پنجمین چاپ «عجایب نامه» از مجموعه بازخوانی متون نشر مرکز منتشر شد. کتاب بخشی دارد به نام «عجایب زلزله و طاعون و باریدن سنگ» که خواندنی است.

عجایب نامه جعفر مدرس صادقی است

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، مجموعه بازخوانی متون نشر مرکز، شامل ویرایش فنی و صوری جعفر مدرس صادقی است بر متون کلاسیک ادبیات ایران. مدرس صادقی برای این متون رسم‌الخط ساده و یکدست و آشنا برای مخاطبان این دوران انتخاب کرده و حرکت‌گذاری واژه‌های دشوار و نام‌های ناآشنا، نشانه‌گذاری دقیق و درست جمله‌ها، و تجدیدنظر در سطربندی و پاراگراف‌بندی متن را انجام داده است. این کار باعث شد تا عامه مردم که پیشتر به دلیل دشواری خواندن به سمت مطالعه متون کهن نمی‌رفتند، اقبال بسیاری به این کتاب‌ها نشان دهند.

نخستین جلد این مجموعه «ترجمه تفسیر طبری» بود که سال ۱۳۷۲ منتشر شد. از آن تاریخ تاکنون منابع دیگری چون «تاریخ بیهقی»، «سیرت رسول الله»، «مقالات مولانا (فیه ما فیه)»، «قصه‌های شیخ اشراق»، «مقالات شمس»، «تاریخ سیستان»، «عجایب نامه» و «سیاست نامه» منتشر شده و هرکدام به چاپ‌های متعدد رسیده‌اند.

نشر مرکز از این مجموعه به تازگی پنجمین چاپ «عجایب نامه» محمد بن محمود همدانی را با شمارگان ۵۰۰ نسخه، ۵۸۰ صفحه و بهای ۸۵ هزار تومان منتشر کرده است. چاپ پیشین (چهارم) این کتاب سال ۹۶ با شمارگان ۵۰۰ نسخه و بهای ۵۹ هزار و ۵۰۰ تومان در دسترس مخاطبان قرار گرفت. چاپ نخست آن نیز سال ۱۳۷۵ با شمارگان ۳۰۳۰ نسخه و بهای ۱,۸۵۰ تومان منتشر شده بود.

«عجایب نامه» یا «عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات» متنی جذاب و خواندنی است درباره عجایب جهان و البته که این متن علمی نیست و بیشتر بر شواهد و تعریفات خیالین نگاشته شده است.

محمد بن محمود در میان سال‌های ۵۵۱-۵۶۲ با این هدف کتاب را تألیف کرد تا اشخاص بدون خارج شدن از خانه و شهر خود، با شگفتی‌های جهان آشنا شوند و این شگفتی‌ها همه چیز را دربر می‌گیرد. از شگفتی‌های دیگر کشورها و شهرها و شگفتی‌های طبیعت گرفته تا شگفتی‌های انسان‌ها و حتی بیماری‌ها.

متن اصلی کتاب در ۱۰ باب نوشته شده است و این ۱۰ باب ۶۶ بخش از عجایب جهان را تشکیل می‌دهند. عناوین برخی از این بخش‌ها از این قرار است: «صفت عرش و لوح قلم»، «صفت اسرافیل و جبرئیل و میکائیل و ملک الموت»، «عجایب آفتاب»، «عجایب ستاره‌ها»، «صفت آتش پرستان»، «عجایب هوا»، «عجایب آب»، «عجایب چاه‌ها»، «عجایب زمین»، «عجایب آدم»، «در خواص آدمی»، «در خواص زنان»، «در احوال مدعیان»، «در احوال کاهنان»، «در معجزات انبیا»، «در کرامات اولیا»، «در علم کیمیا»، «در علم طب»، «عجایب خواب»، «عجایب مرگ»، «عجایب دنیا»، «عجایب زلزله و طاعون و باریدن سنگ»، «عجایب صورت»، «عجایب گور»، «عجایب گنج»، «عجایب دیو»، «عجایب جن»، «عجایب دیو»، «عجایب مار و کژدم»، «عجایب دریاها»، «عجایب نهرها و چشمه‌ها»، «عجایب اقالیم و بلاد»، «عجایب مسجدها»، «عجایب هندوان و سیاهان» و...

عجایب نامه و زلزله و طاعون و باریدن سنگ

باب شگفتی طواعین

بدان که طواعین و وباها از خواست و تقدیر پروردگار است و سبب آن بخاری فاسد بُوَد که از زمین در هوا آمیزد و آدمی را حلق به جان می‌رسد تا هلاک شود و بیماری‌ها آرد چون خناق و زکام و خونِ سوخته. حکماً آن را «طاعون» خوانند و به شام بیشتر بود و به زنگبار دَمامیل بود و به خیبر تب‌ها بود و بحرین سُپُرز بود و به بلخ پشه گشت بود – و آن خارشی بود که می‌خارند تا به استخوان رسد – و ریشِ بلخی و عِرق مدینی. و انواع بود و طواعین در هر خاکی از نوعی بود، بر قدر هوای فاسد و خاکِ آن. و ما چند طاعون یاد کنیم:

در سنه ثمانی عشره از هجرت پیغامبر، طاعونی برآمد «عمواس» خواندند، بسیاری را هلاک کرد: راهِ نفس‌ها بسته می‌شد و جان می‌دادند. در این سال از اصحاب پیغامبر ما جمعی هلاک شد. چون ابوعبیده و معاذ بن جبل و…
و بعد از آن، عام رماد: در آن سال، خاک سیاه ببارید و بیست و پنج هزار آدمی در این سال بمرد. و این خاک در صحرا و در خانه‌ها و حجره‌ها ببارید. تا مرد از جامه خواب برخاستی، بر خاک سیاه بودی.
عام رُعاف در سنه اربع و عشرین بود: خون از بینی‌ها روان شد و قوت‌ها ساقط گشت و بسیاری هلاک شدند.

بدان که این وبا تقدیر آفریدگار بود، سبب بخارات فاسده که از زمین برخیزد: بعضی خون بیفسُرَد، بعضی خون بگدازد، بعضی خون بسوزاند تا جذام شود و مضرت این بسیار بود، بعضی خاک شود، ببارد و ضرر این کمتر بود.

در سنه تسع و اربعین، علتی پدید آمد، آن را «صِدام» می‌خواندند، جمله چهارپا بمرد. (و من سالی دیدم که طاعونِ گاو بود در قُهستان، همه بمردند تا از ولایت‌ها می‌آوردند و سال بود که مرگ شتر بود.)
عام فُقها در سنه تسع و سبعین بود، طاعونی برآمد به شام تا روم و اهل افریقیه جمله بمردند، تا روم طمع در شام کرد و انطاکیه را بستدند و در این سال جمله علما بمردند...

در سنه تسع و خمسین و مائه دردی در دهان بنی آدم پدید آمد. در ولایت فارس، بسیار از آن بمردند. پس در عراق سُعالی پدید آمد. پس تاریکی در عالم ظاهر شد و هفت روز بماند – از آخر ماه ذی الحجه. چون هلال محرم بدیدند، ظلمت باز شد و روشنایی پدید آمد و طاعون برفت.

و در سنه ثمان و عشرین و مائتین در حجاز حرارتی مفرط بود، پس بارانی عظیم ببارید و خلقی بمرد. پس از آن سرمای سخت برآمد و خلق را هلاک کرد و پاره‌ای از کوه جمره‌ی عَقَبه بیفتاد، کاروانی را هلاک کرد.
در سنه ست و اربعین و مائتین خبر آمد که به بلخ خون ببارید و جیحون سرخ شد از آن باران و چهل روز سرخی بود و در این سال در بغداد بیست و یک روز باران بارید متواتر.

عام کلاب در سنه ثلاثمائه بود: سگان مستولی شدند بر بنی آدم و از غصه ایشان، بسیاری مردم هلاک شدند. تا به حدی که سگی بانگی بر شخصی می‌زد، هلاک می‌شد. و هم در این تاریخ طاعونی برآمد «ماشَرا» می‌گفتند، خلقی بمرد. پس طاعونی برآمد حنینا می‌خواندند و زود برخاست.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...