سلینجر؛ قصه‌گوی‌ِ تمام عیار | اعتماد


«نه داستان» [Nine Stories] نوشته‌ جروم دیوید سلینجر نویسنده‌ پر آوازه و گوشه‌گیر امریکایی است که اولین داستان این مجموعه را با نام «یه روز عالی برای موزماهی» بعد از جنگ جهانی دوم در سال 1948 در مجله نیویورکر به چاپ رساند و این آغاز اقبال مردم و منتقدان به داستان‌های او بود. نوشته‌های منتشر شده‌‌اش – که به روایتی از سال 1948 تا 1965 به چاپ رسیده‌اند- به ده جلد هم نمی‌رسند و این در حالی ا‌ست که سلینجر حدود نیم قرن نه روزنامه‌نگاری به خانه‌اش در نیوهمپشایر راه داد نه گذاشت فیلمی از روی داستان‌هایش ساخته شود و از طرفی کتاب جدیدی چاپ نکرد.

نه داستان» [Nine Stories] نوشته‌ جروم دیوید سلینجر سالینجر

احمد گلشیری این کتاب را در سال 1364 با نام «دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل و هشتم» ترجمه کرد و تا بهار امسال هم مترجمی، لزومی در ترجمه مجدد آن ندیده بود تا اینکه کاوه میرعباسی از ترجمه‌ خود -که توسط نشر ماهی منتشر شده است- رونمایی کرد. میرعباسی در گفت‌وگو با ایبنا دو دلیل برای ترجمه مجدد از «نه داستان» بیان کرده است. یکی نام مجموعه که نام اصلی و مورد نظر سلینجر نیست و دلیل دیگر «اسم خود داستان «دوره آبی...» است. این دوره آبی، هیچ ربطی به دلتنگی ندارد. دوره آبی، نام یک دوره از نقاشی‌های پیکاسو است. سلینجر با این دوره آبی بازی کرده. چون کلمه Blue در زبان انگلیسی هم به معنی آبی است و هم به معنای اندوه».

پس تا اینجا می‌توان اطمینان داشت که خواندن ترجمه‌ جدید میرعباسی دارای ضرورت است و دوباره‌کاری نیست و این امر علاوه بر ترجمه‌ روان و یکدست به یادداشت‌های دقیق و راهگشای داخل کتاب برمی‌گردد. چراکه ظرافت و ذوق ادبی و طنز خاص سلینجر گاهی در پس این ارجاعات پنهان شده است و با مشخص شدن آنها خواننده فهم درست‌تری از داستان پیدا می‌کند.

«نه داستان» این مجموعه عبارتند از: «یه روز عالی برای موزماهی»، «عموویگیلی در کانتیکات»، «در آستانه جنگ با اسکیموها»، «مرد خندان»، «در قایق بادبانی»، «تقدیم به ازمی، با عشق و نکبت»، «دهانم زیبا، چشمانم سبز»، «دوره آبی 81 دودومیه اسمیت» و «تدی». که هر کدام جهان داستانی استوار و پُر از جزئیاتِ تکنیکی و روایی را شکل می‌دهند و سلینجر توانسته در ساده‌ترین منطق روایی و روان‌ترین نثر ممکن داستان کوتاه‌های درخشانی بیافریند که هر یک می‌توانند کلاس آموزشی برای نویسندگان باشند. او علاقه‌ زیادی به روایت داستان از زبان و نظرگاه نوجوانان دارد و این روند در اکثر داستان‌هایش تکرار می‌شود. اما این رویکرد هیچگاه داستان را به عرصه‌های سطحی و مبتذل نمی‌کشاند؛ بلکه روایتی انتقادی از وضعیتِ موجود می‌سازد که معمولا یک نوجوان در مرکز آن قرار دارد. برخی داستان‌های این کتاب روایتی نوجوانانه از موقعیت‌هایی هستند که با گفت‌وگوهای عمیق و حساب شده قصه را پیش می‌برند. سلینجر قصه‌گویی‌ تمام عیار است که اهل سخن‌درازی و لفظ‌پردازی‌های بی‌حاصل نیست.

سلینجر نه در پی فلسفه‌بافی‌های مرسوم است و نه در پی جلب نظر منتقدان و خوانندگان بلکه آنچه برای او اهمیت دارد در توصیف و ساخت واقعیتِ داستانی خلاصه می‌شود و همین یک دلیل برای خواندن دوباره و چندباره‌ داستان‌هایش کفایت می‌کند. سلینجر ، هنر‌»توقف لحظه» و بازتاب آنچه را می‌خواهد بلد است و به‌خوبی با ایجاد میانجی‌های ضمنی و آشکار داستانش را جلو می‌برد و آنها را در ذهن خوانندگانش ثبت می‌کند. داستان کوتاه محکوم به فراموشی‌ است و حتی گاهی پیش از آنکه تاثیر آنچنانی بر ما بگذارد از ذهن محو می‌شود. اما در رابطه با «نه داستان» نمی‌توان به این آسانی چنین حکمی را صادر کرد. برای نمونه چگونه می‌توان داستان «تقدیم به ازمی، با عشق و نکبت» را فراموش کرد؟ داستانی که نفس خواننده را می‌گیرد و با حضور نویسنده در یک جمله همه چیز تغییر می‌کند و ناگهان عشق به نکبت تبدیل می‌شود.

این داستان حاصل تجربه‌ حضور سلینجر در نبرد نرماندی (D-Day) است که به داستانی‌ترین شکل ممکن نوشته شده است.  داستانِ سرباز وظیفه‌ای که بعد از پایان دوره آموزشی مخصوص نبرد نرماندی، سردرگم و دلتنگ به شهر نزدیک پادگانش می‌رود تا قبل از اعزام به عملیات با آدم‌های معمولی ساعاتی را بگذراند. در شهر دم در کلیسا به تابلوی اعلانات برمی‌خورد و نام گروه کر کودکان را یک بار از اول تا آخر می‌خواند چراکه پس از سه سال خدمت در ارتش به خواندن تابلوی اعلانات معتاد شده است. توصیفات سلینجر از موقعیت‎‌ها و شخصیت‌ها آنقدر دقیق و تاثیرگذار است که به‌راحتی نمی‌توان از آنها عبور کرد. دختری که در گروه کر نظرش را جلب کرده بود پا به چایخانه‌ای می‌گذارد که او در آن نشسته بود. ازمی به‌همراه خانم معلم و برادر کوچکش روی یک میز که روبه‌روی اوست می‌نشیند. گفت‌وگوی میان آنها شکل می‌گیرد و به اینجا می‌رسند که ازمی از او اجازه می‌گیرد تا برایش نامه بنویسد و ابراز امیدواری می‌کند که تا پایان جنگ توانایی ذهنی‌اش را از دست نداده باشد. اینجاست که نکبت آغاز می‌شود؛ جایی که ما هم دچار اختلال عصبی می‌شویم و به «خط‌ریزی که نومیدانه کوشیده بود رنگی از صداقت داشته باشد، (که) به آلمانی نوشته بود: خدای مهربان، زندگی جهنم است.» ایمان می‌آوریم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...