کتاب «نیم عمر واقعیت‌ها: چرا و چگونه دانسته‌ها بی‌اعتبار می‌شوند؟» [The half-life of facts : why everything we know has an expiration date] نوشته ساموئل اربسمن [Samuel Arbesman] با ترجمه افشین آزادمنش توسط انتشارات معین به چاپ دوم رسید.

نیم عمر واقعیت‌ها: چرا و چگونه دانسته‌ها بی‌اعتبار می‌شوند؟» [The half-life of facts : why everything we know has an expiration date] نوشته ساموئل اربسمن [Samuel Arbesman]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این کتاب داستان واقعیت‌هایی است که مدارم در تغییر هستند، سیگار در آغاز توسط پزشکان تجویز می‌شد، اما بعداً مرگ آور دانسته شد یا برای مثال گوشت خوردن مفید بود، سپس مضر و دوباره مفید شد و حالا هم که بسته به نظر اشخاص است؛ فکر می‌کردیم که زمین مرکز عالم است اما به تدریج از اهمیت آن کاسته شد.

گونه‌های دیگری از واقعیت‌های اطراف مان نیز در تغییرند. ارتباط با اینترنت نسبت به ده سال پیش به مراتب سریع‌تر شده است. زبان علم از لاتین به آلمانی و سپس به انگلیسی تغییر کرده است. به طور قطع باز هم تغییر خواهد کرد. جمعیت آدم‌ها تنها در یکصد سال گذشته از دو میلیارد به بیش از هفت میلیارد افزایش یافته است. ما از پایبندی به کره زمین به گام نهادن بر ماه رسیده‌ایم و ساخته‌های خود را تا مرزهای منظومه‌ی شمسی گسیل داشته‌ایم.

گویی دنیای ما در یک گذار همیشگی است. با تغییر دائمی دانسته‌هایمان حتی افراد علامه هم به دشواری یارای همپایی با آن را دارند. شاید همه ی این تغییرها اتفاقی و نفس گیر به نظر برسد، اما در واقع چنین بر می‌آید که در بطن این سر و صدای متغیر، نظمی هست، نظمی قاعده مند و نظام مند که با علم و ریاضیات توضیح داده می‌شود.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

ایگناتس سملوایس پزشک برجسته ی دهه‌ی ۱۸۴۰ دیدگانی تیزبین داشت. او در حالی که به عنوان متخصص زایمان در بیمارستان‌های وین کار می‌کرد، متوجه تفاوت عجیب بین مادرانی شد که در بخش او در بیمارستان زایمان می‌کردند با آن‌هایی که در خانه و یا در جای دیگری از بیمارستان به کمک ماما وضع حمل می‌کردند. مادرانی که نوزادانشان در بیمارستان توسط پزشک به دنیا می‌آمدند نسبت به آن‌هایی که به کمک ماما وضع حمل می‌کردند به مراتب بیشتر دچار تب زایمان می‌شدند، و اغلب هم اندکی پس از زایمان باعث مرگ زائو می‌شد. سملوایس پی برد که بخش‌هایی از بیمارستان که متخصص زایمان نداشتند و کالبدشکافی هم انجام می‌دادند همانند زایمان‌های خانگی با تب زایمان کمی مواجه بودند.

ایگناتس سملوایس چنین استدلال کرد: پزشک‌ها که علاوه بر انجام زایمان فقط کالبدشکافی نمی‌کردند بلکه در واقع از مرده خانه یکراست به اتاق زایمان پا می‌گذاشتند، به طریقی چیزی را از لاشه‌ها به زائو ها منتقل می‌کردند که موجب مرگشان می‌شد.

سملوایس پیشنهاد ساده ای را مطرح کرد: پزشکانی که زایمان انجام می‌دهند باید پیش از زایمان دست‌هایشان را با محلول آهک کلردار بشویند. این اقدام پاسخ داد و تعداد مرگ و میر ناشی از تب زایمان به یک دهم مقدار قبلی رسید.»

چاپ دوم این کتاب در ۲۸۳ صفحه عرضه شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...