زهره نیلی | آرمان ملی


آریل دورفمن در «نشخوار رؤیاها: خاطرات یک تبعیدی سرکش» [Feeding on dreams : confessions of an unrepentant exile] به روایت خاطراتش می‌پردازد، از زمان به قدرت رسیدن پینوشه و تبعید او تا زمانی که خود زندگی در آمریکا را انتخاب کرد. در حقیقت، این کتاب خودزندگی‌نامه‌ دورفمن است که «خاطرات یک تبعیدی سرکش» و اوضاع سیاسی، اجتماعی و تاریخی آن دوران را تصویر می‌کند. «نشخوار رویاها» را بیتا ابراهیمی ترجمه و نشر برج منتشر کرده است. اهالی نشر و مطالعه، ابراهیمی را بیشتر به کتاب‌های نوجوان و ترجمه‌های متعدد و متنوعی چون «ماکارونی روی سقف»، مجموعه داستان‌های «بچه‌های خوش‌شانس کلاس نحس»، مجموعه‌ کارآگاهی «نانسی درو»، مجموعه داستان‌های «کارآگاه آگاتا» و «سنگ‌ها در آب» می‌شناسند. به بهانه انتشار «نشخوار رویاها» گفت‌وگویی نه‌چندان بلند با مترجم کتاب انجام شد که در ادامه می‌خوانید:

نشخوار رؤیاها: خاطرات یک تبعیدی سرکش» [Feeding on dreams : confessions of an unrepentant exile]

پیش از این مترجمانی چون آقای عبدالله کوثری، اسد امرایی و بهمن دارالشفایی حتی پیش‌تر زنده‌یاد محمود کیانوش به ترجمه آثار دورفمن پرداخته‌اند. چه شد که تصمیم گرفتید به برگردان «نشخوار رویاها» بپردازید؟

راستش این کتاب معرفی ناشری بود که در نهایت راهمان از هم جدا شد و من ماندم و کتابی که بخشی از آن را خوانده بودم و به شدت، مجذوبش شده بودم. آن‌قدر که تصمیم گرفتم ترجمه‌اش کنم. ترجمه‌ای که هم برایم طاقت‌فرسا بود، هم لذت‌بخش. بخش زیادی از سختی ترجمه به دلیل شباهت اتفاقات و فضاهایی بود که در کتاب به آنها اشاره شده و البته اوضاع و احوال اینترنت و وضعیت فیلترینگ و نیاز من به جست‌وجوی ارجاعات بسیار در متن دورفمن و...

تا چه اندازه، فضاها و شرایط اجتماعی- سیاسی مشترک، شما را به ترجمه کتاب «نشخوار رویاها» تشویق کرد؟

طبیعتاً وقتی تجربه‌ای را از سر می‌گذرانیم و همزمان درباره‌ تجربه زیسته مشابهی می‌خوانیم برایمان جذاب است. به ویژه که رویه و سطح ماجرا شباهت زیادی داشت؛ همان ماجراهایی که همه می‌دیدیم و به شدت متأثرمان می‌کرد در کتاب بازگو می‌شد. در سطح عمیق‌تر هم شباهت‌ها وجود داشت. در کتاب به وضوح عواقب ناسازگاری و عدم پذیرش و تحمل دیگری تصویر شده است. اینکه وقتی در درون هر کدام از ما یک دیکتاتور کوچک خانه کرده، وقتی تاب پذیرش دیگری را نداریم؛ چگونه بنیاد سازنده اجتماع ویران می‌شود. وقت ترجمه انگار آنچه را نویسنده اهل شیلی خود نوشته بود با گوشت و پوست خود احساس می‌کردم و می‌دیدم سرانجام دیکتاتوری‌ به کجا می‌رسد.

گمان نمی‌کنید که «نشخوار رویاها» با توجه به ارجاعات سیاسی- اجتماعی‌اش، تاریخ مصرف داشته باشد؟

این کتاب فقط روایت یک دوره تاریخی یا شرایط سیاسی و اجتماعی نیست، روایتهای بسیار متنوعی دارد که استادانه در هم تلفیق شده‌اند. دورفمن در این کتاب مهاجرت و تبعید را تصویر کرده، اینکه گم شدن و ناشناس بودن و از دست رفتن هویت چه بر سر انسان میآورد، از زندگی شخصی و تجربه‌های خانوادگی‌اش گفته، از مرگ رویاهایش و رویاهای مردمش گفته، از دیکتاتوری و عواقبش گفته، خود را در برابر خواننده‌اش عریان کرده و از اشتباهات، درس گرفتن‌ها و به بلوغ رسیدن‌هایش گفته. داستانگویی و تصویرسازی‌اش چنان استادانه است که خواننده همراه او چمدان می‌بندد، سفر می‌کند، می‌خندد و میگرید. بسیار بجا و به موقع، زیبایی‌های زندگی را هم در اثر تصویر کرده است.

بیتا ابراهیمی را بیشتر به عنوان مترجم نوجوان می‌شناسیم. چه شد که تصمیم گرفتید به سمت ادبیات بزرگسال بروید؟

من پیش از این هم از ادبیات بزرگسال ترجمه کرده‌ام. البته بیشتر بر ترجمه کتاب‌های کودک و نوجوان متمرکز بوده‌ام و هنوز هم ترجمه برای کودکان و به ویژه نوجوانان برایم در اولویت است. شاید پس ذهنم کمی می‌خواستم مهارتم را در ترجمه بسنجم، طبیعتاً زبان مترجم برای ترجمه نوجوان شکل و شیوه خاصی پیدا می‌کند و رفت و برگشت بین زبان‌ها و بیان‌های مختلف در ترجمه آثار متفاوت، نوعی ورزش ذهنی برای مترجم است. شاید اینکه هنوز مترجم یا حتی نویسنده کودک و نوجوان در ایران جدی گرفته نمی شوند در این تصمیم نقش داشت، یا شاید زیبایی این کتاب مرا اسیر کرد ...

پس به ترجمه دورفمن پرداختید تا توان خود را محک بزنید؟

ممکن است... ما هنوز در فرهنگ خود، کارها را به کم ارزش و پرارزش تقسیم می‌کنیم و کار برای کودکان و نوجوانان را کم‌ارزش و کودکانه می‌پنداریم. دشواری ترجمه‌ دورفمن را چالش خوبی برای خودم میدانستم.

نشخوار رویاها در گفت‌وگو با بیتا ابراهیمی

کدام دشواری‌ها؟ دشواری‌های زبانی؟

بله، بخشی به بازی‌های زبانی دورفمن برمی‌گشت به رفت و برگشتهایش بین زبان اسپانیایی و انگلیسی. آریل دورفمن، سال‌ها از نوشتن به زبان انگلیسی امتناع میکرد، انگلیسی را زبان آمریکا و زبان استعمار می‌دانست، بعد که با زبان انگلیسی آشتی کرد، توانایی‌های خود در زبان‌ورزی را به رخ کشید.

پس بخشی از ارجاعات دورفمن هم به همین زبان‌ورزی‌ها و به رخ‌کشیدن‌ها برمی‌گردد؟

بله. جالب است که در این کتاب ارجاعات متنوع و گسترده‌اند، از ادبیات یونان باستان گرفته تا ترانه‌های عامیانه، از جملات نویسندگان برجسته تا اشاره به صحنه‌هایی از فیلم‌های مشهور، از ضرب المثل‌ها تا سرودهای انقلابی؛ بازی‌های زبانی‌اش واقعاً استادانه و انتخاب‌هایش بسیار به جا هستند و همین کمک کرده که متن شیرین و دلنشین باشد و خواندنی.

و ظاهراً این کتاب دورفمن با کسب اجازه از خود او در ایران منتشر شده؟

خیلی چیزها در ترجمه این اثر برای من به اتفاق و شبیه به معجزه بود. وقتی ترجمه کتاب تمام شد، یک هفته تمام فکر می‌کردم که چطور می‌توانم اثر نویسنده‌ای را که این همه از انسانیت، تلاش برای اعتلای آن و رعایت حقوق انسان‌ها گفته، بدون اجازه خودش منتشر کرد؟ تصمیم سختی بود، ولی دیدم که نمی‌توانم. برایش ایمیلی فرستادم و گفتم که اثرش را ترجمه کرده‌ام، بی اینکه ناشری داشته باشد، یا مجوزی برای نشر در ایران و ... ولی پیش از هر کاری باید که اجازه خود او را داشته باشم. راستش را بخواهید خودم را به لحاظ روانی آماده کرده بودم که اگر اجازه نداد، کتاب را به هیچ ناشری نسپارم. در واقع، باور دارم که تلاش ما برای کسب حقوق‌مان باید با پذیرش پرداختن بهای آن آغاز شود. اینکه هر کدام در زندگی فردیمان بپذیریم که به آزادی و حقوق دیگران احترام بگذاریم. فردای آن روز، ایمیلی از دورفمن دریافت کردم که با لطف فراوان اجازه نشر کتاب را به من داد بود. این بود که کتاب را به «برج» سپردم تا در اختیار مخاطب قرار بگیرد و چه خوب که «نشخوار رویاها»، بدون ممیزی و با کپی رایت منتشر شد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...