ادبیات اقلیمی، جوهره فرهنگ ایرانی است | دنیای اقتصاد


اگر بپذیریم که ادبیات اقلیمی جوهره فرهنگ ایرانی است آن‌وقت به این واقعیت پی خواهیم برد که اقلیمی نوشتن خدمتی به ادبیات، فرهنگ و زبان فارسی است. همه می‌دانیم که برای نوشتن بهتر است به سرچشمه‌ها برگردیم. تجربه زیسته هر نویسنده یکی از آن سرچشمه‌های زلال است و یوسف علیخانی با همین تجربه ادبیات اقلیمی را پدید می‌آورد. ناگفته پیداست که هر نویسنده باید تکنیک و علم نوشتن را بیاموزد اما اگر دسترسی به موضوع و تجربه لازم در زندگی اجتماعی را نداشته باشد، نمی‌تواند صرفا با تکنیک، شخصیت‌های باورپذیر داستانی خلق کند، به‌خصوص در ادبیات اقلیمی تکیه اصلی نویسنده بر تجربه زیسته اوست و علیخانی با تکیه بر همین تجربه‌ها توانسته است پرچم میلک و الموت را در ادبیات معاصر ما برافراشته دارد.

 یوسف علیخانی زاهو

رمان «زاهو» با آثار پیشین نویسنده اشتراکاتی دارد اما از همه آنها یک سروگردن بلندتر است، که البته اگر چنین نبود منتشر نمی‌شد؛ چرا که هیچ نویسنده‌ای حاضر نیست اثری ضعیف‌تر از کارهای قبلی خود منتشر کند. علیخانی در رمان زاهو دوربینش را در چشم‌های مَدقُلی کار می‌گذارد و ما همه‌چیز را از دریچه این دوربینِ متحرک می‌بینیم. چرا می‌گویم دوربین؟ چون لحظاتی از زندگی شخصی و جمعی عشایر و ایل‌های الموتی ثبت شده است که به‌جز ذهنی سینمایی نمی‌تواند چنین دقیق به ثبت جزئیات بپردازد. رمان درباره زندگی مدقلی و محله عشایری به نام مناچالان است. خشک شدن چشمه‌های مناچالان مردم را با چالش مواجه می‌کند. بزرگِ محله می‌خواهد با تاس تبرک و مناسکی که بلد است چشمه‌ها را با مناچالان آشتی بدهد، عده‌ای از زنان به زیارت امامزاده می‌روند و آیین‌های دیگری اجرا می‌کنند و در واقع همگی هر کار از دستشان برمی‌آید انجام می‌دهند تا آب به چشمه‌ها برگردد. نویسنده با ذهن ورزیده و آشنایی‌ای که با باورهای عامیانه مردم آن منطقه دارد، توانسته است به‌خوبی مواجهه مردم با چنین مشکلاتی را به تصویر بکشد و در مسیر رمان ما را با خصوصیات بارز آدم‌های داستانی‌اش آشنا می‌کند.

زن در رمان زاهو حضوری فعال دارد و تصویری که علیخانی از دختران و زنان الموتی نشان می‌دهد، گاهی کارآزموده‌تر و شجاع‌تر از مردان است. نویسنده همچنین به رابطه انسان و طبیعت و همزیستی انسان و حیوان اشاره دقیقی دارد. به گمان من، مه و فضای مه‌آلودی که در زادگاه نویسنده هست، تقریبا در تمام داستان‌های علیخانی و همچنین در رمان زاهو وجود دارد و خواننده می‌بیند که همه چیز به‌ناگاه در مه فرو می‌رود، در سحر و جادو، خیالات و خرافات؛ تقریبا فضای وهم و خیال در سراسر رمان وجود دارد. اوشانان یا از ما بهتران نه تنها در زاهو بلکه در دیگر آثارِ داستانیِ نویسنده هم هستند و همه اینها ویژگی‌های محیط است که چنین ذهن ساکنان خود را خیال‌پرور و افسونگر پرورده است.

یکی از توانایی‌های نویسنده که در زاهو بیشتر به چشم می‌آید نثر شاعرانه اوست. علیخانی به‌حدی از نثر شاعرانه استفاده کرده که عن‌قریب است به ضد خودش تبدیل شود؛ یعنی کار تا جایی پیش می‌رود که مَدقُلی به عنوان یک نوجوان ایلیاتی حتی کوچک‌ترین کارهای روزمره را با نگاهی شاعرانه وصف می‌کند. مثلا آب خالی کردن از سبو را طوری بیان می‌کند که انگار شعر می‌خواند! «بادیه چون کلاهِ بر سرِ سبو خواب بود. برداشتم و غنچه دهانِ سبو را کَندم و آب ریختم توی بادیه» (زاهو، صفحه ۲۴۰).

اگر از برخی مواردی که توصیفات شاعرانه و جان‌بخشی‌های بی‌شمار است بگذریم، آنچه می‌خوانیم بیش از اینکه یک متن رمانتیک و خیال‌پردازانه باشد یک اثر اجتماعی با مایه خیال است. با این وجود کتاب زاهو خواندنی و آموختنی است و یوسف علیخانی با انتشار این رمان هم به ما یاد داد که «زادگاه» میراث معنوی هر نویسنده‌ای است و اگر به زادگاه خود پشت کنیم در واقع از اصالت دور شده‌ایم و چه بسا که به یک چشم سطحی‌بین و راوی متوسط تبدیل شویم.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...