همه لذت‌های حرفه نویسندگی | اعتماد


فیلیپ راث [Philip Roth]، تمثال ادبی امریکا که رمان «نغمه امریکایی»‌اش جایزه پولیتزر ادبیات را در سال 1998 نصیب او کرد، در 85 سالگی درگذشت. طبق گفته جودیث ترمان، نویسنده و دوست نزدیک راث، او بر اثر نارسایی قلبی جان خود را از دست داد.

فیلیپ راث [Philip Roth]

همان‌طور که کلودیا راث پایرپون در سال 2006 در مجله نیویورکر نوشت، دلمشغولی‌های این نویسنده در سطح جامعه به خانواده‌ یهودی، آرمان‌های امریکایی، خیانت به آرمان‌های امریکایی، تعصب‌های سیاسی و هویت فردی مربوط می‌شد و در مقیاسی کوچک‌تر به جسم انسان در اوج قدرت، در سستی و در داشتن نیازهای مضحک می‌پرداخت.

راث نخستین داستان کوتاهش، «آدمی که من هستم»، را سال 1958 به نیویورکر سپرد. سال بعد، داستان دیگری با نام «مدافع ایمان» را به این مجله داد که جنجالی در میان متعصبان یهودی به پا کرد. سال 1979 مجله نیویورکر در دو شماره رمان کامل «نویسنده پشت پرده» را منتشر کرد؛ این رمان نخستین رمان راث است که به زبان خود دیگر (alter Ego) نویسنده، ناتان زاکرمن، روایت می‌شود. زاکرمن در شماره‌های بعدی نیویورکر حضوری پررنگ داشت؛ در «پول قمار» (بخشی از داستان «زاکرمن رهیده از بند» 1981) و «کمونیست» (بخشی از رمان «شوهر کمونیست من» 1998) .

راث در طول زندگی حرفه‌ای‌اش بارها نقش شخصیت‌های مختلف را خود بر صفحه کاغذ بازی کرد؛ شخصیت‌هایی که در پی معنای کشف امریکایی بودن، یهودی بودن، نویسندگی یا مردانگی بودند. سال 1984 نیز در مصاحبه با پاریس ریویو گفته بود: «این شغل لذت‌‌هایی دارد، همین بس است. با نقاب بگردی. نقش بازی کنی. آدم‌ها باور کنند تو کسی هستی که در واقع نیستی. وانمود کنی. بالماسکه‌ای است مکارانه و شیطنت‌آمیز.»

راث را آخرین نویسنده قدر سفیدپوست‌ها می‌دانند؛ سال بلو و جان آپدایک و فیلیپ راث، سه زمامدار ادبیات امریکا بودند که در قله‌ ادبیات نیمه دوم قرن بیستم این کشور ایستادند. راث بیشتر از این دو نویسنده عمر کرد و در نتیجه رمان‌های بیشتری را به رشته تحریر درآورد. راث در مصاحبه‌ای گفته بود: «آپدایک و بلو چراغ‌های‌شان را در جهان روشن کردند و آنچه در دنیا روی می‌دهد را نمایش دادند. من چاله‌ای کندم و چراغ‌قوه‌ام را درون این چاله گرفته‌ام.»

جایزه نوبل از اعطای برترین عنوان ادبیات به این نویسنده سر باز می‌زد اما او عنوان‌های افتخارآمیز دیگری را به نام خود ثبت کرد: دو جایزه کتاب ملی، دو جایزه حلقه منتقدان کتاب ملی، سه جایزه پن/فاکنر، یک جایزه پولیتزر و جایزه من بوکر بین‌المللی.

در دهه هفتم زندگی‌اش زمانی که اغلب نویسنده‌ها به استراحت می‌پردازند، او مجموعه‌ای از رمان‌های تاریخی بی‌نظیر را روانه کتابفروشی‌ها کرد- «نغمه امریکایی»، «ننگ بشری» و «شوهر کمونیست من»- که بدل به محصولی از دلمشغولی‌های او از امریکا و درون‌مایه‌های امریکایی شد اما افت حرفه‌اش را با «آدمیزاد» در سال 2006 آغاز کرد؛ راث 73 ساله با سرعتِ یک کتاب در سال پیش می‌رفت و آثاری را منتشر می‌کرد که نه تنها چنگی به دل نمی‌زدند بلکه نه هوشمندانه بودند نه نظارتی کارشناسانه بر آنها شده بود. درون‌مایه آنها ویرانگری سن و مرگ‌ومیر و تنها هدف راث از چاپ آنها راندن زوال از حرفه‌اش بود.

مرز مبهم واقعیت و خیال

ابزار محبوب راث در خلق فهرست آثارش، خودش یا به عبارتی بهتر خود‌های دیگرش بودند؛ این خود‌های دیگر را به عنوان واسطه‌هایی به صف کرد تا آنها مرز‌های حقه‌آمیز میان خودزندگینامه و ابداع و مبهم‌کردن عامدانه مرزهای میان زندگی حقیقی و خیالی را محو و سپس به خواننده منتقل کنند. ناتان زاکرمن، رمان‌نویسی که همانند خالقش به حرفه نویسندگی مشغول است، 9 رمان راث را روایت می‌کند. 3 رمان دیگر را دیوید کپش، استاد دانشگاهی حکایت می‌کند که علاقه‌مندی‌هایش با راث مشترک است.

شخصیت محوری نوزدهمین رمان او، «عملیات شایلاک» فردی به نام فیلیپ راث است که خود را به جای کسی جا می‌زند که در حقیقت هویتش را از او دزدیده است. راث در همان مصاحبه با پاریس ریویو گفته بود: «خلق زندگینامه اشتباه، تاریخ غلط، جعل وجودی نیمه‌خیالی از درام حقیقی زندگی‌ام، زندگی من است. باید لذت‌هایی در زندگی باشد و همین کفایت می‌کند.»

بنابراین در رمان کم‌حجم «نیرنگ» (1990) نویسنده‌ای به نام فیلیپ از نویسنده‌ای دیگر که رابطه‌ای با یکی از شخصیت‌های خیالی‌اش دارد، روایت می‌کند، درست مانند تردستی شعبده‌بازها سرگرم‌کننده اما گیج‌کننده است.

راث مجموعه‌ای مقاله‌، نقد و دست‌سازهای دیگر نیز نوشت که آدام گاپنیک سال گذشته در مقاله‌ای با عنوان «فیلیپ راث، میهن‌دوست» آنها را بررسی کرد.

فیلیپ راث [Philip Roth]

فیلیپ راث که بود؟

نوزدهم مارس 1933 فیلیپ میلتون راث در نیوآرک به دنیا آمد. او فرزند دوم خانواده بود. پدرش، هرمان، مدیر بیمه کمپانی «متروپولیتن لایف» بود که احساس می‌کرد مدیران اجرایی کمپانی، او را در حرفه‌اش منفعل کرده‌اند. فیلیپ راث یک بار او را با ویژگی‌های ناخدای ایهب، شخصیتی در رمان «موبی دیک» و ویلی لومن، شخصیت محوری نمایشنامه «مرگ فروشنده» توصیف کرده بود. مادرش پیش از ازدواج منشی بود پس از آن خدمتکار مدرسه‌ شد. خانواده آنها در آپارتمانی پنج خوابه در خیابان سامیت زندگی می‌کرد که فقط سه کتاب سهم این خانه از ادبیات بود؛ کتاب‌هایی که قوم‌وخویش‌ها برای آنها هدیه آورده بودند. او به دبیرستان «Weequachic High» رفت و با وجودی که دانش‌آموز خوبی بود اما همانطور که امیدوار بود بورسیه دانشگاه راتگرز را در رشته حقوق به دست نیاورد. او که مشتاق بود دور از خانه و خانواده باشد سال بعد به کالج باکل رفت. تحت تاثیر آموزه‌های میلدرد مارتین، یکی از اساتیدش قرار گرفت و علاقه‌اش را از حقوق به ادبیات تغییر داد. به پایه‌گذاری مجله ادبی دانشگاهی کمک کرد اما در همان آغاز با تقلید و تمسخر روزنامه دانشگاه از سوی مسوولان کالج تذکر گرفت.

پس از فارغ‌التحصیلی از این کالج بورسیه دانشگاه شیکاگو را گرفت و در سال 1955 با مدرک کارشناسی ارشد از این دانشگاه نیز فارغ‌التحصیل شد. در همان سال در ارتش نام‌نویسی کرد اما طی آموزش‌های اولیه دچار کمردرد شد و معافیت پزشکی گرفت. در سال 1956 به شیکاگو بازگشت تا دکترای رشته انگلیسی را بخواند اما بعد از گذشت یک ترم از درس خواندن کناره گرفت. پس از آن شروع به نوشتن و انتشار داستان‌های کوتاه کرد و در سال 1959 فلوشیپ هیوتون میفلین را دریافت کرد تا با توسل به آن نخستین مجموعه داستان‌های کوتاهش «خداحافظ، کلمبوس» را منتشر کند. این اثر جایزه کتاب ملی سال 1960 را از آن خود کرد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...
خاطرات برده‌ای به نام جرج واشینگتن سیاه، نامی طعنه‌آمیز که به زخم چرکین اسطوره‌های آمریکایی انگشت می‌گذارد... این مهمان عجیب، تیچ نام دارد و شخصیت اصلی زندگی واش و راز ماندگار رمان ادوگیان می‌شود... از «گنبدهای برفی بزرگ» در قطب شمال گرفته تا خیابان‌های تفتیده مراکش... تیچ، واش را با طیف کاملی از اکتشافات و اختراعات آشنا می‌کند که دانش و تجارت بشر را متحول می‌کند، از روش‌های پیشین غواصی با دستگاه اکسیژن گرفته تا روش‌های اعجاب‌آور ثبت تصاویر ...
به قول هلدرلین، اقامت انسان در جهان شاعرانه است... شعر در حقیقت تبدیل ماده خامی به نام «زبان»، به روح یا در حقیقت، «شعر» است. بنابراین، شعر، روح زبان است... شعر است که اثر هنری را از اثر غیرهنری جدا می‌کند. از این نظر، شعر، حقیقت و ذات هنرهاست و اثر هر هنرمند بزرگی، شعر اوست... آیا چنان‌ که می‌گویند، فرازهایی از بخش نخست کتاب مقدس مسیحی که متکی بر مجموعه کتب مقدس یهودیان، یعنی تنخ است، از اساطیر شفاهی رایج در خاور نزدیک اخذ شده یا خیر؟ ...