از بین می‌روم ولی شکست نمی‌خورم | اعتماد


«پیرمرد و دریا» [The old man and the sea] می‌توانست بیش از هزار صفحه باشد و همه آدم‌های دهکده در آن آمده باشند و اینکه چطور نان خودشان را درمی‌آورند و چطور به دنیا می‌آیند و مدرسه می‌روند و بچه‌دار می‌شوند و مانند اینها. این کار را نویسندگان دیگر بسیار عالی انجام می‌دهند، آدم در نوشتن به واسطه کارهایی که قبلا به نحو رضایت‌بخش انجام گرفته، محدود می‌شود. بنابراین من کوشیده‌ام یاد بگیرم که کار دیگری بکنم.» اینها ایده‌هایی است که از زبان ارنست همینگوی نویسنده ‌امریکایی‌زبان ِاین داستان نقل شده است. او کوشیده تا داستان ِخود را تا جایی که می‌تواند پیراسته و تراشیده بنویسد. روال این شکل از داستان‌نویسی همینگوی درواقع تعبیری از سادگی، سرراست بودن و ترسیمی رئالیستی از خود داستان است.

پیرمرد و دریا [The old man and the sea]  ارنست همینگوی

سانتیاگو، قهرمان داستان، ماهیگیر ساده‌ای که در طول داستان و در مسیر شکار صیدی که بعد از 84 روز بداقبالی به تورش افتاده، مدام از جدال و تسلیم‌ناپذیری خودش سخن می‌گوید؛ پیرمرد ضعیفی که از همان ابتدای داستان سرسختانه می‌کوشد تا شکست نخورد و لحظه‌ای از ضعف‌ها و زخم‌هایی که در این جدال نصیبش شده، سرتسلیم فرود نمی‌آورد. ماهیگیر لاغر و تکیده داستان بعد از روزها شکست، این ‌بار دلش به صیدِ بزرگی قرص شده که سبب می‌شود یکه و تنها راهی دریا شود. او که این ‌بار می‌خواهد صیدش را در جایی دورتر جست‌وجو کند، راه دریا را پیش می‌گیرد و در این جای دور در ژرفای آب، چیزی به صید او می‌افتد که سانتیاگو را به دنبال خود تا به جاهای دورتر و دورتر می‌برد.

درواقع شاید صید ِاو که هنوز از چشمان ماهیگیر پنهان مانده چیزی است که می‌خواهد پیرمرد را شکار خود کند. کم‌کم که این پیش رفتن در آب، صید را خسته می‌کند از دل آب بیرون می‌آید و پیرمرد برای نخستین‌ بار این شکار شگفت‌انگیز و زیبایش را نظاره می‌کند. از آنجایی که ماهیگیر راهی ناهموار، ستیزه‌جویانه و نابرابر در پیش دارد، داستان تا به انتها مخاطب را با خود همراه می‌کند و این کشش تا پایان ِداستان، اجازه نمی‌دهد، مخاطب ناامید یا دلسرد شود. داستان در مواجهه با دریا و صید صورت گرفته و طبعا قصه، واژ‌‌گان دریایی نیز در خود دارد؛ از همین‌ رو، ترجمه بسیار شیوای نجف دریابندری که خود اهل جنوب بوده و از اصطلاحات جنوبی و غالبا بوشهری که در ماهیگیری کاربرد دارد، استفاده کرده است، بی‌گمان داستان را به زیبایی تمام به رخ مخاطب می‌کشاند.

«اکنون می‌دانست کجاست و رسیدن به بندر دیگر کار آسانی است. با خود گفت در هر حال باد با ما رفیق است. سپس افزود گاهی این دریای بزرگ پر از دوستان و دشمنان ماست وگفت رختخواب. رختخواب رفیق من است. فقط رختخواب. چه چیز خوبی است رختخواب.گفت شکست که خوردی کار آسان می‌شود. هیچ نمی‌دانستم به این آسانی است و پرسید چه چیز تو را شکست داد؟ بلند گفت: هیچ، زیاد دور رفتم.» سانتیاگو می‌خواهد برنده بازی شود پس از همه ماهیگیران پیشی می‌گیرد و دورتر و دورتر می‌رود، صید او هم‌اکنون از تمامی صید‌ها بزرگ‌تر است؛ پس او برنده بازی است؛ اما با وجود مخاطراتی که در مسیر برگشتش وجود دارد و برایش رخ می‌دهد، باخت او ناگزیر است. پس درواقع او یک برنده بازنده است یا بازنده‌ای که برنده شده. او تا آخرین لحظه تسلیم این خطرات نمی‌شود و تمام قدرت و توان خود را به ‌کار می‌گیرد و شاید به همین دلیل این موضوع که صید بزرگی را شکار کند یا نکند، مشخص‌کننده برنده نباشد. برنده باید آن کسی‌ باشد که بداند چگونه با موانع بین راهش مقابله کند. برنده این ماهیگیر پیر و سرسخت است که حتی در پایان داستان نیز به امید خوب شدن دوباره دستانش، می‌خواهد راه دریا را دوباره با شاگردش در پیش بگیرد.

انتشارات خوارزمی چاپ دهم «پیرمرد و دریا» با ترجمه نجف دریابندری را به تازگی منتشر کرده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...