مردی که میخواست سلطان باشد! | الف
بنیصدر تنها هفده ماه فرصت ریاستجمهوری داشت؛ در یکی از بحرانیترین فصول تاریخ سیاسی معاصر ایران، بحرانهای اجتماعی و سیاسی بعد از انقلاب، سهمخواهی جریانهایی که در پیروزی انقلاب (کم یا زیاد) مشارکت داشتند و از همه مهمتر بحران گروگانگیری و مسائل پس از آن و درنهایت آغاز طولانیترین جنگ قرن بیستم که آمریکا به بهای تحقیر کارکنان سفارتش در ایران در دامان این ملت گذاشت.
همه اینها دست به دست هم داد تا مردی که بعد از بیستوپنج سال با هواپیمای امام خمینی(ره) به ایران آمده بود، با هواپیمای خلبان شاه، به همراه دامادش (در آن زمان) مسعود رجوی، یکی از سیاهترین چهرههای تاریخ معاصر ایران، بهجایی بازگردد که از آنجا آمده بود.
در این هفده ماه چه گذشت تا او که با رأی قاطع مردم به ریاستجمهوری رسیده بود، محبوبیت خود را باخت و از کشور گریخت؟
مخالفانش او را محکوم میکردند به کمکاری در جنگ، انحراف، عدم همدلی و همراهی با جریان اصیل انقلاب، فرصت دادن به عناصر لیبرال، کیش شخصیت و... . او نیز جریان مقابل را به استبداد، کارشکنی در کار دولت و... متهم میکرد. کدامیک از این روایتها درست است؟ هیچکدام، مسئله نیاز به بررسی جدی دارد. تجربه نشان داده همهی واقعیت نزد یک نفر نیست! اما شاید بتوان گفت بنیصدر برخلاف تصور خود فاقد آن درایت سیاسی بود که بتواند آن اوضاع بحرانی را هدایت کند. او از تجربیات مرد درستکار تاریخ سیاست ایران که پیش از او مجبور به استعفا شده بود بهرهای نبرد. استعفایی که حکایت از شرایط بسیار پیچیده سپهر سیاسی ایران و انواع فتنههای دوست و دشمن داشت.
بنی صدر بسیار آسان در دامی که سازمان مجاهدین خلق برای رسیدن به مطامع خود پهن کرده بود افتاد. در این زمینه خودبزرگبینی او نیز بیتأثیر نبود. از سوی دیگر تاوان عدم همکاری و مخالفت با جریانهای نزدیک به رهبر انقلاب را نیز پرداخت. ناکامی سیاستهای او درباره جنگ نیز فرصت مناسبی در اختیار رقبا و مخالفان او قرار داد تا بیش از پیش او با انتقادهای تند و تیز بنوازند. در ماههای آخر لحظهبهلحظه او از انقلاب بیشتر فاصله گرفت و به جای اتکاء به مردمی که به او رأی داده بودند، روی حمایتهای فرصتطلبانه گروه مجاهدین خلق حساب باز کرد و این انتخاب تیر خلاص بر حیات سیاسی نیمه جان اولین رئیس جمهوری تاریخ ایران بود.
امروز بنیصدر مهرهای سوخته و تمامشده در دنیای سیاست است. هر از چندی در مناسبتهای تاریخی در تلویزیونهای خارج از کشور حاضر میشود و خاطراتی از روزهای نخست انقلاب بازگو میکند. هنوز هم خودبزرگبینی در کلام او پیداست. به همین دلیل کم نیست روایتهایی که او از اهمیت و نقش خود در دوران انقلاب بازگو میکند و بعداً توسط دیگران رد میشود.
***
بعد از ماجرای اشغال سفارت آمریکا و استعفای مرحوم بازرگان، برای مدتی کوتاه شورای انقلاب وظایف دولت موقت را بر عهده گرفت تا اینکه سرانجام در روز ۵ بهمن ۱۳۵۸، اولین انتخابات ریاستجمهوری تاریخ ایران برگزار شد.
پس از گمانهزنیهای مختلف سرانجام کاندیداهای مختلف و جریانهای پشتیبانشان اعلام حضور کردند. ابوالحسن بنیصدر (وزیر وقت دارایی)، داریوش فروهر، حسن حبیبی (وزیر وقت علوم و آموزش)، کاظم سامی (رئیس سازمان هلال احمر فعلی و شیر و خورشید آن زمان)، صادق طباطبایی (خواهرزاده امام موسی صدر و برادر همسر سید احمد خمینی)، مسعود رجوی (رهبر سازمان مجاهدین خلق)، محمد مکری (اولین سفیر جمهوری اسلامی ایران در شوروی سابق)، صادق قطبزاده (رییس وقت رادیو و تلویزیون)، احمد محسن (استاندار وقت خوزستان) و دریادار احمد مدنی (اولین وزیر دفاع پس از انقلاب) بهعنوان کاندیداهای شاخص اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری مطرح شدند.
در میان آنها جلالالدین فارسی هم بود که کاندیدای رسمی حزب جمهوری اسلامی محسوب میشد و به نظر میرسید رقیب اصلی بنیصدر باشد، اما در ادامه کار به دلیل افغانیالاصل بودنش، مجبور شد انصراف دهد و پس از او حزب جمهوری اسلامی به حسن حبیبی متمایل شد. از سوی دیگر مسعود رجوی هم با اعلام اینکه قانون اساسی را قبول ندارد، عملاً خود را فاقد صلاحیت برای کسب پستی ساخت که قرار بود قانون اساسی را اجرا کند!
در روز نهم دیماه مدنی و بنیصدر، ستادهای انتخاباتیشان را راهاندازی کردند. ستاد انتخاباتی بنیصدر طی بیانیهای اعلام کرد: بدون توهین به دیگر نامزدها، تنها برنامهها و اصول و عقاید و نظرات و شخصیت بنیصدر را به همگان معرفی میکنیم. هرچند بعد از مدتی عملاً ماجرا شکل دیگری پیدا کرد و درگیری و اتهامزنی بین کاندیداهای اصلی و جریانهای پشتیبانشان بالا گرفت.
«اولین رئیسجمهور» که به همت محمدجواد مظفر تألیف و چاپ پنجم آن توسط نشر کویر به تازگی وارد بازار شده، به همین دوران پرتلاطم میپردازد.
محمدجواد مظفر در آن زمان جوانی سیساله بود و همانند بسیاری از همنسلان خود با شور و اشتیاق مسائل سیاسی را دنبال میکرد. او که مسئولیت روابط عمومی دبیرخانه شورای انقلاب را برعهده داشت به همراه دیگر همکارانش در این دبیرخانه، تصمیم میگیرند که برای رسیدن به شناخت و جمعبندی درست درباره کاندیداها گفتگوهایی جمعی با آنها ترتیب دهند.
چند دهه بعد همین گفتگوها که نوارهایش تنها در دست چندتن از اعضای آن دبیرخانه بود، دستمایه کتاب اولین رئیسجمهور قرار گرفت. البته مظفر و همکارانش نه با همه کاندیداها که تنها با چهرههایی گفتگو کردند که در نگاهی کلی مقبولیت بیشتری در میان مردم داشته و احتمال موفقیت آنها در این انتخابات تاریخی بیشتر از بقیه بود.
بنابراین در این کتاب خواننده گفتگوهایی با جلالالدین فارسی (که آن زمان هنوز افغانیالاصلبودنش آشکار نشده بود)، ابوالحسن بنیصدر و حسن حبیبی هستیم. دو بخش از کتاب هم به گفتگوهایی با شهید بهشتی و مرحوم عزتالله سحابی اختصاص یافته است. گفتگوی شهید بهشتی بعد از شنیدن نوار این گفتگو با بنیصدر و به دعوت ایشان و برای پاسخ به اتهاماتی که بنیصدر در گفتگوی خود به او و حزب جمهوری نسبت داده بود انجام شده است. گفتگوی با عزتالله سحابی بیشتر به جهت شنیدن نظرات یکی از چهرههای خوشنام و باتجربه انقلاب درباره کاندیداها انجام شده بود که به نوشته مظفر اعضای دبیرخانه شورای انقلاب علاقه و ارادت خاصی به ایشان داشتهاند.
جدا از متن گفتگوها کتاب دارای پیشگفتاری است به قلم نویسنده که واجد چند نکته است. نخست اینکه به شکلی موجز و گذرا تصویری از حال و هوای آن سالها ترسیم میکند که بهخصوص برای خوانندگانی که شاید چندان در جریان ماجراهای آن ایام نباشند مفید است و میتواند برای ورود بهتر به کتاب کمکحالشان باشد. از سوی دیگر اشارهای هم دارد به ماجرای تشکیل دبیرخانه شورای انقلاب و چگونگی انجام این مصاحبهها. گرچه مظفر در متن مصاحبهها بهعنوان یکی از اعضای گروه پرسشکننده دیدگاهها و نظرات خود را درباره حوادث آن روزها بیان کرده اما در پیشگفتار کتاب بهجز چند اشاره مختصر سعی داشته وارد قضاوتهای تاریخی نشود و آن را یکسره به خود مخاطب واگذارد.
با این اوصاف، کتاب حاضر بیش از هر چیز سندی تاریخی و در خور اعتنا درباره آن دوران حادثهخیز است که نکتههای جالبتوجه در آن کم نیست.
گذشته از محتوای ارزنده، یکی از نقاط قوت کتاب شیوه پیادهسازی و تنظیم حرفهای گفتگوهاست بهگونهای که علاوه بر وفاداری به اصل گفتهها، گفتگوها چنان دقیق پیاده شدهاند که شیوه بیان و لحن گفتگوشوندهها را نیز میتوان در خلال گفتگو دریافت. برای نمونه وقتی گفتگوی بنیصدر خوانده میشود بهخوبی میتوان خودشیفتگی و تفرعن را در کلام او احساس کرد، چنانکه تحکم و اعتمادبهنفس را در لحن شهید بهشتی و متانت را در لحن مرحوم سحابی و... .
خواندن «اولین رییسجمهور» برای مخاطب علاقهمند به تاریخ معاصر نیز جذاب، خاطرهبرانگیز و مهمتر از همه عبرتبرانگیز است. بهخصوص که جامعه ایرانی اغلب حافظه تاریخی ضعیفی دارد. گفتگوی بنیصدر را که میخوانیم لحن تهاجمی آن و ارائه پرسش بهجای پاسخ دادن، کلنجار رفتن با طرف مقابل و... یادآور شگردهایی است که در سالهای اخیر نیز یکی از سیاست مردان از آن بهره سیاسی بسیاری برد.
گفتگو با مرحوم سحابی نیز جالب و خواندنی است که طی آن تحلیل جالب توجهی از انتخابات ریاست جمهوری در آن زمان ارائه میکند. تحلیلی با عنایت به اهمیتی که جریانهای مختلف بدان داده بودند و حرارت بیش از حدی که پیدا کرده بود؛ درحالیکه در سیستم سیاسی آن دوران، ریاستجمهور برعکس نخستوزیر قدرت اجرایی برتری محسوب نمیشد. با در نظر گرفتن این شرایط سحابی جایگاه ریاستجمهور را از منظری موردتوجه قرار میدهد که اتفاقاً عدم توجه بنیصدر به آن از دلایل ناکامیاش بود. بهخصوص در تعامل با جریان روحانیونِ نزدیک به رهبر انقلاب که قدرت سیاسی ویژه ای داشتند.
بیش از سی سال از آن ایام گذشته، روزگاری که متأسفانه اشتباهات سیاسی بنیصدر فرصتی تاریخی را از مردم ایران گرفت و زمینهساز شکلگیری وجوهی در سالهای بعد شد که اغلب از سوی مخالفان نیز با انتقاد روبهرو بوده.
بنیصدر نتوانست چنانکه باید شرایط سیاسی پیچیده زمانه را درک و مدیریت کند. آن روزگار پرتلاطم، نیاز به سیاستمدار بسیار تواناتری داشت؛ استعدادی که در بنیصدر نبود. اولین تجربه دموکراسی در ایران به فرصت سوزی بزرگی مبدل شد...