در اسارت ساواک | اعتماد


احمد احمد از مبارزان سیاسی دوره پهلوی دوم است که به دلیل نوع مبارزاتش با اشخاص و گروه‌های انقلابی بسیاری همکاری و فعالیت داشته و به سبب آن چندین بار دستگیر، شکنجه و زندانی شده است. او در آخرین برخورد با ماموران ساواک از ناحیه پا تیر خورد، مصدوم و معلول شد. آن ‌طور خود احمد نقل کرده تا پیش از سال 1376 بارها و بارها از مراکز و سازمان‌های مختلفی برای ضبط و ثبت و انتشار خاطرات وی به او مراجعه کرده بودند که او هر بار بنا به دلایل مختلفی از جمله «واهمه از مطرح کردن خویشتن»، از قبول پیشنهادهای آنها سر باز زده بود اما سرانجام محسن کاظمی مقاومت او را شکست و بیش از 70 ساعت با احمد احمد مصاحبه کرد که ماحصلش این کتاب است.

خاطرات احمد احمد محسن کاظمی

احمد احمد با مکتوب ساختن خاطرات خویش، تصویری زنده از دوران مبارزه با رژیم وابسته پهلوی را با تمامی فراز و نشیب‌های آن پیش روی نسل حاضر قرار می‌دهد. اگر چه شرایط امروز با گذشته دارای تفاوت‌های اساسی است، اما خاطرات احمد احمد از چنان درون‌مایه و قابلیتی برخوردار است که خوانندگان با دقت و تأمل در آن می‌توانند تجربیات و عبرت‌های گرانسنگی را به عنوان توشه‌ای برای تمامی مراحل و جوانب زندگی خویش برگیرند.

محسن کاظمی برای تحریر و تدوین این اثر بیش از دو سال وقت گذاشت تا سرانجام موفق شد خاطرات تلخ و شیرین مردی را که از جایگاه معلمی در مدارس به پشت میز محاکمه و شکنجه کشیده شد و مدت‌ها تحت آزار و اذیت‌های شدید جسمی و روحی قرار گرفت ولی حاضر نشد دست از مقاومت بکشد و به خواسته‌های عوامل حکومت پهلوی تن در دهد در قالب روایتی جذاب و موثر به مخاطب ارایه کند. چاپ نخست کتاب در سال 1379 منتشر شد. کتابی که از تجربه‌های اول تاریخ شفاهی محسوب می‌شود، و در طی 19 سال، 19 بار منتشر شده ‏و از استقبال خوب مخاطبان برخوردار بوده است.

احمد احمد، نخستین ‌بار در دوران دانش‌آموزی، دستگیری توسط ماموران حکومت پهلوی و زندانی شدن را تجربه می‌کند و دیدار با امام خمینی در اوایل سال 1342 ملاقات درس‌آموزی را برای او رقم می‌زند. وی که از شاهدان وقایع روز 15 خرداد همان سال در تهران است، به عنوان یک معلم مبارز، بازجویی و شکنجه ساواک و زندان‌های رژیم پهلوی را تاب می‌آورد و به کوله‌بار سنگینی از تجربه و افکار تازه دست پیدا می‌کند.

در این مسیر است که او با اشخاص و گروه‌های مختلف آشنا می‌شود و گاه دوشادوش آنها به طی مسیر می‌پردازد و در هر برهه‌ای تجربه‌ای بر تجربیات خود می‌افزاید، هرچند که بعضا ناچار از پرداخت بهایی بسیار سنگین نیز می‌شود و اینک کوله‌بار سنگین و گرانبهای تجربیات احمد در قالب کتاب خاطرات وی، پیش روی ما قرار دارد. بی‌تردید نگاه به تجربیات و خاطرات، چنانچه همراه با دقت نظر و تامل کافی و از سوی دیگر عاری از تعلق خاطر به صاحب خاطرات باشد، می‌تواند دستاوردهای ارزشمندی برای نسل حاضر در پیمایش مسیر پیش رو، به ارمغان آورد. آنچه در بررسی این خاطرات باید مورد توجه قرار گیرد این است که احمد به عنوان یک جوان مسلمان و متعبد که در پی استقرار عدالت اسلامی در جامعه است، پای در عرصه مبارزه می‌گذارد.

محسن کاظمی نویسنده کتاب معتقد است که با چاپ این خاطرات فضای جدیدی در مبحث خاطرات انقلاب به وجود آمد؛ این خاطرات جایگاه ویژه‌ای دارد و هنوز دست به دست می‌گردد و مخاطبان بسیاری را به دنبال خود می‌کشد. این ادعا از نقدها و نامه‌های رسیده و منتشر شده در مطبوعات، برگزاری جلسات نقد و بررسی و نیز حجم زیاد جملات در سایت‌ها و وبلاگ‌های اینترنتی قابل اثبات است. اقبال جامعه ایرانی از کتاب، نقطه مقابلی نیز داشت و آن ناراحتی و عصبانیت مخالفان نظام جمهوری اسلامی بود که حملات بسیاری به آن کردند.

 احمد احمد

احمد در دوران گذار و تغییر و تحولات ایدئولوژیک سازمان مجاهدین، وارد آن می‌شود و شاهد و ناظر وقایعی است که در این برهه از زمان در درون این تشکل می‌گذرد. این در حالی است که با مروری بر خاطرات احمد، می‌توان میزان عشق و علاقه او به اسلام و تعبد او را دریافت، به صورتی که حتی در سخت‌ترین شرایط زندان نیز هرگز نمی‌توان خللی در اعتقادات و عمل به تکالیف اسلامی از سوی او مشاهده کرد. طبیعتا پیوستن او به سازمان مجاهدین که در آن هنگام به عنوان یک تشکل مبارزاتی اسلامی مطرح بود، به ویژه آنکه تعداد زیادی از کادرهای بالای آن نیز در این مسیر، دستگیر و اعدام شده بودند، جز بر اساس اعتقادات اسلامی صورت نگرفت. با توجه به چنین مساله‌ای است که در خاطرات احمد، پس از پیوستن او به سازمان مجاهدین و حضور در یک خانه تیمی به همراه همسرش، یک نکته جلب‌توجه می‌کند و آن جبرها و مقتضیات سازمانی تحمیل شده‌ای است که همخوانی چندانی با عرف زندگی یک مسلمان متعبد ندارد. احمد در کتاب خاطراتش با ارایه گزارشی درباره اخلاق سیاسی سازمان، حاکمیت سانترالیسم دموکراتیک، نگاه ابزارگونه آن تشکل به اعضا و سلب اختیار و آزادی از آنها، نفرت خاصی از سازمان در خواننده ایجاد می‌کند. کتاب 406 صفحه‌ای خاطرات و زندگی سیاسی احمد احمد در 9 بخش «اولین آموزه‌ها، بغض‌های ترکیده، عرصه‌های جدید، بارش در کویر، ارمغان سفر، بوی سیب، حصار در حصار، تندر، نغمه‌های امید» ارایه شده است. اسناد و تصاویری به همراه زیرنویس و مرتبط با مطالب کتاب نیز پایان بخش این کتاب است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...