رویای آمریکایی | سازندگی


عصر همان روزی که مسئول ستون نامه‌های روزنامه‌ی نیویورک، سنگ صبور مرد افلیجی شده و در بار کوچکی پای حرف‌هایش نشسته بود، هربرت هوور میز ریاست‌جمهوری را به فرانکلین روزولت واگذار می‌کرد. پشت این میز هم کوهی از نامه‌ها در انتظار رئیس‌جمهورِ تازه بود؛ نامه‌هایی که ورشکسته‌های سه‌شنبه‌ سیاه سال 1929 وال‌استریت برای او نوشته بودند. همان سه‌شنبه‌ای که آمریکا را برای یک‌دهه در گردابی از معضلات اقتصادی فروبرد. هربرت هوور وعده‌های بسیاری برای مقابله با رکود اقتصادیِ پیش رو به مردم داده بود، اما هیچ‌کدام در طی چهارسال گذشته به جایی نرسیده بود.

میس لونلی‌هارتز» [Miss Lonelyhearts]

مرد افلیجی که نزد «میس لونلی‌هارتز» [Miss Lonelyhearts]، همان مسئول ستون نامه‌های روزنامه، دردودل می‌کرد، از دل همین بحران برآمده بود. گویی او نماینده‌ میلیون‌ها آمریکایی گرفتار در این توفان بود و میس‌لونلی هارتز هم بارها پیش از این، پرسش‌هایش را در نامه‌های رسیده به روزنامه خوانده بود؛ این اندازه رنج بی‌حاصل از کجا می‌آید؟ جان‌کندن کف خیابان‌های چرک، بااین‌همه حقارت، برای یک لقمه نان تا کی ادامه دارد؟ چرا این فقر دست بر گلوی ما گذاشته و از فشارش کم نمی‌کند؟

اما نقطه‌ آغاز رمان «میس ‌لونلی‌هارتز» (ترجمه رضا فکری، نشر قطره) به ماه‌ها قبل برمی‌گردد؛ دقیقا آنجا که نامه‌های رسیده به مسئول ستون مکاتبات، دیگر رنگ‌وبوی شوخی و تفریح ندارند. هریک از آنها حاوی فریادی از دردی هستند که در عمق سینه‌ یک آمریکایی ناامید نشسته؛ همان انسانی که دیگر به رؤیای آمریکایی باور ندارد. همانی که هنوز زخم‌های جنگ جهانی اول را التیام نبخشیده و کوهی از دردهای بحران اقتصادی روی سرش ریخته است. همان موجود گرفتاری که تنهایی‌اش را با همه‌ وجود در نامه گنجانده و به امید گرفتن راه‌چاره یا حتی کلامی حاکی از دلداری و همراهی معنوی برای میس لونلی‌هارتز فرستاده است. سنگ صبوری که فروبسته‌تر از مخاطبان ستونش، به راهکاری می‌اندیشد. او ساعت‌ها پشت میز می‌نشیند و نامه‌ها را زیرورو می‌کند تا شاید دست‌کم مرهمی بر این زخم‌های ناسور بیابد.

ناتانیل وست [Nathanael West] در رمان «میس لونلی‌هارتز» به‌دنبال نسخه‌ای شفابخش برای انسان بحران‌زده‌ قرن بیستمی است و مردی را با لقب میس لونلی‌هارتز را برای این جست‌وجو به کار می‌گمارد. او چالش‌های حل‌ناشدنی یک آمریکایی غوطه‌ور در دریای توفانی دهه‌ 1930 را در ذهن این مرد می‌کارد و او را به یافتن جوابی برای این‌همه سردرگمی وامی‌دارد. سردبیر روزنامه شخصیت دیگری کتاب است که به‌نوعی نماینده‌ شیطانِ این داستان خیروشر به‌شمار می‌رود. کسی که می‌کوشد او را در این راه کمک کند. ابتدا به میس لونلی‌هارتز هنر را پیشنهاد می‌کند و بعد برای او از خاصیت مشکل‌گشایی خاکِ سواحل جنوبی می‌گوید و از هدونیسم و خوش‌باشی و بی‌قیدی هم گزینه‌هایی پیش می‌کشد. اما همه‌ اینها بی‌فایده‌اند. حتی روحیه‌ کلبی‌مسلک این شخصیت (شرایک)، همان سردبیر اهریمنی داستان، هم این را راهکار قطعی مسأله نمی‌داند و نیاز است که به چاره‌ای ممکن‌تر فکر کرد. به چیزی که همیشه و همه‌جا برای رفع مشکلات این مردم رنجدیده حاضر باشد؛ چه راه‌حلی بهتر از مسیح؟

میس لونلی‌هارتز با آن پیشینه‌ ذهنی که از کودکی‌اش با خود می‌کشید و همچنان درگیرش بود، جواب همه‌ سوال‌های نشسته در نامه‌ها را مسیح می‌دید. باید روح تسلی‌بخش و شفادهنده‌ مسیح را در سینه‌ تمامی آن درماندگانی که به او پناه آورده بودند، می‌دمید. همان‌ها که با القابی از قبیل «سرخورده»، «دلشکسته»، «بیزار از همه‌چیز» برایش نامه می‌نوشتند. او می‌توانست برای هرکدام از آنها درباره‌ نیروی مسیح بگوید که چه اندازه می‌تواند گشایشی برای بن‌بست‌های‌شان باشد و به‌تدریج خودش را نماینده‌ بلامنازع آن منجی می‌دید. کسی که زخم‌های نفهته در نامه‌ها را لمس کرده و برای هریک نسخه‌ای کارساز از مسیحِ خود داشت.

ناتانیل وست در رمان «میس لونلی‌هارتز» مسیحِ عصر مدرن را در مقابل شیطان قرار می‌دهد. اما این رویارویی خیروشر در اوج بحران‌هایی که آمریکا در نیمه‌ اول قرن بیستم تجربه می‌کند، بسیار پیچیده‌تر از آنی است که تاریخ پیش از این به خود دیده است. شرایکِ اهریمنی، توانمندی‌های استدلالی و زبان‌آوری‌هایی دارد که این مسیحِ قرن بیستمی را گاهی غافلگیر می‌کند و وقتی درباره‌ چاره‌اندیشی‌های معنوی‌اش از او می‌پرسد و پاسخ صریح و روشن می‌خواهد، این مسیحِ تنها و بی‌حواری را به چالش می‌اندازد و او را برمی‌انگیزد که راه‌های تازه‌ای برای نجات مردمش بیابد و از او معجزه می‌طلبد. میس لونلی‌هارتز در قامت مسیحی که به نجات رویای آمریکایی آمده، تلاش می‌کند به دلِ بحران بزند و به میان پیروانش برود. مهمانی خانه‌ دویل، یکی از همین چالش‌های تکان‌دهنده‌ او در این کتاب است؛ جایی‌که قرار است موعظه‌های مسیحِ نوظهور زندگی آدم‌ها را رنگ‌ورویی ببخشد، اما وقایع سمت‌وسوی دیگری می‌یابند و این پرسش اساسی اما باز هم پیشِ روی مخاطب باقی است: راه نجات از این‌همه رنج چیست؟

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...