ترجمه اسماعیل ساغریسازانی | اعتماد

چاپ تازه‌ای از رمان «ژنرال ارتش مرده» [The general of the dead army] نوشته اسماعیل کاداره [Ismail Kadare] نویسنده و روزنامه‌نگار آلبانیایی به تازگی از سوی نشر افق منتشر شد. این کتاب که اولین رمان کاداره است، همچون دیگر آثار کاداره به زبان‌های مختلف منتشر شده و در کارنامه او اهمیت زیادی دارد. به این بهانه، ترجمه یادداشتی از سایت curledup.com درباره این رمان را در ادامه می‌خوانید:

ژنرال ارتش مرده» [The general of the dead army]  اسماعیل کاداره [Ismail Kadare

زمانی که جنگ در جریان است، به سربازان دستور داده می‎شود تا برای کشور خود بجنگند و حتی جان خود را هم در این راه بگذارند. جنگ که تمام می‎شود، یعنی در زمان صلح، از خودگذشتگی‌ها، محبت‌ها و دیگر صفات نیکوی سربازان برای ثبت در حافظه عمومی مدام یادآوری می‌شود تا خاطره یک ملت [از آن رشادت‌ها] تکامل ‎یابد.

در رمان «ژنرال ارتش مرده» اثر اسماعیل کاداره که با ورود ژنرال ایتالیایی به فضای بعد از جنگ در آلبانی آغاز می‎شود، اتفاقی که می‌افتد، این است: از مردگان ایتالیایی که در جنگ جهانی دوم در آلبانی کشته شده‌اند، خواسته می‌شود تا یک‌بار از زیر آوار سر بر آورند و به عنوان سربازان زنده خدمت کنند؛ اما این ‌بار نه در جنگ و سرکوب جبهه مقابل، بلکه در کار حفاری و جست‌وجو برای پیدا کردن و از زیر آوار بیرون آوردن کشته‌شدگانی از جنگ که حالا گم شده‌اند. آنها همچنین باید در کار فهرست‌نویسی و سازماندهی مردان باقیمانده هم کمک کنند.

ژنرال، شخصیت اصلی و بی‌نام رمان که ابتدا در موقعیت یک نجیب‌زاده و قهرمانی برخوردار از هدفی عالی و اشرافی مثال‌زدنی عمل می‌کرد، حالا بعد از سال‌ها در جریان انجام کاری که به او محول شده، تسلیم و ناامید شده است، چون از نزدیک شاهد عذاب همه کسانی است که برای کشورشان جنگیده و خدمت کرده‌اند.

کاداره در این رمان از ژنرال به عنوان ابزاری برای از به چالش کشیدن و از بین بردن مفهوم «خدمت سربازی» که [پیش‌تر] چیزی کاملا شریف [شناخته می‎شد] استفاده می‌کند. او در «ژنرال ارتش مرده» به ما نشان می‌دهد چیزی که در نهایت از یک ارتش دلاور باقی می‌ماند، جز خاک، مرگ، استخوان‌ها، سردرگمی‌ها، جوامع ویران‌ شده و زندگی‌های در هم‌شکست و فروپاشیده نیست.

ژنرال همراه با یک کشیش و فهرستی از مردگانی که قرار است پیدای‌شان کند، وارد آلبانی می‌شود. کار کندتر است و قول می‌دهد که کند پیش می‌رود و لحظه به لحظه کندتر می‎شود. ماه‌ها می‌گذرد و تنها چند مرد بهبود می‌یابند. در طول راه، ژنرال و کشیش در مورد اخلاقی بودن اعمال خود گفت‌وگو می‌کنند؛ آنها داستان‌های غم‌انگیز سربازان را از طریق دفترهای خاطرات دور ریخته ‌شده، نامه‌های کپک‌زده‌ای که به دست آنها رسیده بوده و نیز با یادآوری آلبانیایی‌ها کشف می‌کنند.

ژنرال بازدید از مناطق روستایی آلبانی را آغاز می‌کند. بازدیدی که در حکم تمهیدی تاکتیکی برای ارتش ایتالیا محسوب می‎شود. او نبردهای جنگ جهانی دوم را بارها و بارها در ذهن خود بازخوانی می‌کند تا بهترین استراتژی را برای پیروزی در جنگ بیابد؛ اما با ارتش مرده‌ای که از زیر خاک بیرون می‌آورد، رفته‌رفته از او آدم دیگری می‎سازد. وسواس پیدا می‌کند؛ افکار، گفتار و رفتارش تغییر می‌کند و عملا به یک بیمار تبدیل می‌شود: «به محض اینکه کسی را می‌بینم - فرق هم نمی‌کند که چه کسی باشد- خود به خود شروع می‌کنم به کندن موهایش؛ بعد گونه‌ها و بعد از آن چشمانش. گویی اینها چیزهایی غیرضروری هستند. چیزهایی که تنها کارشان این است که از نفوذ من به ذات او جلوگیری کنند. من از سر او تصوری جز جمجمه و دندان ندارم. تنها جزییاتی که ماندگار هستند.»

کاداره به‌طور دقیق و متمرکز از موقعیت ژنرال می‌نویسد؛ با کمترین گشت و گذار و انحراف به جاهای دیگر. گاهی که یک دفتر خاطرات یا نامه از یک سرباز مرده به متن رمان راه می‌یابد، در حکم وسیله‌ای است که نویسنده از آن برای تداعی هر چه بیشتر احساسی استفاده می‌کند که ژنرال نسبت به موقعیت سربازان ایتالیایی دارد: احساس مفرط بی‎فایده بودن و ترسی که آنها را احاطه کرده است. توصیف‌های رمان از موقعیت ژنرال در خاک آلبانی، کاملا کاربردی و عامدانه رخوتناک و یأس‌انگیز است. مانند تصویر سربازی که زیر آوار مانده است.

گاهی جملات کوتاه و تند کاداره، غلبه تیرگی مفرط متن را از بین می‌برد و بین خواننده و متنی که روایتگر آن تیرگی‌هاست، میانجیگری می‌کند. چنانکه حتی خواننده از خیلی از اقدامات بی‌واسطه ژنرال دور می‎شود. با این حال، روایت بدون روتوش کاداره در این رمان، ما را به‌طور کلی به ژنرال به عنوان شخصیت اصلی رمان نزدیک می‌کند و سبب ایجاد ارتباطی شخصی میان خواننده و ژنرال می‎شود. خصوصا وقتی ژنرال از بلندای اعتماد به نفس خود سقوط می‌کند و راهی پیش روی خود نمی‌بیند جز اینکه تاوان خشونت ارتش‌های کشورش را بپردازد.

می‌دانیم که آلبانی کشوری کوچک، فقیر و تحت فشار در جنوب شرق اروپاست. کاداره که خود آلبانیایی است، رمان را نه از منظر یک آلبانیایی که با روایت موقعیت یک فرد خارجی در آلبانی پس از جنگ می‌نویسد. ژنرالی ایتالیایی که از درک فرهنگ متفاوت مردم آلبانی عاجز است و در بسیاری از زمینه‌ها نمی‌خواهد با آن روبه‌رو شود.

کشیشی که او را همراهی می‌کند، بارها و بارها به او یادآوری می‌شود کاری که او در آلبانی با مردگان انجام می‌دهد وحشتناک و تحمل‌ناپذیر و حتی چیزی شبیه به یک تابو است. به هر حال سربازان آلبانیایی هم حفر شده‌اند! اما ژنرال نگران این چیزها نیست. نگران نیست که جست‌وجوی اجساد سربازان کشورش برای تامین آرامش ذهن خانواده‌های ایتالیایی، به شکل بی‌رحمانه‌ای دارد به قیمت متلاشی شدن اجساد سربازان آلبانیایی تمام می‎شود. این چیزها برای ژنرال اهمیتی ندارد.

افکار و احساسات مردم آبانی در این رمان در زمزمه‌ای شوم نگه داشته می‌شود. چیزی که ما بدون تجربه واقعی از آن آگاه هستیم و این آگاهی را باید از تقصیرات ژنرال بدانیم که حتی در حالی که ذهنش از شدت طولانی و حجیم شدن کار در حال فروپاشی است، همچنان تلاش می‌کند [در آلبانی] بماند. فارغ از آنچه دهقانان و مردم عادی می‌‎خواهند.

«ژنرال ارتش مرده» اولین رمانی بود که اسماعیل کاداره نوشت. اثری که در دهه 1960 نوشته شده است. از آن زمان تاکنون، کاداره کتاب‌های بسیاری نوشته است که هر کدام به نوعی بر شهرت بین‌المللی او افزوده‌اند. او موفقیت‌های زیادی با آثارش به دست آورد و از آن جمله دریافت جایزه بین‌المللی بوکر در سال 2005 بود که شهرت او را به اوج رساند. تاثیر دریافت آن جایزه بر توجه جهانی به آثار اسماعیل کاداره هنوز مشهود است.

هنوز تا حدودی قابل مشاهده است و اینجا و آنجا شکاف‌های انتخاب‌های ادبی ناگوار وجود دارد. با این حال، رمان بسیار محکم است و می‌تواند در برابر شکستگی‌های جزیی خلقت خود مقاومت کند."

کاداره در این رمان بیش از هر چیز نشان می‌دهد که آنچه به عنوان شکوه جنگ اغلب مورد بررسی قرار می‌گیرد، تا چه اندازه دروغین است. آنچه او در این رمان [به عنوان نتایج جنگ] بازمی‌تاباند، احساس گناه، تیرگی، تاریکی و افسردگی است؛ با همه این اوصاف، «ژنرال ارتش مرده» رمانی قدرتمند است که با گذشت سال‌ها از نوشته شدن و انتشارش، هنوز موضوعیت دارد و خوانده می‌شود؛ چه بسا خواندنش امروز ضروری‌تر هم باشد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...