سیدجواد نقوی | فرهیختگان
در سنت ما کتابهای بسیاری حائز اهمیت هستند، اما در این بین کتابهای تفسیری یا کتابهای برگرفته از آیات و روایات اهمیت ویژهای دارند. یکی از این کتابها مجموعه «الحیات» است که حاصل تلاش برادران حکیمی در بیش از 40 سال کار مداوم است. خلاصه حرف این مجموعه بازآفرینی انسان در ساحت اسلام در اتمسفر فکری مدرنیته و پستمدرن است. استاد علی حکیمی، یکی از نویسندگان این مجموعه، چندی پیش چشم از جهان فروبست. استاد محمدرضا حکیمی، نویسنده دیگر این اثر نیز این روزها در بستر بیماری است. به همین بهانه با امیرمهدی حکیمی، فرزند محمد حکیمی –دیگر نویسنده کتاب الحیات- گفتوگو کردیم که در ادامه ازنظر میگذرانید.
یکی از کتابهای خیلی مهم در منظومه فکری ما، مجموعه الحیات است. اما بهنظر میرسد ما در سالهای گذشته آنچنان که باید و شاید از منظر آکادمیک و نخبگانی به الحیات توجه نکردهایم. آیا این کتاب هم مثل سایر کتابها به حاشیه رفته است؟
به گمان من الحیات آنگونه که باید و شاید شناخته نشده و شناسانده نشده است. الحیات مجموعهای است که برای انسان امروز نوشته شده است و نویسندگان آن، مجموعه آیات و روایات را متناسب با انسان امروز و مخاطب امروز درکنار هم قرار دادهاند. آنها پس از تحصیلات حوزوی و شناخت مفاهیم عمیق دینی و فهم اجتهادی و مرور مجموعه این روایات درطول زندگی، در حوزههایی مانند شناخت انسان امروز، علوم امروز، در حوزه اقتصاد، جامعهشناسی، تربیت، روانشناسی مطالعات زیادی داشتند. آنها معتقد بودند از آیات و روایات میتوان برای انسان امروز استفاده کرد و اصلا این آیات و روایات برای انسان در همه ادوار تاریخ آمده است. خیلیها الحیات را در عصر امروز معادل کافی کلینی میدانند، الحیات برای انسان امروز تقریبا چیزی مشابه کاری است که کلینی در عصر خود برای جامعهاش کرد. ولی متاسفانه این کتاب نه در فضای حوزه آنچنان که باید شناخته شده و نه در دانشگاه اتفاق چندانی برای آن افتاده و این جای بسی تعجب است.
باتوجه به شرایط سختی که سرمایهداری رقم زده، یکی از نکاتی که شاید بتواند انسان را در وجه اسلام سیاسی نگه دارد، کنش است. برادران بزرگوار حکیمی بهخوبی توانستهاند چنین کتابهایی را با روایتهایی که بهروز است به عرصه ظهور برسانند. این کتابها در عین حال که خیلی کنش هم ایجاد میکنند، چرا نتوانستهاند در مساله ظهورات اجتماعی یا امر اجتماعی بهخوبی ظاهر شوند؟ آیا اینهم باز به فضای جامعه و گفتمان جامعه ما ربط دارد؟ بهنظر میرسد اینها نتوانسته یکسری انسانهای کنشگر مثل علی شریعتی و آقای طالقانی و... را تربیت کند؟
این سه برادر در الحیات آن کاری را که باید میکردند، کردهاند؛ یعنی تقریبا 42 سال از عمرشان را برای الحیات و تالیف آن سپری کردهاند. اگر بخواهیم جمع کنیم یعنی 120 سال عمر در تالیف الحیات گذشته است. اما امروز فضای رسانه و هیاهوهای جامعه امروزی مقداری بر همهچیز غلبه دارد و طبیعتا مقداری جامعه را سطحی کرده است. ذات درونی این سه برادر یعنی زهد و پارسایی این عزیزان و کناره گرفتن آنها از همه هیاهوهای اجتماعی و سیاسی در تمام شعب باعث شد که چندان بهدنبال بروزات بیرونی و هیاهوها نبودند. آنها استقلال رای و نظر داشته و پای آنچه که در شناخت دین به آن رسیده بودند، میایستادند و حرف میزدند. آنها عضو جریانی نبودند و خودشان بودند با اندیشه و برداشت خاص خود. طبیعتا رسانهها وابسته به گروهها و جناحهای مختلف بودند و شاید همین هم دلیل دیگری باشد بر اینکه الحیات موردتوجه کمی قرار بگیرد.
این اتفاق در حوزههای علمیه به یک شکل و در دانشگاه به گونه دیگری رخ داد و توجه جدی به این مجموعه نشد. در فضای رسانهای هم به همین منوال، آنچنان که باید و شاید برای انسان امروز به الحیات توجه نشد. مثلا یک پایه اساسی و منبع سرشار و غنی و بیمانند برای بحث علوم انسانی اسلامی، مجموعه الحیات است. از دستگاههای معرفتی تا اقتصاد، جامعه، سیاست، محیطزیست، خانواده، تربیت، اخلاق، حقوق کارگر و... همهچیز را با دستهبندیهای زیاد در الحیات میبینید. چهار جلد از الحیات فقط اقتصاد است. همهچیز اقتصاد از وقف و حقوق کارگر و... در آنجا آمده است. در اخلاق الحیات ویژگیهای جوامع فاسد و صالح را میبینید. اما متاسفانه از یکسو بهدلیل همین هیاهوهایی که پیشتر عرض کردم و ازسوی دیگر ویژگی ذاتی 3 مولف در فرار از شهرت که نمیخواستند شناخته شوند، باعث شد این اثر شناخته نشود. 3 مولف میگفتند ما خادم روایات الحیات هستیم نه مولف. لذا خودشان را خادم این مجموعه میدانستند نه کسی که کاری کرده است. همین مسائل باعث شد این مجموعه شناخته نشود.
برخی کسانی که علوم انسانی مدرن خواندهاند عقیده دارند جمع کردن یکسری روایت اهمیت ندارد، ولی آنچه شما میگویید این است که این روایات براساس یک پایه دقیق و پارادایم انسان مدرن کار شده است. چرا ما نتوانستهایم این را جا بیندازیم؟ نمیتوان این کمکاری را به صاحب اثر نسبت داد، دیگران چرا بحث نکردهاند که این روایات، روایاتی نیست که صرفا پشت سرهم جمعآوری شده باشد، بلکه روایاتی برای زیست انسان مومن در این عصر است.
اگر کسی فهرست 12 جلد الحیات را مطالعه کند -نه حتی خود روایات را- خواهد فهمید که این صرف جمعآوری روایات نیست، بلکه یک اندیشه و چارچوب فکری و نگاه نویی به انسان امروز است. شما به فهرست جلد هفتم الحیات مراجعه کنید و ببینید چه مفاهیمی راجع به انسان آمده است. جلد هفت الحیات کلا به انسان پرداخته است. ببینید در شرق و غرب عالم در اندیشههای جدید و در نگاههای اومانیستی در دنیا کسی به این میزان و اینقدر دقیق راجع به انسان حرف زده است؟ مفاهیمی آنجا آمده که در هیچ کجای جهان اومانیستی غرب پیدا نمیشود، خب اینها در روایات ما وجود دارد. اینکه از این گنجینه چه چیزهایی استخراج کنیم و عرضه کنیم مهم است. امام رضا(ع) میفرماید: «رَحِمَاللّهُ عَبْدا اَحْیا أمْرَنا.» راوی سوال میکند «فَکَیْفَ یُحْیِی أمْرَکُمْ؟» امام میفرماید: «یَتَعَلَّمُ عُلُومَنا و یُعَلِّمُها النّاسَ، فَإِنَّ النّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحاسِنَ کَلامِنا لاَتَّبَعُونا.» باید بگویم این سه برادر مصداق این روایتند؛ چراکه روایات را جمعآوری کردند، زیبا و متناسب با انسان امروز دستهبندی کرده و برای آن چارچوب ایجاد کردند و آیات را نیز آوردهاند. میدانید که الحیات غیر از حوزه رواییاش تفسیر هم هست و بیش از دوسوم آیات قرآن در الحیات آمده و مولفان ذیل آیات، روایاتی آوردهاند که در تفسیر آیات است، پس این مجموعه یک تفسیر روایی هم هست. گاهی میبینیم بخشهایی از الحیات به زبانهای دیگر ترجمه شده است. مولفان زحمت زیادی کشیدهاند و از دل گنجینه روایی عظیم شیعه، این روایات را استخراج و ارائه کردهاند، ولی باید تاسف خورد آنطور که باید و شاید به آن اعتنا نشده است.
یکی از موضوعات روز ما نظریه عدالت است. در کل الحیات پیشزمینهای دیده میشود که آنچه انسان امروز میطلبد عدالت است. چرا نظریهپردازان ما در این سالها به مجموعه الحیات و برادران حکیمی توجه نکردهاند و نظریه عدالت با استفاده از این آثار استخراج نشده است؟
جواب این سوال را باید کسانی که این کار را نکردهاند بدهند. در کتاب الحیات نهفقط بحث از عدالت اقتصادی بلکه بحث از عدالت در معنای عام آن در همه بخشها و فصول وجود دارد. از عدالت اقتصادی تا عدالت اجتماعی و عدالت اخلاقی و عدالت تربیتی و عدالت خانوادگی و هر آنچه باید باشد، ارائه شده است. ما در دو حوزه حرف میزنیم؛ یکی توحید ناب و دیگری عدالت. این دو بال در بعد معرفتی و اندیشهای تشیع موردتوجه قرار گرفته است. سالهاست من از نوجوانی به این مفاهیم برخوردهام و بر سر آن شعارها ماندهام و هنوز هم ادامه میدهم، ولی آقایان باید پاسخ بدهند که وقتی اندیشهای ساخته و پرداخته و تالیف شده و نظریهپردازی شده است و همهچیز آن فراهم است، چرا بهسراغ این نمیروند؟ بهنظر من بخشی مغرضانه و بخشی از سر ناآگاهی است. بهنظرم دوستان حوزوی و دانشگاهی باید پاسخ بدهند که چرا سراغ برخی از مفاهیم نرفتهاند.
آیا الحیات باید در سالهای بعد بهروز شود یا اینکه این مجموعه میتواند به همین صورت تا سالهای بعد مورد استفاده قرار بگیرد؟
همچنانکه کتابهای روایی ما قرنها مانده و قابلاستفاده هستند، این کتاب نیز برای قرنها قابلاستفاده خواهد بود، اما خود این بزرگواران فکر میکردند وقتی الحیات را شروع کردند، یکیدو سال بعد عدهای میآیند و کارهای جدیدتری انجام میدهند و میتوان الحیات را کنار گذاشت و کارهای جدیدی کرد. خود آنها گفتهاند شاید اگر دوباره به روایات رجوع کنیم اینبار ممکن است40 جلد بنویسیم. یعنی چیزهایی در روایات وجود دارد که اضافه نشده است و این باب بسته نیست. اما باید این شرایط و فهم و توجه به حدیث و توجه به اینکه آیات و روایات برای ما راهگشا است، فراهم شود و این امر ایمان و باور میخواهد. اگر کسی سراغ این مجموعه برود میفهمد که اینها برای انسان امروز راهگشا است. اگر این فهم باشد، میتوان انتظار داشت هزاران الحیات دیگر نوشته شود. الحیات پایان این مسیر نیست، بلکه آغاز مسیر است و خیلیها باید این مسیر را یاد بگیرند و ادامه بدهند و کارهای نو انجام بشود.
شما به مساله اسلامیسازی علوم اشاره کردید، آیا اطلاع دارید دوستانی که بهدنبال اسلامی سازی علوم هستند، توجهی به الحیات کردهاند یا نه؟
من حرف خودم را تصحیح میکنم، اسلامیسازی یعنی ما علومی در غرب داریم و حالا میخواهیم آنها را اسلامی کنیم. ولی حرف من این است که اسلام نهتنها بسیاری از مفاهیم را در خود دارد، بلکه حرفهای جدیدی برای انسان امروز دارد. علمای اسلامی در برخی حوزهها ورود کرده و بحثهایی دارند که شاید در غرب به آنها توجهی نشده است. ما حرفهایی نو داریم. این سخن خدا و معصوم است که بیشتر و بهتر از همه انسانها انسان را میشناسند. منظورم را در اسلامی شدن اینطور اصلاح میکنم که ما در بسیاری از حوزهها حرفهایی داریم که ممکن است برای انسان امروز جدید باشد. باید از دل آیات و روایات، این مفاهیم استخراج شود. علما با نگاه مجتهدانه به آیات و روایات مسائل فقه را استخراج میکنند، خب این کار در عرصههای دیگر هم باید انجام شود و جا دارد این آیات و روایات را درکنار هم بگذاریم و برداشت دقیق داشته باشیم و استنباط کرده و آن را به انسان امروز ارائه کنیم، لذا بهنظر من به این حوزه توجه جدی نشده است.
منظور این سه برادر این بود که ما مسیری را آغاز کردهایم و حال پروبال دادن و تفسیر آن و وارد کردن آن به حوزه حکمرانی برعهده دیگران است، آیا این بهمعنای انسداد نیست که آنچه آنها جمعآوری کردهاند را مبنای حکمرانی قرار دهیم؟
نه، آنها هیچوقت چنین ادعایی نداشتند که این اثر را قاعده حکمرانی بدانند. آنها این اثر را تالیف کردند و قائل به تضارب آرا و گفتوگو و اندیشه بودند. سه برادر اندیشهای داشتند و مجموعهای را جمعآوری و به انسان امروز ارائه کردند، اما الا و لابد فقط همین است؟ هیچکس قائل به این نیست. اما آیا حتی به میزان حداقلی از آن استفاده شده است؟ بحث این است.
وقتی من میخواهم مثلا نظریه عدالت جان رالز را با دیدگاه اسلام مقایسه کنم طبیعتا باید قرآن و روایات را بخوانم. اینکه شما میگویید به این اثر که اثری روایی است توجه نشده است، پس تاکنون به چه چیزی توجه شده است؟
من نمیگویم به روایات توجهی نشده است، ولی بسیاری از بخشها مغفول مانده و از بسیاری از مباحث غفلت کردهایم و ورود پیدا نکردهایم. البته در برخی حوزهها به روایات توجه شده است. این برادران بدون هیچ امکاناتی گوشه خانه نشسته و این اثر را خلق کردهاند. باید حوزه اندیشه و نظر درباره این غفلت نظر بدهند.
افقی که این برادران برای الحیات و دیگر کتابهایشان تنظیم کردهاند در چه ساحتی بوده است؟ آیا صرفا در ساحت اندیشهورزی بوده یا در کنشهای اجتماعی و مدیریت و... هم هست؟
آنها فقط به ساحت اندیشهورزی فکر نمیکردند. درست است که در ساحت اندیشهای بحث کردهاند، ولی آنها روی این مفاهیم برای جامعهسازی و اصلاح امور جامعه کار کردهاند. چرا به کتاب میگوییم الحیات؟ چون با آن زندگی را بسازند و روابط انسانی، اجتماعی، خانوادگی و روابط کارگر و کارفرما و حاکم و مردم و... را اصلاح کنند. مجموعه این مسائل در جلدهای الحیات آمده است، وگرنه اگر این کتاب یک کتاب صرفا نظری باشد و گوشه کتابخانه بماند و خاک بخورد و کسی به آن توجه نکند که فایدهای ندارد، مولفان هم چنین نگاهی نداشتهاند. آنها جزء کسانی بودند که در فضای اجتماعی حضور داشتند و با دغدغههای اجتماعی زیستهاند و اگر از چیزی سخن گفتهاند با آن زندگی کردهاند. اگر از انسان محروم سخن گفتهاند هم تراز با انسان محروم زیستهاند. لذا نگاه آنها فقط امری انتزاعی و ذهنی و آکادمیک نبود.
یکیانگاری برادران حکیمی بهنظر من اجحاف است. من براساس کتابهایی که دیدهام هرکدام از برادران منظومه فکری جداگانهای دارند و یکی کردن آنها اجحافی در حق آنهاست، آیا قبول دارید؟
این سه برادر ازنظر ذهنی به هم بسیار نزدیک بودند، سالها با هم زیستهاند، چه در دوران تحصیل و بعد در دوران پژوهش و تحقیق سالها کنار هم کار کردهاند و اساتید مشترک داشتهاند، لذا طبیعی است که باهم نزدیکند. اما هرکدام از این سه برادر ویژگیهای اندیشهای خاص خود را دارند و در آثارشان طبیعتا حتی ویژگیهای شخصیتی آنها بروز و ظهور دارد، اینها سه انسان متفاوت بودند، ولی با نگاههایی نزدیک به هم کارهای مشترکی انجام دادهاند که این خود آموزش کار گروهی هم هست، لذا هرکدام ویژگیهای خاص خود را داشتند.
وجه تمایز این سه برادر چه بود؟ اگر من بهعنوان یک پژوهشگر بخواهم بهدنبال منظومه فکری یکی از این دوستان بروم، چگونه باید بروم؟
این مساله در آثار این بزرگواران تقریبا معلوم میشود. وقتی در آثار علامه سیر میکنید، تقریبا نگاه ایشان چه در حوزه مکتب تفکیک و چه در حوزه عدالتخواهی و همچنین توجه ایشان به ادبیات دیده میشود. در آثار پدر من نگاههای اجتماعی دیده میشود و شاید حوزههای عملیاتیتر موردتوجه قرار گرفته است، لذا بحثهای مفصلی درمورد هرکدام از این عزیزان وجود دارد که میشود راجعبه آن صحبت کرد. بهنظرم وقتی سراغ مجموعههای متفاوت این سه بزرگوار بروید، تفاوتها برای دوستان مشخص میشود. مجموعه همه آنها از یک آبشخور سرچشمه میگیرد و تفاوتها از نگاهی که آنها به آیات و روایات داشتند، شکل میگیرد، ولی یک نگاه کلی بر همه آنها حاکم بود. مهمترین چیزی که برای یک اندیشمند اهمیت دارد این است که آثار او به فراموشی سپرده نشود. بهنظر من در ازای زحماتی که آنها یک عمر برای نشر آیات و روایات در جامعه کشیدهاند، بهترین قدردانی این است که اندیشه آنها به فراموشی سپرده نشود.