نگاهی به پیوند ناگسستنی و پیچیده‌ی تن و روان | الف


رابطه‌ی مغز با رفتار و کارکردهای مختلف شناختی و روانشناسانه، همواره معمای بزرگی برای متخصصین علوم تجربی و انسان‌شناسی بوده است. آن‌ها با آزمایش‌های گوناگون در صدد رسیدن به درک بهتری از آن‌چه میان سیستم عصبی و روان انسان می‌گذرد، بوده‌اند. بسیاری از این گونه آزمایش‌ها بر روی حیواناتی که ساختاری شبیه‌تر و نزدیک‌تر به انسان دارند انجام می‌شده و نشان از این داشته که اگر انسان در چنین موقعیت‌هایی قرار می‌گرفت چه واکنشی از خود بروز می‌داد. اما بسیاری از فعالیت‌ها صرفاً به انسان اختصاص دارند و بنابراین نمی‌توان حیوانات را در آن‌ها با انسان مقایسه کرد. کارکردهایی از قبیل: گفتار، برنامه‌ریزی برای انجام کار و تعاملات پیچیده‌ی روانشناختی از جمله‌ی این موارد به شمار می‌آیند.

لوچانو مکاچی [Luciano Mecacci] خلاصه کتاب مغز و تاریخ» [Brain and history : the relationship between neurophysiology and psychology in Soviet research]

انگلس انجام کار و گفتار را مهم‌ترین ویژگی‌های متمایزکننده میان انسان و حیوان می‌داند و این می‌تواند مبدأ بسیاری از مطالعات برای بررسی تفاوت‌های انسان و حیوان و نیز ارزیابی کارکردهای پیشرفته‌ی شناختی انسان‌ها باشد. برخی از مطالعات مانند آن‌چه پاوولف درباره‌ی رفتارهای شرطی انجام داد می‌توانند قابل بسط به کارکردهای انسانی نیز باشند، اما رفتارهایی وجود دارند که به سختی می‌توان آن‌ها را فصل تمایز میان انسان و حیوان دانست و نیاز به کاوش‌های عمیق‌تر و جامع‌تری درباره‌ی آن‌ها احساس می‌شود.

لوچانو مکاچی [Luciano Mecacci] با تمرکز بر فصول تمایز رفتارهای انسانی و حیوانی، به مطالعات و تحقیقات بسیاری درباره‌ی شناخت ساختار و عملکرد مغز انسان و ارتباطی که می‌تواند با محرک‌های گوناگون روانشناختی و جامعه‌شناختی داشته باشد، پرداخته است. بخشی عمده و مهم از این تأملات او در کتاب «مغز و تاریخ» [Brain and history : the relationship between neurophysiology and psychology in Soviet research] آمده که در یک مسیر تاریخی نسبتاً طولانی ابعاد مختلف روان و ارتباط آن با کارکردهای فیزیکی را بررسی می‌کند. این پژوهش‌ها البته به ملیت و نظام خاص اجتماعی تعلق دارد که نشان می‌دهد تحولات تاریخی و محرک‌های اجتماعی می‌توانند چه سهمی در تکامل و ایجاد تغییرات بنیادین در کارکردهای مختلف مغزی داشته باشند. فرضیه‌ای که شاید همچنان راهی طولانی برای اثبات دقیق آن باید پیمود.

رابطه‌ی میان تن و روان یا آن‌چه مترجم عنوان «رابطه‌ی میان پی‌کردشناسی و روان‌شناسی» بر روی آن می‌گذارد، شالوده‌ی اصلی کتاب را می‌سازد. مکاچی خود در مقدمه‌ای به این موضوع اشاره کرده که هدفش بررسی چگونگی کارکردهای مغز و ذهن به شکلی عام نبوده است، بلکه برای او مسأله این بوده که کارکردهای مغز، به رغم آن‌که در بدو تولد برای همه‌ی انسان‌ها در تمامی دوره‌های تاریخی و در تمامی جهان یکسان بوده است، چگونه بعدها بر مبنای مؤلفه‌های تاریخی و محرک‌های مختلف فرهنگی متفاوت شده است. او کوشیده این مسأله را بیش از هر جای دیگری در زمان استقرار حکومت شوروی و در جامعه‌ی ظاهراً یکپارچه‌ی روسیه‌ی آن زمان مطالعه کند.

کتاب مشتمل بر هفت فصل است که فصل آغازین آن به مرور نظریه‌های روان تن کردشناختی می‌پردازد. نویسنده در این فصل به اولین مطالعات جدی و معطوف به نتیجه درباره‌ی مبانی تن کردشناسی اشاره می‌کند که دانشمند پیشگام در این زمینه، ایوان سچنوف فعالیت‌های شایانی انجام داده و مبدأیی برای مطالعات بعدی ایجاد نموده است. در این بخش بر بازتاب‌ها تأکید فراوان شده و فعالیت‌های روانشناختی توالی پیچیده‌ای از کنش‌های بازتابی تعریف شده که از طریق فعالیت ساختارهای مغزی قوام پیدا کرده‌اند. سپس به مطالعات و آزمون‌هایی پرداخته شده که چنین داده‌هایی را رد یا اثبات می‌کنند.

روند چینش مطالب کتاب به گونه‌ای است که از موارد عینی و آزمایشگاهی نهایتاً به بحث‌های انتزاعی‌تر و استدلالی‌تر برسد؛ شاید مانند همان‌گونه تکامل و تمایز عصبی و شناختی که در بشر رخ داده است. البته همان مباحث منطقی و استدلالی نیز با تکیه بر داده‌ها و فرضیه‌های اثبات شده‌ی تن کردشناسی توجیه می‌شوند. این مسأله که عملکرد مغز بر مبنای چالش‌های فرهنگی تغییرات شگرفی یافته و شکلی تازه از تحولات شناختی را رقم زده در درجه اول اهمیت قرار گرفته و خط سیر مطالب را روشن می‌سازد.

فردیت موضوعی است که نویسنده در انتهای مطالب و به نوعی به عنوان ابزاری استدلالی برای رسیدن به نتایج نظریه‌پردازانه‌ی خاص خود از آن بهره می‌گیرد. آن‌چه نویسنده از فردیت در آغاز فصل به آن می‌پردازد به عملکردهای طبیعی تن کردشناسانه آن باز می‌گردد و بیش‌تر جنبه‌های طبیعی را در خود جای می‌دهد که فصول مشترک بسیاری با سایر موجودات زنده دارد. اما فردیت در حد اعلای خود با رشد در محیط اجتماعی و با تعاملات مختلف روانشناسانه است که تکامل می‌یابد. این‌جاست که فردیت انسانی تمایز و تفاوت‌های بنیادین با سایر موجودات پیدا می‌کند و ذیل تعاریف جامعه‌شناسانه و روانشناسانه قرار می‌گیرد.

کتاب در نهایت به روند تکاملی می‌پردازد که بشر را از فعالیت‌های صرفاً تن کردشناسانه به اموری روان تن کردشناسانه می‌رساند. این مسأله با روندهای تکاملی معمولی که توسط دانشمندان تکامل و حتی رفتارشناسان تعریف شده تفاوت‌های بنیادین دارد. آن‌چه مکاچی در پی اثبات آن است شکلی از جامعه و آموزه‌ها و محرک‌های فرهنگی است که منجر به برقراری تعاملی خاص میان مغز و روان و هدایت شناخت، رفتار، عملکردهای مختلف و گفتار انسان به سمت و سویی خاص می‌شود. این تعاملات اگرچه در جامعه‌ای معین بررسی شده‌اند لزوماً در قبول یا رد نوعی ویژه از ایدئولوژی قدم برنمی‌دارند بلکه ایده‌هایی را برای اندیشیدن عمیق‌تر و گسترده‌تر در مسائل مرتبط با رابطه‌ی تن و روان مطرح می‌کنند و راهی برای تفکر جامع‌تر هم برای مخاطب عام و هم برای متخصصین در این زمینه می‌گشایند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...