مناظره سرنوشت‌ساز | شرق


درخشان‌ترین عصر اروپا؛ رنسانس. از سر گذراندن دوره‌ سیاه و تجدید حیات فرهنگی و هنری. شکوفایی در این دوره معنای خود را بازمی‌یابد و در آثار هنری و متون آن دوره تجلی می‌یابد. از انقلاب کوپرنیک تا مجسمه داوود میکل آنژ، از شکاکیت دکارت تا کشف قاره آمریکا توسط کریستف کلمب. تمام این رویدادهای خارق‌العاده که مسیر زندگی انسان را عوض کرد، تمامی در این دوره‌ طلایی به وقوع پیوست.

ژان کلود کاری‌یر [Jean-Claude Carrière] «مناظره وایادولید» [La controverse de Valladolid]

اما این دوره طلایی وجه رعب‌انگیزتری هم دارد. در این دوره شاهد کشف و استعمار سرزمین‌های جدید هستیم، من‌جمله کشف قاره آمریکا و مستعمره شدن قاره‌ آفریقا؛ استعمار سرزمین‌های قاره‌ آفریقا زمینه جنایات بزرگی را ایجاد کرد که به‌هیچ‌وجه در مخیله‌ انسان نمی‌گنجید. شاهدیم که بعضی از کشورهای قاره‌ آفریقا اکنون نیز مستعمره هستند و همچنان استقلال نیافته‌اند. استعمار جدا از هزینه‌های زیاد اقتصادی‌ای که برای کشورها داشت و دارد، هزینه‌های جانی بسیاری هم به‌جا گذاشته است. به گزارش مرکز پژوهش آکسفورد، در دو جنگ جهانی، قاره آفریقا، حدود چهار و نیم میلیون نفر بسیج نیرو کرده و دو و نیم میلیون نفر کشته داشته است. حال آنکه این قاره از عوامل شروع‌کننده این جنگ‌ها هم نبوده است. این نمونه آمارها تنها گوشه کوچکی از فجایعی است که بر این سرزمین رفته‌؛ فجایعی که ریشه آن به دوره‌ طلایی اروپا و استعمار باز‌می‌گردد. پیشرفتی برای بشر و بر ضد بشریت.

جنجالی‌ترین کشف این دوره، کشف قاره آمریکا توسط کریستف کلمب است. این کشف زمینه‌ساز ورود قدرت‌های بزرگ استعماری و از‌جمله اسپانیا به این سرزمین بود؛ ورودی بسیار هولناک! پس از ورود اسپانیا، بومیان این مناطق شاهد قتل‌عام‌های انبوه، زنده سوزاندن، شکنجه‌های فجیع و هزاران عمل غیرانسانی بودند. رفتاری دهشتناک برای کسب طلا و منابع طبیعی. رفتار اسپانیایی‌ها در میان مردم و رقیبان انتقادات شدیدی را برانگیخت. برای پایان‌دادن به این مجادلات، بنا بر درخواست پادشاه اسپانیا و با بدعت پاپ، مناظره‌ای پرشور و بحث‌انگیز در شهر وایادولید صورت می‌گیرد با این عنوان که آیا بومیان یا همان سرخ‌پوست‌ها، انسان‌های کامل و واقعی، مخلوقات خداوند و به‌عنوان اسلاف آدم، برادران ما هستند یا موجوداتی از جنس دیگر و حتی عاملان امپراتوری شیطان‌اند؟ مناظره‌ای که مقرر بود سرنوشت میلیون‌ها بومی این سرزمین را رقم زند؛ مناظره ایمیان دومنیکن لاس کازاس کشیش حامی سرخ‌پوستان که خود شاهد این رفتارها در سرزمین نو بوده است و خوان د سپولودا فیلسوف مسیحی و معتقد به برده‌زاد‌بودن و شیطان‌صفتی.

ژان کلود کاری‌یر [Jean-Claude Carrière] نویسنده فرانسوی و عاشق روایتگری، این مناظره را با چیرگی تمام، در قالب نمایش‌نامه‌ «مناظره وایادولید» [La controverse de Valladolid] درآورده است.

کلود کاری‌یر در طول دوران کاری‌اش، دست به کارهای زیادی همچون نمایش‌نامه‌نویسی، فیلم‌نامه‌نویسی، نویسندگی، آموزش و حتی بازیگری زده است؛ اما عمده شهرت او در فیلم‌نامه‌نویسی و به‌ویژه کار با کارگردان اسپانیایی، لوییس بونوئل بوده است. همکاری و رفاقت صمیمانه‌ کاری‌یر و بونوئل به شش فیلم منتهی شد: خاطرات یک کلفت (1994)، راه شیری (1969)، جذابیت پنهان بورژوازی (1972)، شبح آزادی (1974) و میل مبهم هوس (1977). کاری‌یر با کارگردان‌های مطرح دیگری هم همکاری داشته است.

نام‌آشناترین اسم در دایره ارتباطی کاری‌یر برای ما همسر اوست: نهال تجدد، فرزند مهین تجدد نمایش‌نامه‌نویس پیشتاز ایرانی. کاری‌یر در دوران فعالیتش نامزد دریافت جایزه‌ اسکار شد و در سال 1963 به همراه پیر اته، با فیلم کوتاه جشن یادگاری، اسکار را با خود به خانه برد. او سرانجام در سال 2021 در خانه‌اش در پاریس درگذشت.

«مناظره وایادولید»، نوشته ژان کلود کاری‌یر با ترجمه‌ مجتبی میثمی، از سوی انتشارات لاهیتا به چاپ رسیده است.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...