جن‌زدگان روی زمین | الف


علاقه داستایفسکی به نیهلیست‌ها و سوسیالیست‌ها در آثارش به اپیزودی در رمان «ابله» برمی‌گردد که در آن پرنس میشکین درباره قاتلانی صحبت می‌کند که کار خود را گناه نمی‌پندارند و فکر می‌کنند که حق با آنهاست... این خط فکری در آثار دیگر داستایفسکی به خصوص «جنایت و مکافات» و «برادران کارامازوف» نیز دنبال شد اما شکل اجتماعی‌تر، سیاسی‌تر و پررنگ‌تر آن در رمان «تسخیرشدگان»(جن‌زدگان یا شیاطین) [Demons] وی نمود یافته است.

آلبر کامو  نمایشنامه «تسخیرشدگان» [Théâtre, récits, nouvelles]

برای داستایفسکی میان نیهلیسم و جنایت نسبتی پنهان وجود دارد و آن نظریه اخلاقی که در شکل فردی‌اش منجر به جنایتی راسکولنیکوف‌وار شد در شکل اجتماعی خود منجر به انقلاب می‌شود و پیشگویی این انقلاب در رمان تسخیرشدگان داستایفسکی بسیار بارز است. آلبر کامو این اثر داستایفسکی را پیامبرگونه‌ترین اثر وی می‌دانند که در آن انقلابی قریب الوقوع پیش‌بینی می‌شود. ماجرا از آن قرار است که در طی سال 1869 در دانشگاه مسکو، دانشجویی انقلابی و متعصب بنام نچایف دست به سازماندهی دانشجویان هم دوره‌ایش زد تا انقلابی برپا کند. قرار بر این بود که ایام تابستان صرف تبلیغ در سراسر روسیه شود و انقلاب در بهار سال بعد آغاز گردد. اما در نوامبر همان سال یکی از یاران نچایف بنام ایوانوف به دست نچایف و سه تن از همکلاسی‌هایش در باغ پشت آکادمی به قتل رسید. بعد از این ماجرا نچایف به سوئیس گریخت و اعضای سازمانش محاکمه شدند. این جنایت بر مردم روسیه تاثیر عمیقی برجای گذاشت. ماجرای نچایف به نظر می‌آمد برای آن اندیشه سیاسی- اخلاقی‌ای که داستایفسکی از رمان ابله آغاز کرده بود ماده اولیه مناسبی است برای به تصویر کشیدن رابطه میان نیهلیسم و جنایت در رمان تسخیرشدگان. نویسنده در تسخیرشدگان نچایف را دستمایه خلق شخصیتی به نام پیوتر ورخوونسکی قرار می‌دهد و می‌کوشد صحنه‌ی قتل ایوانوف، توسط نچایف و دستیارانش را در صحنه‌ی قتل شاتوف بازسازی کند.

رمان تسخیرشدگان یکی از اجتماعی‌ترین آثار داستایفسکی است هم به جهت محتوا و هم فرم روایت. در ابتدای رمان شخصیتی بنام استپان ورخوونسکی آدم اصلی رمان است، در میانه‌های ماجرا استاوروگین شخصیت اصلی می‌شود و در قسمت‌های پایانی پیوتر ورخوونسکی جایگاه اصلی را در داستان اشغال می‌کند. این عدم مرکزیت واحد در شخصیت‌پردازی ما را در برابر روایت سرنوشت نه یک شخص، که چند شخص و درواقع یک دوران قرار می‌دهد.

داستایفسکی در رمان خود به اندیشه نیهلیستی خود رنگ و بویی سیاسی می‌دهد و آن جنبه فلسفی- اخلاقی‌ای که در رمانی مثل جنایت و مکافات دیده می‌شود در این‌جا کمرنگ شده است. اما آلبر کامو با اقتباسی وفادارانه به قصه این اثر بعد فردی و فلسفی داستان را برجسته‌تر کرده و در قالب نمایشنامه «تسخیرشدگان» [Théâtre, récits, nouvelles] وجوه عمیق فلسفی شخصیت‌های اصلی داستان را به روی صحنه برد. از این نظر با این که کامو در روایت و داستان به منبع اصلی اثر خود وفادار مانده است اما در حوزه اندیشه و تمرکز بر دغدغه‌های وجودی شخصیت‌ها، نمایشنامه خود را از رمان داستایفسکی جدا کرده و به جهان فکری خود و آثاری مانند سقوط، بیگانه، کالیگولا و... نزدیک می‌کند.

در کارنامه ادبی کامو اقتباس‌های نمایشی مختلفی از آثار دلاکروآ، کالدرون، لوپه دُوگا، فاکنر و داستایفسکی دیده می‌شود اما در این بین تسخیرشدگان اهمیتی دوچندان دارد و شاید دلیل این اهمیت را خود کامو در پیشگفتار اثر حاضر به خوبی بیان کرده است: «تسخیرشدگان یکی از چهار یا پنج اثری است که من فراتر از همه آثار قرارشان می‌دهم. از بسیاری جهات می‌توانم ادعا کنم که با آن بار آمدم و از آن تغذیه فکری کردم. به هر صورت، تقریبا بیست سال تمام در عالم خیال شخصیت‌های آن را بر روی صحنه به تصور درآورده‌ام. این شخصیتها، علاوه بر این که در قواره شخصیت‌های دراماتیکند، رفتاری مناسب، توام با طغیان‌ها و عکس العمل‌های سریع و ناراحت کننده دارند...» این نمایشنامه آخرین اثری است که از کامو بر جای مانده و تقریبا چند ماه پس از آن بود که تصادف جان وی را گرفت.

شخصیت‌های روان رنجور داستان، همگی در مرزی معلق میان خیر و شر عاجز از عشق ورزیدن هستند. هر سه شخصیت اصلی‌ای که در این داستان حضور دارند نماد آدم‌هایی هستند که در پی کسب فضایل اخلاقی به انتهای نیست انگاری رسیده‌اند.

داستایفسکی در جایی می‌گوید: «لحظاتی تاریخی در زندگی انسان‌ها فرا می‌رسد که در آنها شنیع ترین، وقیحانه‌ترین و زشت‌ترین شرارت‌ها، ممکن است به نظر عظمت روح بیاید». در همین نقطه است که انسان در بی‌مرزی خیر و شر راهی جز مرگ در برابر خود نمی‌بیند. داستایفسکی هم در صفحات اثر خود، خون شخصیت‌های رمان را می‌ریزد و یا آنها را به خودکشی وامی‌دارد تا بار دیگر تصویری بسازد از روسیه‌ای خونبار در آینده‌ای نه چندان دور. می‌توان شکلی دیگرگونه از شخصیت‌های پوچ‌گرای داستایفسکی را در آثار مختلفی از کامو به خصوص کالیگولا دید که این خود قرابت فکری این دو نویسنده بزرگ ادبیات جهان را بیش از پیش آشکار می‌کند و شاید دلیل دیگری بر گرایش کامو به سمت داستان‌ها و شخصیت‌های داستایفسکی باشد.

در نمایشنامه تسخیرشدگان، که با ترجمه روان و عالی خشایار دیهیمی و به همت نشر ماهی به بازار نشر آمد، قطعاتی از اعترافات استاوروگین (که به دلیل سانسور در رمان داستایفسکی چاپ نشده بود) به همراه چند صفحه از یادداشت‌های داستایفسکی درباره تسخیرشدگان اضافه شده است. این نمایش در سال 1959 به کارگردانی خود کامو در سالن تئاتر «آنتوان» فرانسه به روی صحنه رفت که هزینه تولید بسیار سنگینی نیز به بار آورد اما با استقبال خوبی از جانب منتقدان و مخاطبان تئاتر روبه‌رو شد.

خشایار دیهیمی علاقه‌ای وافر به آلبر کامو دارد و با اینکه از انگلیسی ترجمه می‌کند، کوشیده ترجمه‌ای مقبول از آثار کامو به فارسی زبانان ارائه کند. تلاش دیهیمی در ترجمه آثار کامو به مجموعه‌ای ارزنده انجامیده که نشر ماهی به شکلی شایسته منتشر ساخته است. مجموعه‌ای که از نمایشنامه‌ها و آثار داستانی کامو گرفته تا یادداشت‌های روزانه او را شامل می‌شود و به تدریج روبه کامل شدن دارد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...