در ستایش دیوانگی | الف


آلمانی‌تبار بود، اما در ۱۹۴۴ به هنگام جنگ جهانی دوم، در ارتش متفقین رو در روی هم‌نژادان خود ایستاد که ایده‌ی برتری نژادی پیشوای‌شان آن‌ها را به خاک سیاه نشانده بود. چند ماه بعد به اسارت آلمان‌ها درآمد؛ دوران اسارت او خیلی طولانی نبود و در زیرزمینی پر از لاشه‌های گوشت گذشت. جنگ پایان یافت، اما قدم به خیابان‌هایی پر از لاشه‌های گوشت انسانی گذاشت!

«Breakfast of Champions صبحانه قهرمانان

بخت‌یار بود که از بمباران هولناک «درسدن»، توسط متفقین در سال ۱۹۴۵ جان سالم به‌در برد، بمبارانی که هیچگاه تصاویر دهشتناکش از ذهن او فراموش نشد. مرگ ۱۳۴ هزار آلمانی از نظر او کم از فاجعه هیروشیما نداشت. خیابانهای شهر پر از اجساد مردگانی بود که بوی تعفن‌شان، مشام را می‌آزرد. سرانجام ترس از عفونت، دولت را بر آن داشت تا با شعله پخش‌کن به سوزاندن اجساد انسانهایی بپردازد که تا قبل از بمباران جان داشتند اما حالا به یکی از خیل نشانه‌های بی‌جانی بدل شده ‌بودند که از زمین خوردن نازی‌ها حکایت داشتند.

جای تعجب نیست که پشت سرگذاشتن چنین تجربیاتی، تاثیری عمیق بر روح و جان آدمی بگذارد، به خصوص او که رگه‌هایی از یک دیوانگی موروثی داشت و از روحیه‌ی حساس یک نویسنده برخوردار بود.

زندگی‌اش جنبه‌های جالب توجه و عجیب کم نداشت. به عنوان یکی از مهمترین نویسندگان پست مدرن،با شاخص‌ترین نشانه‌های عصر جدید میانه‌ای نداشت. با اینترنت بیگانه بود و حتی از کامپیوتر هم برای سهولت کار استفاده نمی کرد. برای نوشتن تنها ابزارش همان کاغذ بود و قلم. نسبت به کاغذهای مورد استفاده‌اش وسواس خاصی داشت.

در دانشگاه بیوشیمی خواند، هنگام خدمت نظام در رشته مکانیک فارغ التحصیل شد و بعد از جنگ هم بیوشیمی خواند! تلخ‌ترین بخش زندگی‌اش خودکشی مادرش در سال ۱۹۴۴ بود، چهل سال بعد در سال ۱۹۸۴ خوش نیز اقدام به خودکشی کرد که نافرجام بود. با این حال از فکر خودکشی بیرون نیامد و روش دیگری را برگزید. به شدت سیگار می‌کشید؛ سیگارهای مارک پال مال؛ آن هم بدون فیلتر. معتقد بود این یک روش با کلاس خودکشی‌ست!

دیوانگی از سوژ‌ه‌های مورد علاقه او بود. در بسیاری از سخنرانی‌ها و مقالاتش به این مسئله اشاره داشته، حتی در آثارش نیز چنین نمونه‌هایی کم نبوده. در کتاب «سلاخ خانه شماره پنج»، یکی از شخصیت های اصلی مشکلات اسکیزوفرنیک دارد. این همان کتابی‌ست که ترجمه و انتشار آن در ایران او را به شهرت رساند کتابی که بارها تجدید چاپ شد و راه را برای ترجمه دیگر آثارش هموار کرد.

کورت ونه‌گات آثار مطرح و ارزشمند فراوان دارد، مثل رمان «گهواره گربه» که به عنوان رساله‌ی انسان شناسی‌اش به دانشگاه ارائه کرد و فوق لیسانس گرفت.

«مرد بی وطن» هم یکی از معروف‌ترین کارهای متفاوت اوست و اما «صبحانه قهرمان» کاری در خور اعتنا در کارنامه او محسوب می‌شود؛ زیرا پاره ای ویژگی‌ها که در آثار او به شکل کمرنگ‌تری دیده می‌شوند در این کتاب در قالبی تکامل یافته و موثر بکارگرفته شده است. ونه‌گات برای نوشتن این رمان از سبکی طنازانه استفاده کرده که از شگردهای همیشگی کار اوست. او به خاطر آمیختن هجو و طنز سیاه و فضای علمی تخیلی و یا فراواقعگرایانه مشهور است و این مایه‌ها در اثر حاضر نمودی بارز دارند.

ونه گات در کنار نویسندگی، به عنوان گرافیست و طراح هم تجربیاتی داشته و حتی نمایشگاه نقاشی هم برگزار کرده است. او در این رمان از نقاشی‌هایی که به سبک آماتوری کشیده در کنار متن استفاده کرده است.
این کتاب با نام «Breakfast of Champions» در سال ۱۹۷۳ به چاپ رسید که «صبحانه قهرمانان» در آن زمان نام نوعی برشتوک صبحانه از تولیدات شرکت جنرال میلز بود. او در متن کتاب برای جلوگیری از هر سوء برداشتی آورده: این استفاده «نه مبنی بر ارتباط با شرکت جنرال میلز و بهره‌مندی از حمایت ایشان است و نه به منظور بی‌اعتبار ساختن محصولات خوبشان».

ونه‌گات خود در نسخه سینمایی این فیلم نیز حضور داشته است. او در این فیلم در نقشی بسیار نزدیک به خود را بر عهده گرفته است. در این رمان با دو پیرمرد روبه‌رو هستیم که در سیاره‌ای روبه زوال زندگی می‌کنند، در طول رمان گذشته این دو به شکلی بدیع و جذاب روایت می‌شود. دو پیرمرد یکی نویسنده و بی‌پول است و دیگری سرمایه‌دارد. نکته روایی جالب این رمان آن است که نویسنده در همان آغاز کتاب با استفاده از تکنیک فرا روایت، روایتی از پایان کتاب پیش روی مخاطب قرار می‌دهد. ونه‌گات در این رمان دو جنبه وجودی انسان را که با یکدیگر در چالش هستند در قالب وجوه درونی دو شخصیت اصلی کتاب ترسیم کرده است.

تحول شخصیت‌ها در این رمان در واقع تمهیدی است برای نشان دادن این نکته مهم که «انسان‌ها دو بعد «ماشینی» و «مقدس» دارند. تا زمانی که یک انسان ماشین‌وار عمل کند، وضعیتش پیچیده، تراژیک و مضحک خواهد بود. اما در درون همه موجودات، به طور یکسان ماهیت مقدسی وجود دارد که نویسنده آن را «نوار لغزش ‌ناپذیری از نور» می‌نامد. این ماهیت در وجود تک‌تک این موجودات شعله می‌کشد.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...