طبیعت چگونه نابرابری را رشد می‌دهد؟ | تجارت فردا


تغییرات اقلیمی موضوع مهمی در تمام دنیا محسوب می‌شود. فجایع زیست‌محیطی از نظر تاثیر بر جوامع و منابع آن اغلب با بحران‌های اقتصادی و جنگ‌ها مقایسه می‌شوند. همه ما در مورد دیدگاه‌های غالب درباره علت وقوع بحران‌های زیست‌محیطی بسیار شنیده‌ایم. اما یک لنز اقتصادی دیگر وجود دارد که از طریق آن می‌توانیم به تغییرات آب‌وهوایی نگاه کنیم: نابرابری، موضوعی که در گذشته باعث نگرانی بسیاری از اقتصاددانان، سیاستمداران و حتی مردم عادی بوده است.

طبیعت، فرهنگ و نابرابری: دیدگاه مقایسه‌ای تاریخی» [Nature, Culture, and Inequality] توماس پیکتی [Thomas Piketty]

بررسی تغییرات زیست‌محیطی از منظر نابرابری، همان چیزی است که توماس پیکتی [Thomas Piketty]، اقتصاددان فرانسوی در کتاب جدید خود با عنوان «طبیعت، فرهنگ و نابرابری: دیدگاه مقایسه‌ای تاریخی» [Nature, Culture, and Inequality] که در شهریورماه سال جاری منتشر شد، درباره آن صحبت می‌کند. پیکتی راه درازی را پیموده است. او برای نخستین‌بار در سال 2014 با به‌روزرسانی بسیار جاه‌طلبانه 704صفحه‌ای کتاب سرمایه مارکس با عنوان «سرمایه در قرن بیست و یکم» توجه عمومی را به خود جلب کرد. بخشی از جذابیت آن کتاب که باعث شد هم به یک کتاب پرفروش بین‌المللی و هم به یک دیدگاه آکادمیک تبدیل شود، سادگی ایده اصلی کتاب بود. کتاب اگرچه بسیار مفصل و مملو از تاریخ و آمار است، اما گزاره اساسی آن، مبنی بر اینکه اگر بازده سرمایه از نرخ رشد اقتصاد بیشتر شود، ثروت به طور فزاینده‌ای متمرکز می‌شود، می‌تواند به یک معادله ساده تقلیل یابد.

اما تازه‌ترین کتاب پیکتی «طبیعت، فرهنگ و نابرابری: دیدگاه مقایسه‌ای تاریخی» تقریباً برعکس است. نه‌تنها بر اساس سخنرانی که قبلاً در سال 2022 ایراد کرده بود و بسیار خلاصه نوشته شده، بلکه پیام کلیدی آن این است؛ «راه‌حل‌های بحران زیست‌محیطی بسیار پیچیده‌تر از آن است که به نظر می‌رسد». این کتاب هم مانند سرمایه، تحول درآمد و نابرابری ثروت در طول تاریخ را مورد بحث قرار می‌دهد. اما بر احتمال تاریخی و بیش از همه بر نقش سیاست و بسیج جمعی تاکید می‌کند. پیکتی با تکیه بر داده‌های اقتصادی تاریخی از سراسر جهان، گرایشی را از اواخر قرن هجدهم به سمت برابری سیاسی و اجتماعی-اقتصادی بیشتر شرح می‌دهد. این امر به‌ویژه در کشورهای غربی از حدود سال 1914 تا حدود سال 1980 آشکار بود. از آن زمان روند کاهشی آشکاری وجود داشته است.

پیکتی اشاره می‌کند که نابرابری در جوامع مختلف به شیوه‌هایی متفاوت بروز می‌کند. همچنین در طول تاریخ به طرق مختلف در جوامع مشابه تجلی می‌یابد. او می‌گوید که نابرابری «مسیرهای متفاوتی را دنبال کرده است- سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، تمدنی و مذهبی». به این ترتیب، دلیلی وجود ندارد که نتوانیم قوس توسعه قرن بیستم را به سمت برابری بیشتر در قرن حاضر ادامه دهیم. در واقع، بدون پرداختن جدی به نابرابری، پیکتی استدلال می‌کند که ما نمی‌توانیم امیدوار باشیم به اندازه کافی به بحران آب‌وهوا رسیدگی کنیم. پیکتی این ایده را که نابرابری‌های بسیار بزرگ نتیجه اجتناب‌ناپذیر یک اقتصاد بازار است که به‌خوبی کار می‌کند، رد می‌کند. وی همچنین این ایده را هم که تفاوت‌های بزرگ به‌نوعی «طبیعی» هستند، زیرا توانایی یا کارآفرینی به طور نابرابر در میان افراد (یا کشورها و گروه‌های قومی) توزیع شده است، یا این ایده که تلاش برای کاهش نابرابری یا بی‌اثر خواهد بود یا رشد و شکوفایی را کاهش می‌دهد، رد می‌کند.

پیکتی برای اثبات استدلال خود به نمونه‌هایی آشنا اشاره می‌کند: سوئد، جایی که سیاست‌های سوسیال‌دموکراتیک موجب این شد که کشوری که تا اواخر دوره بین جنگ بسیار نابرابر بود، به یکی از برابرترین کشورها در جهان و در عین حال یکی از ثروتمندترین کشورها تبدیل شود. و ایالات‌متحده، جایی که کاهش بسیار زیاد مالیات در دوران ریگان به نابرابری مارپیچی منجر شد، اما بدون هیچ‌گونه بهبودی متناسب در عملکرد اقتصادی. در هر دو مورد، محرک‌های کلیدی سیاسی و از نظر تاریخی مشروط بودند.

به عقیده وی، در مقطعی باید ارزش‌گذاری بازار را با نوعی ارزش‌گذاری سیاسی و ارزش‌گذاری دموکراتیک جایگزین کنیم، به این معنا که در مقطعی، باید به مشورت دموکراتیک، در سطح محلی، ملی و فدرال اعتماد کنیم تا تصمیم بگیریم چه چیزی برای ما ارزشمند است و این البته بنا به استدلال پیکتی موضوع جدیدی هم نیست. این کاری است که ما برای آموزش و سلامت انجام دادیم. ما فقط به این نتیجه رسیدیم که برای همه کودکان در سن 6سالگی، سپس در 10سالگی، بعد در 15سالگی و سپس در 18سالگی مهم است که در مورد این و آن موضوع یاد بگیرند. و ما اجازه ندادیم سیستم بازار در این مورد تصمیم بگیرد. اکنون هیچ‌کس نمی‌خواهد به وضعیت قبلی برگردد. بنابراین ما فقط باید در این نوع نبرد فکری پیروز شویم. به همین قیاس نویسنده بر این باور است که، «هیچ راه‌حلی برای بحران گرمایش جهانی وجود ندارد، هیچ آشتی احتمالی بین انسان و طبیعت، بدون کاهش شدید نابرابری و بدون یک سیستم اقتصادی جدید که به طور ریشه‌ای نسبت به سیستم فعلی متفاوت خواهد بود، وجود ندارد. این سیستم جدید و متفاوت از سرمایه‌داری فعلی را من «یک سوسیالیسم مشارکتی، دموکراتیک و بوم‌شناخت» توصیف می‌کنم، اما اصطلاحات دیگری را می‌توان برای اشاره به این سیستم جدید ابداع کرد- و بدون شک این اتفاق هم رخ خواهد داد. در هر حال، بازگشایی بحث تغییر نظام اقتصادی و تجسم مجدد توسعه بلندمدت آن را ضروری می‌دانم».

بنابراین اگر نابرابری نه اجتناب‌ناپذیر است و نه سودمند، ما در برابر آن چه باید بکنیم؟ پیکتی در «سرمایه» تاکید زیادی بر یک ابزار سیاسی بالقوه داشت: «مالیات بر ثروت جهانی» که در تئوری به اندازه کافی ساده بود، اگرچه در عمل بسیار پیچیده و از نظر سیاسی مشکل‌ساز شد. او از دیدگاه خود مبنی بر اینکه مالیات بر درآمد، سرمایه و ارث باید پیشروتر باشد عقب‌نشینی نکرده است و در اینجا این ایده را به سازوکار‌های کاهش کربن تعمیم می‌دهد. بسیاری از اقتصاددانان حداقل در اصول موافق هستند و حتی بیشتر این دیدگاه او را تایید می‌کنند که در میان‌مدت و بلندمدت بهترین راه برای کاهش نابرابری، سرمایه‌گذاری بسیار بیشتر و عادلانه‌تر در آموزش است. اما پیکتی پا را فراتر می‌گذارد و استدلال می‌کند که آنچه لازم است رد گسترده‌تر مکانیسم‌های بازار است: توسعه دولت رفاه چیزی بیش از توزیع مجدد پول به طور مساوی است. «بیش از همه، دولت رفاه باید برای خارج کردن برخی کالاها و خدمات از بازار اقدام کند.» در حالی که دخالت دولتی برای آموزش و مراقبت‌های بهداشتی اگرچه بحث‌برانگیز است، اما تقریباً در اکثر جهان پذیرفته شده است، پیکتی از هم فراتر می‌رود: «در درازمدت دخالت دولت یا به عبارتی حضور دولت رفاه می‌تواند به طور بالقوه در کل فعالیت اقتصادی یک کشور باشد.» که به‌نوعی به معنی مالکیت جمعی ابزار تولید خواهد بود. اما این ایده چگونه قرار است کارایی داشته باشد؟

پیکتی اعتراف می‌کند پیش‌بینی اینکه وضعیت کنونی چگونه توسعه خواهد یافت و آینده چه شکلی خواهد داشت، دشوار است. اما در نتیجه‌گیری کتاب دو فرضیه را با هم ارائه می‌کند.

1- هنگامی که پیامدهای تغییرات آب‌وهوایی شروع به تاثیر ملموس‌تری بر زندگی افراد کند، احتمال دارد (و این احتمال به نظر وی کم نیست) که نگرش نسبت به سیستم اقتصادی، در اروپا و سایر نقاط جهان، به‌سرعت تغییر کند.

2- وی امیدوار است خوانندگان را متقاعد کرده باشد که تاریخ نابرابری جریان طولانی و آرامی نیست. نبردهای بسیاری برای رسیدن به برابری صورت گرفته است و همچنان می‌توان از طرف آن مبارزه کرد. بسیاری از این نبردها به برنده شدن طرفداران برابری منتهی شده‌اند. در درازمدت، یک گرایش کلی به سوی برابری وجود داشته است، گرایشی که اگرچه محدود بوده، اما طرفداران واقعی داشته است. پرسش‌های مربوط به اقتصاد، امور مالی، بدهی‌های دولتی و توزیع ثروت مهم‌تر از آن است که پاسخ به آنها و پیدا کردن راه‌حلی برای آنها تنها در اختیار گروه کوچکی از اقتصاددانان و کارشناسان، که بسیاری از آنها بسیار محافظه‌کار هستند، باقی بماند. به جای گسترش چشم‌انداز تاریخی و مقایسه‌ای، این عده اغلب با دیدی محدود با مسئله مواجه شده و در نتیجه به جواب‌هایی محدود هم می‌رسند. به گفته پیکتی ما به سایر پژوهشگران علوم اجتماعی -مورخان، جامعه‌شناسان، دانشمندان علوم سیاسی، مردم‌شناسان، قوم‌شناسان- نیاز داریم تا به سهم خود با این پرسش‌ها روبه‌رو شوند و با جنبه‌های فنی آنها دست و پنجه نرم کنند و موضع بگیرند. این مسائل را نباید تنها به عده‌ای با تخصص محدود واگذار کرد. دموکراتیک کردن دانش اقتصادی و تاریخی ممکن است، باید و باید به بخش مهمی از جنبشی تبدیل شود که هدف آن دموکراتیزه کردن جامعه به عنوان یک کل و تقسیم بهتر قدرت است.

و در اینجا کتاب به نظر بیشتر منتقدان به طور غیرقابل قبولی به پایان می‌رسد. برای ما که دیدگاه کلی پیکتی و بسیاری از تحلیل‌های او را می‌شناسیم، این امر کمی ناامیدکننده خواهد بود. اگر این بسیج سیاسی جمعی است که باعث تغییر سیاست می‌شود، قرار است چه محرکی باعث شروع آن شود و چگونه با وضعیت فعلی اقتصاد جهانی ارتباط دارد؟ علاوه بر این پیکتی به طور کامل بخش فناوری و هوش مصنوعی را در استدلال‌های خود فراموش کرده است و به این موضوع هم توجهی ندارد که در پس تمرکز اخیر هم ثروت و هم قدرت سیاسی در ایالات‌متحده موضوع هوش مصنوعی قرار دارد و دور نیست که این وضعیت از ایالات‌متحده به بقیه کشورهای جهان هم تسری پیدا کند.

اما به نظر نویسنده چه چیزی بیشترین احتمال وقوع را در آینده دارد؟ پیکتی بر دو ایده اصلی تاکید می‌کند؛ یکی فدرالیسم اجتماعی و دیگری سوسیالیسم مشارکتی. فدرالیسم اجتماعی دیدگاهی است که اگر می‌خواهید جهانی‌سازی را ادامه دهید و می‌خواهید از این عقب‌نشینی به سمت ناسیونالیسم و مرز دولت-ملت که در تعدادی از کشورها می‌بینیم اجتناب کنید، باید جهانی‌سازی را به شیوه‌ای اجتماعی‌تر سازمان‌دهی کنید. اگر می‌خواهید معاهده‌های بین‌المللی بین کشورهای اروپایی و کانادا و ایالات‌متحده آمریکا و آمریکای لاتین و آفریقا داشته باشید، این معاهده‌ها نمی‌توانند صرفاً در مورد تجارت آزاد و جریان آزاد سرمایه باشند. آنها باید هدفی را از نظر رشد عادلانه و توسعه عادلانه تعیین کنند. بنابراین، چقدر می‌خواهید از شرکت‌های بزرگ بین‌المللی و افراد دارای ثروت /درآمد بالا مالیات بگیرید؟ چه نوع هدفی را برای انتشار کربن می‌خواهید؟ تجارت آزاد و جریان سرمایه آزاد می‌تواند بخشی از این معاهده بین‌المللی جدید و اجتماعی‌تر باشد که ما برای سازمان‌دهی جهانی شدن به آن نیاز داریم، اما آنها نمی‌توانند هدف نهایی این معاهده باشند.

آنها باید در خدمت اهداف عالی، اهداف توسعه پایدار و توسعه عادلانه قرار گیرند و تنظیم شوند. از نظر فنی، آنقدرها هم پیچیده نیست. موضوع واقعاً سیاسی و ایدئولوژیک نیست. ما چندین دهه است که به معاهدات بدون هیچ‌گونه سیاست مالی یا اجتماعی صریح عادت کرده‌ایم. این باید تغییر کند. سوسیالیسم مشارکتی هدف کلی «دسترسی» بیشتر به آموزش است. عدالت آموزشی از نظر دسترسی به آموزش عالی بسیار مهم است. امروزه نه‌تنها در ایالات‌متحده، بلکه در فرانسه و اروپا نیز انتقادهای بیش‌ازحدی وجود دارد که ما اهداف قابل اندازه‌گیری و تاییدی را از نظر نحوه دسترسی کودکان متعلق به گروه‌های درآمدی پایین‌تر تعیین نمی‌کنیم، یا تضمینی برای تامین مالی آموزش عالی آنها نداریم. بعد بزرگ دیگر گردش اموال است؛ ایده این است که از مالیات تصاعدی بر ثروت برای تامین مالی انتقال سرمایه به هر جوان در 25 سالگی استفاده شود. این انتقالی که پیکتی از آن صحبت می‌کند در واقع 120 هزار یورو [حدود 134 هزار دلار] برای هر نفر است، که تقریباً سطح ثروت متوسط امروز در فرانسه یا در ایالات‌متحده است و توانایی فرزندان خانواده‌های فقیر یا خانواده‌های طبقه متوسط را به‌شدت تغییر خواهد داد. فقط داشتن این نوع دارایی شما را به طور کلی در موقعیت متفاوتی در زندگی قرار می‌دهد- چه نوع شغلی، چه نوع دستمزدی باید بپذیرم؟ این ساختار اساسی قدرت را در جامعه دگرگون می‌کند و اهمیت بسیار دارد. آنچه پیکتی پیشنهاد می‌کند برابری کامل نیست. هنوز نابرابری زیادی وجود خواهد داشت. اما این تفاوت بزرگی ایجاد خواهد کرد. ایده کلی این است که نه‌تنها فرزندان والدین ثروتمندی که ایده‌های خوبی دارند می‌توانند شرکت ایجاد کنند و در اقتصاد مشارکت کنند، بلکه گروه بسیار گسترده‌تری از مردم می‌توانند وارد فعالیت‌های اقتصادی موثر شوند.

کتاب در درجه نخست به دلیل ارتباط صریح میان نابرابری و تغییرات آب‌وهوایی ارزش مطالعه دارد. ما متوجه می‌شویم که به دلیل تفاوت‌های چشمگیر در انتشار کربن هم بین کشورها و هم در میان گروه‌های درآمدی در داخل کشورها، سیاست‌هایی که هزینه‌های انرژی را با نرخ یکسان برای همه افزایش می‌دهند به هیچ وجه قابل قبول نیستند و علاوه بر آن کارایی لازم را هم نخواهند داشت. در بعد دیگر خواندن کتاب از نظر تاریخچه‌ای که در مورد نابرابری و احزاب سیاسی به‌خصوص تفاوت‌های ایجادشده در آنها در سال‌های پس از جنگ دوم به دست می‌دهد، می‌تواند بسیار مهم و جالب باشد. در نهایت ما چه با نظرات پیکتی موافق باشیم، چه نباشیم تصدیق نکردن یک نظریه وی غیرممکن است: «این وظیفه و مسئولیت همه است که در این گفت‌وگو درباره تغییر نظام اقتصادی شرکت کنند. من فکر می‌کنم برای دانشمندان و دانشمندان علوم اجتماعی و اقتصاددانان و مورخانی مانند من بسیار آسان است که فقط در مورد تاریخی صحبت یا آن را توصیف کنند اما از موضع‌گیری درباره حال و آینده اجتناب کنند. اما من سعی می‌کنم برای مقابله با آینده‌ای که در حال حاضر متصور است، تلاش کنم. مردم می‌توانند مطالب تاریخی را که من ارائه می‌کنم، باور کنند یا نتایج خاص خود را بر اساس این اطلاعات بگیرند.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...