رنج فقدان | آرمان امروز


خواندن مجموعه‌داستان «میم تاکآباد» تعبیرِ رازهای سربسته‌ زندگی‌ است که گاه در خلسه‌ یک رویا و گاه در هیبتِ یک کابوس متجلی می‌شود. هر متن به فراخور خود رازی را بر دوش می‌کشد که حامل معنایی ا‌ست از زندگی‌های ازدست‌رفته، آدم‌های درگذشته و رازهای سربه‌مهر. نغمه کرم‌نژاد با تکیه بر عناصری چون فقدان که شامل فقدان انسان و شی می‌شود و رازوارگی و با بهره‌گرفتن از زبان و فرم آزموده‌ خود دست به روایتِ آدم‌های فراموش‌شده می‌زند.

مجموعه‌داستان «میم تاکآباد نغمه کرم‌نژا

او رویاها و کابوس‌های گذشته را از پسله‌ ذهن بیرون می‌کشد و با چینشی دقیق ما را به ضیافتِ داستان‌هایی با ساختارِ معمایی و پیچیده می‌برد. نویسنده معمولا داستان‌ها را از زبان حال شروع کرده و با شگرد و تمهیداتی به خاطرات گذشته نقب می‌زند. در این فلاش‌بک‌های پُرتعداد، خواب و رویا نقش موثری ایفا می‌کند و در پایان مولف ما را به زمان اکنون روایت بازمی‌گرداند.

داستان «صلح در وقت اضافه» رازواره‌ای ضدجنگ است. فضا سرد و برف‌آلود است و نویسنده در همان پاراگراف اول با چند جمله پیاپی تعلیق و انتظار را برای خواننده رقم می‌زند. رد کوفتگی پاهایی پرسه‌زن دورتادور سنگر راوی، احضار مدام گذشته و فضای سرد و برفی مخاطب را به امید یک معجزه احتمالی گرم نگه داشته و تا پایان با خود می‌برد.

داستان «میمِ تاکآباد» از میدان روستایی شروع می‌شود که قرار بوده بنایی وسطش ساخته شود که نشده و بنا به مرور به شکل تخته‌سنگی برآمده و سالیان سال همان وسطِ روستا نیمه‌کاره و بلاتکلیف رها شده است. درست مثل زندگی‌های ابتر و نیمه‌کاره، جوانی‌های نکرده و آرزوهای به زنجیرکشیده‌شده که همچون ارواح سرگردانی در پس‌کوچه‌های متروک روستا پرسه می‌زند. همراه با بویی که رویه‌اش خوب است و لایه‌ زیرینش متعفن و خوفناک. دختری نوجوان با عصایی در بغل کوچه‌به‌کوچه و خانه‌به‌خانه دنبال برکت نان می‌گردد و با هر تق‌تقِ عصای او، رعشه‌ جنون و مرگ در رگ‌های داستان می‌دود و در پایانی مخوف و تکان‌دهنده، دختر همه‌ جوانی و طراوتش را با پیری تاخت می‌زند و تبدیل می‌شود به میمِ خمیده‌ تاکآباد و شاید میمِ متکثرِ همه داستان‌ها.

در داستان «وقتِ خوابِ معجزه»؛ مرگ‌بازی و بازیِ مرگ و زندگی در چاه ‌ویل انتظار برای زن و مرد عاشق داستان اتفاق می‌افتد. نویسنده بذر انتظارِ معجزه‌ای به‌هنگام را چون نطفه‌ای در دل متن می‌کارد و با هر رجعتی به گذشته این نطفه تکثیر شده و رشد می‌کند. با هر فلاش‌بک، نور امید در دل مخاطب روشن می‌‌شود به امید نجات؛ نجات عشق، زندگی، و نجات از تاریکی و سکوت و رسیدن دوباره به آسمان و نور و روشناییِ دشت بی‌قرارِ زندگی. در طول روایت یادگارهای دوران سرخوشی و صدای پای خلخال زن کولی دشت بی‌قرار درهم می‌آمیزد و به داد زندگی می‌رسد و چون طلسم محبت ناجی زن و مرد عاشق داستان می‌شود.

کرم‌نژاد در داستان «شاهزاده خانمی از ماه» مفهومِ مرگ را به اقتضای متن به شیوه‌ خودش بازتولید می‌کند و جورچین داستان را به گونه‌ای می‌چیند تا به سوگ محتوم ختم نشود. راوی روایت با مرگ دده‌ای که خاطرش بسیار عزیز بوده، با مرور خاطرات گذشته اطلاعات دست‌چین‌شده‌ای را به مخاطب می‌دهد و معنای این فقدان را از خودش و از مفهوم کلیشه‌ای مرگ بازپس می‌گیرد که ننه‌جانِ داستان می‌تواند نمرده باشد.

با اطلاعات قطره‌چکانی نویسنده، پی می‌بریم سالیان دور دختری بقچه‌به‌دست از ضلع شرقی شاهچراغ گذشته و رسیده به گود عربان، در خانه پدری مادربزرگ داستان را زده. چارقد گلدار سرش بوده و توی بقچه‌اش چند تکه لباس داشته و یک تسبیح یاقوتی رنگ ماترک پدرش. شده بوده همدم مادربزرگ و کمک اهالی خانه. خانه‌ای که از دوره پهلوی اول بازمانده بوده. با این چینش همان‌‌طور که ننه‌جان، به شمایل یک دختر روستایی یک روز ناگهانی و بی‌مقدمه آمده، ناگهانی و بی‌خبر قلبش از ضربان ایستاده، احتمالا ناگهانی و بی‌مقدمه هم یک روز برمی‌گردد.

نویسنده خاطرنشان می‌کند که اگر دوست‌داشتن کافی بود، همه‌چیز آسان می‌نمود. و این دریغِ ابدی در جانِ خواننده و راوی نبض می‌زند که دوست‌داشتن برای نگه‌داشتنِ آدم‌ها، اشیا و مکان‌ها کافی نیست. در این داستان، عنصر فقدان در دو مورد از سه امکان، متجلی می‌شود؛ فقدانِ ننه‌جان و خانه‌ دوران پهلوی اول و امکان سوم به تشخیصِ مولف در پایان داستان برجای می‌ماند تا در دست‌های راوی دانه‌دانه چرخ یاقوتی بزند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...