مجموعه‌داستان «کوچه فاشیست‌­ها» نوشته داریوش باقری‌نژاد توسط نشر داستان منتشر و راهی بازار نشر شد.

کوچه فاشیست‌­ها داریوش باقری‌نژاد

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این‌کتاب ۹ داستان کوتاه را شامل می‌شود که مضامینی از عشق‌های نوجوانی، اضطراب‌ها، غرابت‌ها، سرگشتگی‌ها، دیوانگی‌ها و ... دارند. این‌مضامین همگی در مکانی به‌نام کوچه فاشیستها جمع شده‌اند.

«خروسِ آبزی و داستان‌های دیگرش»، «تاکسیدرمیستِ مست»، «سنجاق‌قفلی‌ها لبِ دریا»، «رنگ‌های استخوان‌های عاشقان»، «بازی‌های گروهی: قوانین و قَسَم‌ها»، «مردِ مریلین‌مونرویی»، «باستان‌شناسیِ گریه»، «قصه‌های غزلگویان» و «کوچه فاشیستها» عناوین داستان‌های این‌مجموعه هستند.

در بخشی از این‌کتاب می‌خوانیم:

هنوز درباره من اشتباه می‌کنی. دیوانه نیستم اما در کارها و حرف‌هایم منطقی وجود ندارد. زشت نیستم اما زیبا نیستم. سالم نیستم اما هیچ عیب جسمانی ندارم. نه ورزشکارم که قهرمانی کنم نه سُست بنیه که بر گُرده دیگران سوار شوم. کمی تغییر کردم... به جایِ پدر و مادر، بچه دارم. اما همچنانم بی‌شباهت به مردانِ زیبایی که تا حالا دیدی و درباره آنها با من صحبت می‌کردی.

این‌کتاب با شمارگان ۳۰۰ نسخه و قیمت ۳۰ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...