون» را سرود؛ «حجله همان است که عذراش بست/ بزم همان است که وامق نشست». داستان «ویس و رامین» فخرالدین اسعد گرگانی نیز از آن نشات گرفته است. بعید می‌دانم شکسپیر در «رمئو و ژولیت» از این همه بی‌تاثیر بوده باشد.

این کتاب پس از مقدمه کوتاهی شامل بخش‌های «مخزن‌الاسرار»، «خسرو و شیرین»، «لیلی و مجنون»، «هفت پیکر»، «اسکندرنامه»، «شرفنامه» و «اقبال‌نامه» است.

«شاهنامه در بمباران»، «خط آینده»، «خیام و ترانه‌ها»، «گلستان سعدی برای نوجوانان»، «موش و گربه عبید زاکانی»، «شعر نو برای مبتدیان جوان»، «پادشاه صورت و معنا»، «احمد شاملو- عکس فوری»، «شاهنامه برای جوانان»، «نیم‌نگاهى به مولوى»، «مثنوى براى جوان‌ترها»، «سیاهچاله‌ها»، «نیم‌نگاه، از ارستو تا هایزنبرگ» و ترجمه «شب ایگوانا» تنسی ویلیامز از جمله آثار نشر یافته مسعود خیام محسوب می‌شوند.

................ هر روز با کتاب ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...