کم‌حجم و خوش‌خوان | جام جم


بعد از هفت اکتبر و شروع یک نسل‌کشی جدید، بعضی‌های‌مان توی صفحات‌مان شروع کردیم به ابراز انزجار. برخی دوباره شروع کردند به روشنگری. برخی پول و طلا برای جبهه مقاومت و مردم گرسنه غزه ارسال کردند و برخی دست به قلم شدند و از فلسطین نوشتند؛ مثل مرضیه اعتمادی با کتاب «ماهی‌ها به دریا برمی‌گردند»؛ داستانی واقعی که با تخیل آمیخته شده است.

خلاصه کتاب «ماهی‌ها به دریا برمی‌گردند مرضیه اعتمادی

بخش تخیلی ماجرا مربوط به یک زن و شوهر جوان است که در یک سوئیت دانشجویی زندگی می‌کنند و همسایه‌ای فلسطینی دارند. بخش واقعی داستان، داستان زندگی آن خانواده فلسطینی است. زندگی در بستر تاریخ.در این کتاب تخیل و واقعیت آن‌قدر درهم تنیده‌شده که اگر کسی نویسنده اثر را نشناسید، گمان می‌کنید که همه اتفاقات واقعی است. ای‌کاش نویسنده در مقدمه کتاب، هم درمورد بخش تخیلی داستان توضیح می‌داد و هم به روند مصاحبه‌ها اشاره می‌کرد. البته نبود این مقدمه در اصل ماجرا خللی ایجاد نکرده است.

مرضیه اعتمادی را پیش از این به عنوان نویسنده کتاب‌های ناداستان می‌شناختیم اما این بار با همان قلم روان و شیرین تا حدود زیادی از پس خلق داستان برآمده است. هم گره‌افکنی هم تعلیق و هم شخصیت‌پردازی. گرچه همه اینها در خدمت روایت اصلی داستان است. جذابیت ماجرای اصلی، باعث شده تا فاصله بین گره‌گشایی‌ها تا گره بعدی پر شود و روند بدون تعلیق داستان به چشم نیاید.نویسندگان زیادی هستند که برای بیان واقعیت متوسل به داستان می‌شوند. یکی از ترفندهایی که در چندسال اخیر رایج شده، زاویه داشتن با سوژه اصلی یا بی‌خبری از آن است. مثلا یک مسیحی یا یک مسلمان اهل تسنن وارد مسیر اربعین شده، کم‌کم با فلسفه اربعین آشنا می‌شود یا آشنایی یک دختر بی‌حجاب با یک خانواده شهید و تحول دختر.

مرضیه اعتمادی هم برای روایت ماجرای خانواده همسایه، از همین ترفند استفاده کرده. عاطفه، شخصیت اصلی داستان با مسأله فلسطین بیگانه است و در روند داستان کم‌کم با آن آشنا می‌شود اما تفاوت این داستان با داستان‌های مشابه این است که عاطفه این داستان، یک زن جوان مذهبی است و قرار نیست متحول شود. اوفقط قرار است تحت‌تأثیر قرار بگیرد اما آیا لازم است که همیشه از این تکنیک استفاده کنیم؟ به نظر من نه. حتی اگر عاطفه با مسأله فلطسین آشنایی داشت، هیچ ضربه‌ای به روایت اصلی وارد نمی‌شد. حتی آشنایی او با مسأله فلسطین می‌توانست برخی از ماجراها را روشن‌تر کند. مثلا او در جایگاه راوی به روز نکبت اشاره می‌کرد و بعد روایت راوی دوم را ثبت می‌کرد.اعتمادی در این کتاب فقط تاریخ جنایات اسرائیل را روایت نکرده بلکه او به بهانه روایت زندگی شخصیت‌های فلسطینی، به سبک زندگی و آداب و رسوم آنها نیز پرداخته است. از مراسم عروسی گرفته تا مراسم عزا و مراسم رسمی: «ریحان،‌ اینها به عید فطروقربان می‌گویند عید. این دو روز برای‌شان خیلی اهمیت دارد.
رضوان می‌گفت چند روز قبل از عید، همه جمع می‌شدند خانه مادربزرگش و به تعداد زیاد کیک می‌پختند.» «طوبی و دخترها می‌گویند سماقیه یک غذای دسته‌جمعی است. مثل حلیم؛ تنها خوردنش، کیف نمی‌دهد».

ماهی‌ها به دریا برمی‌گردند، کتابی کم‌حجم و خوش‌خوان است که می‌شود در یکی دو نشست آن را خواند و به فلسطین فکر کرد. چه با مسأله فلسطین بیگانه باشی و چه مسلط به همه رویدادها و وقایع.
ماهی‌ها به دریا برمی‌گردند، به‌قلم مرضیه اعتمادی در ۲۰۸ صفحه توسط نشر شهید کاظمی روانه کتابفروشی‌های سراسر کشور شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ................

صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...