میثم رشیدی مهرآبادی | جام جم


آغاز با یک صفحه اینستاگرام
«حاج فلسطین» کتاب اول من بود. هشت کتاب ازمن چاپ شده و سه اثر در نوبت چاپ است. سبک این کتاب روایت است، چون زندگی حاج‌عماد امنیتی است و به‌طور مثال از پنج سالش هیچ چیزی نبود یا از دوماه هیچ چیزی نداشتم و نمی‌شد جور دیگری نوشت وگرنه من این سبک نوشتن رادوست ندارم وبه نظرم نویسنده کمترین هنررابه خرج داده است،ولی نمی‌شد کاری کرد. شروع این کار با تصمیم به نگارش کتاب نبود و یک صفحه اینستاگرام بود. روی علاقه شخصی این کار را دنبال می‌کردم. انگلیسی بلد بودم و وقتی بهارعربی اتفاق افتاد این سؤال به نظرم آمد که چرا این اتفاقات منحرف شد و به آن هدفی که باید نرسید؟

حاج فلسطین در گفت‌وگو با الهه آخرتی

به نظرم یکی ازاصلی‌ترین دلایل فقدان وجود رهبری بود، رهبری نداشتند تا مردم را یکپارچه کند و با اولین اتفاقی که می‌افتاد شعبه شعبه می‌شدند. آن زمان بر من روشن شد که باید با مردم منطقه که اکثرشان عرب‌زبان هستند، صحبت کنیم و تجربه خود را به اشتراک بگذاریم. اگر موفق شویم، این به خاطر بحث رهبری و فردی است که در رأس این مجموعه قراردارد. همچنین به این فکرکردم که اگر سخنان ما از زبان یک ایرانی باشد، ممکن است جذابیت کمتری داشته باشد؛ به نظرم بهتر است فردی عرب‌زبان باشد تا به زبان خودشان با آنها صحبت کند.

اعراب، عماد مغنیه را دوست داشتند
بین شخصیت‌های عرب به عماد مغنیه رسیدم؛ شخصیتی که اعراب به خاطر جنگ ۳۳ روزه او را دوست داشتند. جنگ ۳۳ روزه اولین شکست اسرائیل بود و این آدم فارغ از شیعه یا سنی‌بودن مردم کشور‌های عرب منطقه، برای‌شان یک اسطوره و شخصیتی قابل‌قبول بود. عماد مغنیه ولایت‌پذیر بود و زندگی‌اش براساس ولایت بود. یک لبنانی علاقه‌مندبه کشورش است، ولی دغدغه فلسطین را دارد و از سویی ایران را پرچمدار این حرکت می‌داند. اوبه‌خوبی این تفکر منطقه‌ای را منتقل می‌کند که لازم نیست انسان به‌دلیل داشتن چنین تفکری به کشورش پشت کند. می‌شود نهایت علاقه را به کشورداشت، ولی به اهداف بزرگ‌ترهم فکر کرد.در اینستاگرام هر پستی که می‌گذاشتم به اسم حاج‌عماد و به زبان فارسی، انگلیسی وعربی بود.هنوز تحریم‌های اینستاگرام شروع نشده بود و صفحه به یکباره دیده شد. من مخاطبانی ازآمریکا داشتم که برای من پیام می‌دادند و می‌گفتند؛ این چیزی که تو تعریف می‌کنی عمادی نیست که ما شنیده‌ایم و چقدر جالب است.اطلاعات من از منابعی بود که در اینترنت به آنها دسترسی و پژوهشی داشتم و موثق‌ترین‌ها را جمع‌آوری می‌کردم. صفحه در مدت کمی به ۲۰۰۰ فالوئر رسید. آن رقم دنبال‌کننده در آن زمان برای صفحه عماد مغنیه بسیار زیاد بود. دختر ایشان فاطمه خانم به من پیام داد و پرسید چه کسی پشت این صفحه است و چه خوب کار می‌کنید. خودم را معرفی کردم و به این رسیدم که پیشنهاد من نوشتن یک کتاب است. نزدیک به دهمین سالگرد حاج‌عماد بود و گفتم ما در ایران هنوز کتابی درباره ایشان نداریم. کتاب «یادگاران» بود که به اندازه دو خط در هر صفحه نوشته بود.

جهاد، پسر حاج‌عماد کیست؟
پسر حاج‌عماد هم شهید شده بود و عطش ویژه‌ای در ایران وجود داشت تا بدانند «جهاد» پسر حاج‌عماد کیست؟ این آدم شناخته شده نبود و من پیشنهاد کار کتاب را مطرح کردم. می‌دانستم در لبنان راجع به این کار دشواری‌هایی وجود دارد. پیشنهاد دادند که من بروم و شروع کنم. با هزینه خودم به لبنان رفتم. از قبل هتل گرفته بودم. برای مصاحبه به منزل حاج‌عماد رفتم و مهمان‌شان بودم، ولی کار به این صورت پیش نرفت. خانواده عملا حمایتی نداشتند. یکی از مسائل این بود که خانواده می‌خواست اولین کتاب در مؤسسه قاف منتشر شود. مدیر مسئول مؤسسه قاف خانم فاطمه مغنیه است‌؛ ولی هنوز مؤسسه قاف هیچ کتابی درباره شهید عماد مغنیه منتشر نکرده و خروجی در این حوزه نداشته است.من در دی ماه به لبنان رفته بودم. روز اول خانم مغنیه به من گفت بچه کوچکی دارم و بیمار است و برای من مقدور نیست. من نتوانستم حرفی بزنم، ولی دوست لبنانی من گفت این بنده خدا این همه هزینه کرده و نمی‌شود برود و اردیبهشت بیاید، شما به او گفته‌‌اید الان بیا. حاج آقا مصطفی پسر حاج‌عماد آمدند. ایشان شباهت عجیبی به شهید مغنیه دارند. وقتی از در تو آمدند، انگار حاج‌عماد وارد شده؛ ایشان امروز در حزب‌الله لبنان است. ایشان به من گفتند خود ما مصاحبه می‌گیریم مصاحبه‌های عمه بزرگ و مادر‌بزرگ من موجود است. هرکدام را می‌خواهید، می‌توانیم کمک کنیم و با هرکدام از مردم لبنان صحبت کنید؛ خانواده عماد هستند. اگر کمی به ما وقت بدهید، می‌توانیم اطلاعاتی در اختیارتان قرار دهیم. متأسفانه عملا نشد اطلاعاتی بدهند.

دیدار با مادر حاج‌عماد
من با مادر حاج‌عماد دیدار کردم و جزو آخرین ایرانی‌هایی بودم که با ایشان دیدار داشت. بعد از بازگشت من، پدر ایشان و بعد از مدتی مادرشان از دنیا رفتند. آن دیدار بسیار کمک‌کننده بود؛ من مصاحبه‌ام با ایشان را در کتاب آورده‌ام. چیزهای جالبی درباره حاج‌عماد تعریف کردند. خانواده من را همراهی کردند و در منزل‌شان با ایشان دیدار داشتم. با وجود سن بالای‌شان بسیار مشتاق صحبت کردن بودند و برایشان جالب بود که یک نفر از ایران آمده و می‌خواهد کتابی در مورد حاج‌عماد بنویسد.دیدار‌هایی با همسر حاج‌عماد داشتم و مصاحبه‌هایی گرفتم، ولی متأسفانه استفاده از مصاحبه‌ها ممکن نشد. بزرگ‌ترین دستاورد آن سفر این بود که انیس نقاش متوجه شد من در لبنان هستم.ایشان معلم رزم حاج‌عماد بود.کسی که به‌دست گرفتن سلاح را به اویاد داده و خود او از چریک‌های قدیمی بود. مصاحبه‌های من با انیس مصاحبه‌های خوبی بود. ایشان در بیروت بودند و سه‌روز تمام، روزی سه تا چهار ساعت برای گفت‌وگو وقت گذاشت و افراد زیادی را به من معرفی کردند. ایشان هم به رحمت خدا رفتند.

خورشید در سایه
به‌جز مصاحبه‌ها یکی از مهم‌ترین کار‌هایی که ایشان برای من انجام دادند، این بود که اطلاعات زیادی که راجع به حاج‌عماد در اینترنت وجود دارد را پالایش کردند. ما نمی‌دانیم چه چیزی از این معلومات درست و چه چیزی غلط است. ایشان صحت‌سنجی کردند و من تحقیقاتم را به ایشان نشان دادم و او گفت که کدام درست وکدام شایعه است.اتفاق خوب دیگر این بود که بچه‌های اعلامی یا تبلیغاتی حزب‌اللهکمک زیادی کردند وبرای گفت‌وگو آمدند. آنهاهم در مشخص‌کردن بسیاری ازمسائل نقش داشتند.عملیات‌های زیادی را حزب‌الله وعماد مدیریت کردند، ولی ما نمی‌توانیم درکتاب بگوییم، چون به سند تبدیل می‌شود از این‌رو بخشی از اطلاعاتی که از آنها گرفته بودم ازکتاب حذف شد.بعد از بازگشت از لبنان،کار رادر ایران تکمیل کردم ومجموع آن اتفاقات شد کتاب «خورشید در سایه» از انتشارات باغ موزه دفاع‌مقدس که ویراست اول و چاپ اول بود. پیشنهاد ناشر از آن سمت بود و گفته شد باغ‌موزه با موزه ملیتای لبنان قرارداد دارد و اگر کتاب را به آن انتشارات بدهید از نظر ترجمه و... مسیر آسان خواهد بود، ولی باغ‌موزه از پس کار بر نیامد و با وجود این‌که امضای حضرت آقا روی کتاب بود و اثر متقاضی داشت، فاصله چاپ اول و دوم به هفت ماه رسید و بسیار بالا بود.خورشید در سایه اسفند ماه منتشر شد و در اردیبهشت به نمایشگاه کتاب رسید. خانم خالقی کتاب را به آقا نشان می‌دهند و رهبر انقلاب کتاب را امضا می‌کنند که این امتیازی ویژه برای اثر بود، چون ایشان کتابی را که نخوانده‌اند امضا نمی‌کنند. تصاویر آن اتفاق خوب است، ولی انتشارات نتوانست از آن ظرفیت استفاده کند. بعد از دو چاپ کتاب را از آن انتشارات گرفتم.

اسم من فلسطین است
بعد از شهادت حاج‌قاسم اطلاعات دیگری در مورد حاج‌عماد منتشر شد ازجمله مصاحبه‌های حاج‌قاسم درباره او که به کتاب اضافه شد و نگارش تاحدودی تغییر کرد. اسم حاج‌فلسطین انتخاب شد که جمله خود حاج‌عماد است، ایشان می‌گوید «اسم من فلسطین است». خواهر ایشان می‌گوید: «ما نمی‌دانیم چه شد که اواینچنین دلبسته فلسطین شد؟!»مادرحاج‌عماد نشست وبرخاست او در۱۳یا۱۴ سالگی با فلسطینی‌ها را عامل این دلبستگی می‌دانست ومی‌گفت «او اولین جملات درباره دفاع، جهاد و...را ازفلسطینی‌ها شنیده بود».
هدف من از نوشتن این کتاب، آن بود که این اطلاعات درباره حاج‌عماد ثبت شود و بماند. به همین دلیل کتاب را از باغ‌موزه گرفتم؛ چون عقیده داشتم وقتی نمی‌توانند چاپ مجدد بزنند، یعنی این کتاب نیست؛ می‌خواستم این اطلاعات درمورد حاج‌عماد باشد.
...

فارغ از بخش‌هایی از زندگی عماد مغنیه که طبقه‌بندی دارد و سری است، خواننده با خواندن این کتاب، چند درصد از شخصیت حاج‌عماد را پیدا می‌کند؟ حاج‌عماد کتاب شما چه ویژگی‌هایی دارد؟
من خودم را از این کتاب حذف کرده‌ام. اطلاعاتی که اینجا آمده در تصور من نبود و با ذهنیت دیگری به لبنان رفته بودم. سعی کردم اطلاعاتی که درست است را در کتاب بیاورم. اینجا روی شیعی بودن حاج‌عماد مانور می‌دهند درحالی‌که خود او این کار را انجام نمی‌داد وعقیده داشت در میدانی که اسرائیل جلوی ما ایستاده،شیعه و سنی نداریم. رمضان عبدا... درباره او حرفی می‌زند و می‌گوید: «عماد از هر سنی، شیعه‌تر بود و از هر شیعه‌ای، سنی‌تر بود». حاج‌عماد با این دیدگاه جلو می‌رفت، بحث شیعه و سنی نداشت و با موازین اصلی دین اسلام پیش می‌رفت.فلسطینی‌ها بعد از جنگ ۳۳روزه به حاج‌عماد پیشنهاد می‌دهند که حزب‌الله فلسطین بزنیم و منظور شیعیان فلسطین بودند. بعد از اتفاقاتی که در لبنان رخ می‌دهد، تعداد زیادی فلسطینی شیعه می‌شوند و به این نتیجه می‌رسند که ۷۰ سال است با اسرائیل می‌جنگیم و به جایی نرسیده‌ایم، اگر اینها با این دستور نتیجه گرفته‌اند، پس دستورالعمل آنها درست است. ولی حاج‌عماد با این ایده‌ها مخالفت می‌کندومی‌گوید:«ماجرا رامذهبی نکنید،بگذارید ملی بماند وفلسطین فلسطین بماندوتمام فلسطینی‌ها در کنار هم باقی بمانند.»

من سعی کردم در کتاب نباشم و آن چیزی که از حاج‌عماد پیدا می‌کنم را بنویسم در مقدمه کار ذکر کرده‌ام که عماد مغنیه دریایی است که عمق ندارد؛ چون اصول زندگی او همانی است که حزب‌الله براساس آن عمل می‌کند، نمی‌توانیم مطالب زیادی درباره او بگوییم و شاید این بیشتر از مطالبی باشد که درباره حاج‌قاسم نمی‌توانیم بگوییم. حساسیت آنجا بیشتر است به قول سعید قاسمی که مصاحبه ایشان در کتاب است به لبنان، بهشت جاسوس‌ها می‌گویند. در کتاب آمده است که فردی که موجب به شهادت رسیدن برادر دوم حاج‌عماد می‌شود، همان کسی بود که چند سال پیش با اسرائیل می‌جنگیده، یعنی به این راحتی فردی به خاطر پول به ضد خودش تبدیل می‌شود. ابتدا قرار بود حاج‌عماد به آن جلسه برود ولی برادرش به جای او می‌رود و به شهادت می‌رسد. تا سال گذشته که کار بسته شد، آن مقدار اطلاعاتی که می‌شد درمورد حاج‌عماد منتشر کرد، در کتاب آمد و چیزی نیست که در این کتاب نباشد مگر این‌که یا گفته نشده یا سری و طبقه‌بندی‌شده بوده است.

خانواده حاج‌عماد بعد از شهادت ایشان چقدر امنیت داشتند و دارند؟
امنیت دارند و مسأله به آن شکل نیست. خانواده مغنیه گرفتاری ندارند و راحت زندگی می‌کنند. پسران ایشان تصاویر خود را منتشر نمی‌کنند؛ چون همه در حزب‌الله فعال هستند. حتی شهادت جهاد مغنیه به این صورت نبود که او را بزنند بلکه تیمی را زدند که برای عملیات رفته بود. نفر اصلی که زدند، ابو عیسی بود که فرماندهی آن تیم را بر‌عهده داشت. همین‌طور فرمانده ایرانی آن عملیات را زدند. بعد متوجه شدند که جهاد هم در آن ماشین است، هدف جهاد نبود.

آیا حسی که بعد از شهادت عماد مغنیه در ایران به‌راه افتاد را در لبنان هم حس کردید؟
بله، در لبنان حاج‌عماد بسیار بزرگ است. سمیر قنطار می‌گوید: «لبنانی‌ها فکر می‌کردند عماد مغنیه‌ای وجود ندارد و حزب‌الله تمام دستاورد‌ها را به نام او می‌زند تا اسرائیل را بترساند.» چنین ذهنیتی وجود داشت ولی بعد متوجه شدند شخصیتی به این نام وجود خارجی داشته و چندین سال از خطر گریخته بود. اسرائیل تصاویر زیادی منتشر می‌کرد و می‌گفت این عماد مغنیه است، ولی هیچ تصویری درست نبود.حتی گفته می‌شد عماد مغنیه برای شناخته نشدن جراحی پلاستیک انجام می‌دهد اما انیس نقاش گفت عماد مغنیه در زمان شهادتش هم همان پسربچه ۱۵‌ساله‌ای بود که می‌شناختم و تغییری نکرده بود. این شایعات توسط اسرائیل برای جبران ضعفش منتشر می‌شد.

روایتی وجود دارد که می‌گوید «عماد مغنیه از روند زندگی امنیتی‌اش خسته شده بود.» به این تعبیر که گویی خود او به این اتفاق راضی شده بود.
بله این راگفته بودندکه شما درآن جلسه که به مناسبت ۲۲بهمن ایران برگزارشده، شرکت نکنید. حاج‌عماد در ۲۳ بهمن شهید می‌شود. به ایشان اخطار داده شده بود که از نظر امنیتی درست نیست شما در این جلسه شرکت کنید ولی ایشان به آن جلسه می‌رود و همان جلسه روز شهادت ایشان بود.

مسیر تبلیغ این کتاب هم آسان نیست برای معرفی اثر چه‌کرده‌اید؟
به‌جز پست و استوری اینستاگرام، هیچ کاری نکرده‌ام. محدودیت‌های اینستاگرام هم شدید است طرح جلد را استوری کردم که پس از ۲۲ ساعت حذف شد. نه می‌شود در مورد آن پستی نوشت نه استوری گذاشت. وقتی صفحه حاج‌عماد به ۳۲ هزار فالوئر رسیده بود، توسط اینستاگرام حذف شد. صفحه دوم را ایجاد کردم و آن صفحه را در سه روز حذف کردند.

درحال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
سفرنامه بوسنی را به سوره مهر تحویل داده‌ام. درسال۱۴۰۱به مارش میرا رفته بودم. قواعد را کمی به‌هم زده‌ام کار، سفرنامه است، ولی قبل منطقه و حوادث پیشینی را پررنگ کرده‌ام. در مورد این موضوع منابع کم است، راه دور است و دسترسی ساده نیست. بعد دیگر کتاب این است که آن‌قدر که سفرنامه از پس ماجرا برمی‌آید و نه در حد یک زندگینامه، به شهید رسول اشاره کنم. این ماجرا برای من مهم بود. بعد از حاج‌قاسم این بحث را داشتیم که حاج‌قاسم یکی بود و دیگر نیست، این اتفاق بدی است وحس بدی به مردم می‌دهد. ولی ما قبل از حاج‌قاسم،شهید رسول را داشتیم که آن زمان تشخیص می‌داد که ما باید به بوسنی برویم و برای او مهم نبود که آنها سنی و اروپایی هستند. ما باید به مردم بگوییم همیشه حاج‌قاسم‌ها داشته و داریم و بازهم خواهیم داشت.از پسر شهید رسول کمک زیادی گرفتم کتاب الان در دست ایشان است. به موضوع اشراف کامل دارند و سال‌ها در این حوزه کار کرده‌اند.

در حال نوشتن چه کتابی هستید؟
کتاب شهیدفریدالدین معصومی، نخبه‌ای که در شاهچراغ شهید شد. این کتاب برای من جالب بود؛ تا‌به‌حال در مورد شهیدی که نخبه علمی باشد؛ کار نکرده بودم. شهید خانواده قشنگی دارد. مصاحبه‌های این کارتمام شده،ولی هنوز فرم نهایی کتاب و قالب اثرراپیدا نکرده‌ام.

اوج زندگی حاج‌عماد را چه دورانی می‌دانید؟
به نظر من عماد مغنیه انسانی آتش به‌اختیار بود که با دست خالی شروع می‌کند واین دست خالی را نقطه ضعف نمی‌داند. او می‌گوید: « من با همین دست خالی می‌روم تا برسم» و از هیچ، همه‌چیز می‌سازد. این ویژگی او بسیار مهم است.

آیا عماد مغنیه کسانی را برای جایگزین شدن تربیت کرده بود؟
این کار حاج‌عماد بود، حزب‌الله لبنان به‌خوبی از عهده این کار برآمد. به‌عنوان عملیات رضوان دوره‌های آموزشی برگزار می‌کرد. سیدحسن نصرا... بعد از شهادت حاج‌عماد گفت: «او ده‌ها هزار عماد مغنیه به‌جا گذاشته است و این بلوف نبود.» جوری فرمانده و جایگزین برای تمام ارکان تربیت کرده بود که اگر روزی نیرویی در حزب‌الله حذف شد، فورا جایگزینی برای او معرفی شود. این نکته در کتاب آمده است. او به نیروهای حزب‌الله گفته بود: «هر کسی باید یک جانشین برای خودش تربیت کند تا هیچ جای خالی نماند و نبود کسی خود را نشان ندهد.» این اتفاق رخ داد، وقتی حزب‌الله وارد سوریه شد، این ابهام وجود داشت که آیا حزب‌الله بی‌عماد مغنیه می‌تواند عملکرد سابق را داشته باشد؟! ولی حزب‌الله نشان داد همان است و توانست.

بعد از عماد مغنیه چه کسی در حزب‌الله پررنگ‌ترین فرمانده بود؟
بعد از اومصطفی بدرالدین بود که در سوریه شهید شد.یکی ازکارهای جالب حزب‌اللهاین بودکه نفر،فرمانده نبود و شورای فرماندهی داشتند که همین کمک می‌کرد اگر کسی از میان آنها حذف شد، ساختار فرونریزد ولی عماد مغنیه استثنا بود. حتی شهید مصطفی بدرالدین که انسان بزرگی بود و این دو نفر دو کفه ترازوی حزب‌اللهبودند و با هم کار می‌کردند، باز با عماد مغنیه قابل مقایسه نبود. حاج‌عماد شخصیت متفاوتی داشت.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...