علیه تمامیت‌خواهی | سازندگی


اسماعیل کاداره [Ismail Kadare] را پس از ایوو آندریچ، رمان‌نویس بوسنیاییِ برنده نوبل ادبیات، بهترین نویسنده‌ای می‌دانند که از کشورهای بالکان ظهور کرده است. او یک شخصیت ملی در آلبانی است که به‌نوشته نیویورک‌تایمز، ازنظر محبوبیت با مارک تواین در ایالات متحده قابل مقایسه است و به‌سختی می‌توان خانواده آلبانیایی را بدون کتاب‌های کاداره یافت. کاداره توسط برخی به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان و روشنفکران قرن 20 و 21 و به‌عنوان صدایی جهانی علیه تمامیت‌خواهی شناخته می‌شود.

«ژنرال ارتش مرده» [The general of the dead army] نوشته اسماعیل کاداره [Ismail Kadare]

کاداره بخش بیشتر زندگی‌اش را در رژیم کمونیستی انور خوجه در آلبانی سپری کرد، و بخشی از دوران دانشجویی‌اش را در روسیه استالینستی. بااین‌حال هیچ کدام مانع نشد تا او به‌قول خودش از تنها وظیفه‌اش که زنده‌نگه‌داشتن مشعل ادبیات بوده، سر باز بزند. او تا به امروز بیش از بیست رمان نوشته، که شاخص‌ترین آنها «ژنرال ارتش مرده» [The general of the dead army] است که در سال 1963 به آلبانی منتشر شد و در سال 1970با ترجمه به فرانسه و انگلیسی موجب شهرت عالمگیر او شد؛ تاجایی‌که در سال 1999 به فهرست ۱۰۰ کتاب قرن لوموند راه یافت. این رمان به‌تازگی با ترجمه محمود گودرزی از سوی نشر افق منتشر شده است.

پروفسور جان کری، رئیس کمیته جایزه بین‌المللی بوکر، در زمان اعطای بوکر 2005 به اسماعیل کاداره گفت: «کاداره نویسنده‌ای است که یک فرهنگ کامل را ترسیم می‌کند، تاریخ، شوروشوق، فرهنگ عامه، سیاست و بلایای آن. او نویسنده‌ای جهانی است که در سنت داستان‌سرایی به هومر برمی‌گردد.» دنیای اسماعیل کاداره نوعی ضدماده است و ما را نابود می‌کند، با این تفاوت که، برخلاف مثال فیزیک ذرات، آن را نیز تکمیل می‌کند و به‌شدت تاثیر می‌گذارد. خواندن رمان‌های این نویسنده بزرگ آلبانیایی («کاخ رویاها»، «هرم»، «پل سه‌قوسی») ورود به کابوس‌هایی است که نمی‌توانیم در آن زندگی کنیم، اما احساس می‌کنیم که در ما ساکن است. همین دنیاهای کوچک هستند که جهان بزرگ را پر می‌کنند: جامعه روستاییِ جین آستن، می‌سی‌سی‌پیِ گل‌آلودِ مارک تواین، مانچای خواب‌آلودِ سروانتس و حتی جهنمِ دانته عمدتا از نزاع‌های خونین چند دولتشهر کوچک پر شده است.

آلبانی منزوی و تقریبا فقیر، دارد با یک تفکر چندبُعدیِ ایجادشده توسط راهپیمایی‌ها و اعتراضات متقابل شرق و غرب، و سرسختانه مقاوم دست‌و‌پنجه نرم می‌کند. زندگی همراه با خونخواهی و یک خشونت تلافی‌جویانه. آقای کاداره نیز ما را به این فضا می‌کشاند و انگار ما با خودمان بیگانه می‌شویم. «ژنرال ارتش مُرده» چنین تغییری را آشکارتر از آثار بعدیِ آقای کاداره انجام می‌دهد و با مفاهیمی وحشتناک‌تر عرضه می‌شود. در اینجا و در این رمان به موضوعات تاریک آلبانی و تحول اخلاقی جامعه به‌معنای واقعی کلمه در خود داستان پرداخته می‌شود.

بیست‌سال پس از جنگ دوم جهانی، یک ژنرال ایتالیایی به آلبانی فرستاده می‌شود تا جنازه هزاران سرباز کشورش را که در تهاجم مظلوم و فاجعه‌بار موسولینی کشته شدند، ردیابی و پس بگیرد. آنها در ده‌ها مکان پراکنده و عمدتاً بدون شناسنامه و در سراسر حومه این شهر تهدیدآمیز دفن شده‌اند. این مأموریت به‌عنوان یکی از افتخارات ملی تبلیغ می‌شود. ژنرال با عزت‌نفس بسیار خود آن را آغاز می‌کند، اما دیری نمی‌گذرد که او احساس غرق‌شدن می‌کند.

او فقط یک شرکت تشکیل‌شده از کشیش‌های ایتالیایی و یک کارشناس آلبانیایی و یک گروه کاری در اختیار دارد تا کار طاقت‌فرسای مشاوره‌کردن با روستائیان را انجام دهد و انبوهی از استخوان‌ها را پیدا کند. او باید استخوان سربازان را بیابد، دسته‌بندی کند و در کیسه‌های نایلونی کوچک ببندد، و سپس سوابق مبهم آنها را شناسایی کند. او اطمینان و اعتماد خود به این کار را حفظ می‌کند. نقشه‌های عالی و فهرست‌های او از مردگان، بسیار برتر از ابزارهای ناشیانه ژنرال آلبانیایی است که برای انجام مأموریتی مشابه تلاش می‌کند.

سپس آقای کاداره با عصبانیت و خشکی وارد تاریکی می‌شود. اعتمادبه‌نفس ژنرال ایتالیایی به‌تدریج تضعیف خواهد شد. کشیش که کشور را می‌شناسد به او هشدار می‌دهد که حزب کاری او یک تابو را نقض می‌کنند.

این دومین‌بار در بیست سال گذشته است که یک اکسپدیشن نظامی خارجی به آلبانی حمله می‌کند. سکوت روستاها از روی رضایت نیست، بلکه تهدید است و آنها انتقامی مرگبار برای همه‌ این توهین‌ها در سال‌های اخیر را خواستارند. کشیش هشدار می‌دهد: «انتقام آنها مانند نمایشنامه‌ای است که مطابق با قوانین تراژدی ساخته شده است.» و می‌گوید: «طبیعت آنها به جنگ نیاز دارد، آنها جنگ را صدا می‌زنند. در صلح، آلبانیایی تنبل و نیمه‌زنده است، مانند مار در زمستان، و تنها زمانی سرشار از نشاط می‌‌شود که به مبارزه بپردازد.»

ژنرال ارتش مرده

آقای کاداره ادامه می‌دهد. او آنها را به زندگی کشنده‌ای می‌رساند. یک دهقان به این جریان تاریک می‌پیوندد و شکایت می‌کند که بیرون‌آوردن بقایای مهاجمان ایتالیایی و همدستان آلبانیایی آنها برای تقویت دشمن است و سربازان مرده نیز سرباز هستند. ژنرال با صحبت‌های آن دهقان معترض، به فکر فرومی‌رود و با خود می‌گوید «من درحال حاضر یک ارتش کامل از مردان مُرده و تحت فرمان دارم. فقط به‌جای لباس، آنها را با کیسه‌های نایلون پوشانده‌ام، کیسه‌های آبی با دو راه‌راه سفید و لبه‌های سیاه‌وسفید، ساخته‌شده توسط شرکت المپیا.» ژنرال با کمک این ارتش تحت رهبری خود، برنده‌شدن در نُرماندی، کره و ویتنام را متصور می‌شود. او می‌دانست چه چیزی به‌معنای واقعی فرماندهی است. افراد مُرده‌ ارتش مهاجم او، به اندازه منتقمان خونخواه آلبانیایی جنگجو هستند؛ به‌طوری‌که حتی بیست سال بعد جراحت، انتقام می‌طلبند.
درعین‌حال از آنجا که آقای کاداره نویسنده بسیار ظریفی است و نمی‌تواند یک آهنگ را دنبال کند، ژنرال آنچه را که در درونش متلاطم می‌شود هم مانند تحرکات بیرونی خنثی می‌کند. او بسیار مطمئن است و علیرغم هشدارهای کشیش، بدون دعوت در یک عروسی روستایی شرکت می‌کند.

چشم‌های خیره‌ تاریک و سکوت به او خوشامد می‌گویند، حتی رییس آنها با رفتاری تشریفاتی از او استقبال می‌کند. تهدیدی وجود ندارد و او شاهد احترام است، اما کشیش می‌گفت: «مرگ به احترام فرمان می‌دهد.»

صحنه‌ای خیره‌کننده در ادامه به‌وجود می‌آید؛ درام پس از یک سکوت طولانی مانند یک فریاد فوران می‌کند. ژنرال تحقیرشده با تمام چیزهایی روبه‌رو می‌شود که برتری غربی‌اش او را نادیده می‌گرفت. این عذاب است، اما آقای کاداره می‌داند که عذاب زمانی به‌شدت بیان می‌شود که کاملا اجرا نشود. در بخش پایانی کتاب، قهرمان داستان، در هتلی با همکار نیمه‌غربی خود، ژنرال آلبانیایی، نوشیدنی می‌نوشد و صحبت آنها عمدا، به طرز حیرت آور و بی‌پایانی پیش‌پاافتاده است، این یعنی آقای کاداره تنها به یک لحظه نیاز دارد تا چهره وحشتناک قصه را پیش از فروکش‌کردن در ابتذال نشان دهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...