بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شب‌های کوفه برگردیم

نفاق ما به مرور زمانه محکم شد
بُرنده‌تر ز دم تیغ ابن‌ ملجم شد

تمام روز فرو برده سر به زاویه‌ایم
ولی چو شب رسد آلودۀ معاویه‌ایم

خدای من! چه شد آن عهدها و پیمان‌ها
چرا هنوز سرِ نیزه‌هاست قرآن‌ها؟

هنوز در دل این کوچه‌ها علی تنهاست
هنوز تیغِ به زهر آب داده در کف ماست

من و تو نیز در آن جبهه با علی بودیم
امید جاه نبود از علی، ولی بودیم

هر آسمان ز بدن‌های پاره‌پاره نبود
در آن میانه نیازی به استخاره نبود

چه شد که روز جمل دوستدار غیر شدیم؟
اسیر وسوسۀ طلحه و زبیر شدیم؟

نسوج بیعت ما، حیف! انسجام نداشت
به قدر پینۀ کفش علی دوام نداشت

میان معرکه سردرگمیم، ای مردم!
چه نارفیق و چه نامردمیم، ای مردم!

علی ز همسفر نیمه‌راه می‌گوید
علی شکایت ما را به چاه می‌گوید

«بیا دلا که ز مردم به خود پناه بریم
ز دست مردم نااهل سر به چاه بریم»

چه در طبیعت ما مردمان فراهم بود؟
که ما شفیق نبودیم و چاه مَحرم بود؟

رها شدیم و گرفتار زرق و برق شدیم
میان برکۀ مال و منال، غرق شدیم

به ما که مرد خداییم، کفر چیره‌تر است
قلوب خلق ز «لیل‌المبیت» تیره‌تر است

در این میانه یکی پاک و رستگار نماند
به جز پلیدیِ مشتی گناهکار نماند

مکن شفاعت آنان که رستگارانند
«که مستحق کرامت، گناهکارانند»

به سر به راهی ما احتیاجی آیا هست؟
سیاهی دل ما را علاجی آیا هست؟

نشانی خَتَمَ‌الله‌مان مجازی نیست
به نقش مُهر جبین‌هایمان نیازی نیست

خدا گواست که من بوی یار می‌شنوم
صدای صیقلِ بر ذوالفقار می‌شنوم

میان باطل و حق چند استخاره کُنَد؟
مگر که فکرِ مرا ذوالفقار چاره کند

میان سینۀ ما قلب بی‌وفا، افسوس
برای حضرت مولا نمانده جا، افسوس

علی علی‌ست به لب‌هایمان ولی پیداست
هنوز در شب دل‌هایمان علی تنهاست

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...