رمان تمدنی که به دست خشونت ویران شد، خشونت انسان‌هایی که تا دیروز مسالمت‌آمیز کنار هم می‌زیستند در کتاب «سال‌های طلایی، سال‌های تبعید» به نمایش درآمده است.

سال‌های طلایی، سال‌های تبعید» [‎Quand le soleil etait chaud]  ژورت عالیا [Josette Alia]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایلنا، کتاب «سال‌های طلایی، سال‌های تبعید» [‎Quand le soleil etait chaud] اثر ژورت عالیا [Josette Alia] از جمله رمان‌هایی است که در زمره ادبیات جهان قرار می‌گیرد و روایت لولا ۱۶ساله را می‌گوید که یک کاتولیک یونانی است که در قاهره در سال ۱۹۵۲ به همراه خانواده‌اش زندگی می‌کند. این رمان یک زن است، رمان تمدنی است که به دست خشونت ویران شد، خشونت انسان‌هایی که تا دیروز مسالمت‌آمیز کنار هم می‌زیستند. در این رمان، سرگذشت لولا طی نیم قرن با افول مدام مسیحیان شرق که همیشه بر این باور بوده‌اند که خداوند مراقب سرنوشت‌تان است، در هم می‌آمیزد.

ماجرا از آشوبگران ضد انگلیسی شروع می‌شود که مرکز را به آتش کشیدند. ناصر یک بار علیه پادشاه فاروق کودتا کرد. در سال ۵۶، ناصر با حمایت روسیه، شرکت کانال سوئز را برای ساخت سد اسوان ملی کرد. با حمله اسرائیل به مصر عربی، خانواده لولا به بیروت می‌روند و در آنجا خانواده لولا پس ازعدم اتحاد صلیبی‌ها با ارمنیان در ۱۲۶۰ علیه مغول‌ها و ترک‌ها، انحطاط مسیحیان در شرق را کشف می‌کنند. لولا یک کتابفروشی باز می‌کند. او فرزندی به دنیا می‌آورد. در سال ۶۷، اسرائیل به مصر حمله کرد و ناصر استعفا داد. در سال ۶۹، فلسطینیان لبنان با مسیحیان و مسلمانان دولت را سرنگون کردند…

در این کتاب با پنج فصل از سال‌های عسل و سال‌های طلایی گرفته تا سال‌های آتش، سال‌های تبعید و سال‌های خاکستر روبه روخواهید شد.

در قسمتی از کتاب سال‌های طلایی، سال‌های تبعید آمده است:

قاهره، ۱۹۸۹، لولا، به محض آنکه قدم به سرسرای کلیسا گذارد، بوی آشنا را بازیافت. آمیزه‌ای از رایحه کندر و شمع، عطر ملایم زنبق، و بوی نای چوب کلیسای کهنه بود که همراه با غبار تفکیک ناپذیر از تابستان مصر در هوا موج میزد. در همان دم، گروه همسرایان، که گویی منتظر او بودند تا به صدا درآیند، نوایی آسمانی سر دادند. آوای سرود مذهبی کهن به زیر طاق‌ها پیچید و شیشه‌های کلیسا را به لرزه درآورد. لولا این سرود را نخستین بار در مراسم سوگ مادربزرگش زمزمه کرده بود و بعدها بارها آن را همراه با خواهران مدرسه ساکره-کور خوانده بود. خشونت وحشی سرود کهنه یونانی بار دیگر شوری در دلش برانگیخت و صلیبی بر خود کشید.

اکنون، دیگر بار، مصر، کویر، و آفتاب سوزان در خاطرش جان گرفت. سی سال زندگی در تبعید هنوز یا زمزمه اعترافات و صدای به هم خوردن دانه‌ها تسبیح را از خاطرش نزدوده بود. خود را نوجوانی می‌دید که در روپوش مدرسه بر صندلی دعا تکیه زده و هنوز فشار دردناک صندلی را پشت زانوانش احساس میکرد. کلیسای سنت ۔ ماری – دو – لا. په” در نظرش از آن وقت‌ها کوچکتر می‌نمود. جای چیزی خالی بود: بله، از دو چلچراغ محراب اثری نبود…

این کتاب توسط نشر فرزان روز با قیمت ۱۲۰.۰۰۰ تومان در اختیار مخاطبان است.

................ هر روز با کتاب ...............

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...