بیانیه‌ای تراژیک علیه‌ قدرتی فاقدِ هویت‌ اجتماعی | اعتماد


«کاری که‌ همشهری کین‌ انجام‌ می‌دهد، نمایش‌ شکست انحصارطلبی و به‌ زوال‌ کشاندن آرزوهای کوچک فردی است‌. لایه درام‌ ویکتوریایی فیلم‌ با این‌ تعبیر راه‌ خود را باز می‌کند و به‌ رُزباد می‌رسد. پیپ‌- قهرمان‌ رمان‌ آرزوهای بزرگ‌ دیکنز - در رویکردی اخلاقی- آرمانی به‌ دنیای اشراف‌ وارد می‌شود و رزبادش‌ (مگ‌ویچ‌/ استلا) را می‌یابد. اما این‌ گرایش‌ در فیلم‌ قرن‌ بیستمی ولز، بندهای قرن‌ پیشین‌ را از دست‌ و پای خود باز می‌کند و به‌ جای آرمان‌های تصادفی، واقعیتی طراحی شده و خوفناک را در فیلم‌ جاری می‌کند. در هیچ‌کدام‌ از دو ازدواج کین‌، درون‌مایه‌ای اروتیک گنجانده‌ نشده‌ است‌ و میان‌ هیچ‌یک از شخصیت‌های فیلم‌، عشقی پدید نمی‌آید؛ گویی انسان‌ها با مغزهای غول‌آساشان‌ زندگی می‌کنند و تنها به‌ تحقق‌ این‌ امیال عظیم‌ و فرابشری می‌اندیشند. تنها فرزند کین‌ می‌میرد و سوزان‌ آلکساندر هم‌ فرزندی به‌ او نمی‌دهد.

همشهری كین، مردی در زندان خویشتن (نگاهی دیگر به فیلم‌ همشهری كین)» از تیم‌ دركس‌ [Timothy Dirks]

تصویرهایی که‌ از سوزان‌ در یاد می‌ماند، درهم‌ شکسته‌ای در باشگاه‌ شبانه‌، کلافه‌ از دردِ دندان‌ کنار اسطوره‌ای گل‌آلود، آوازخوانی بدصدا در تالاری مجلل‌ و زنی نومید و نجات‌یافته‌ از خودکشی است‌. چارلز فاستر کین‌ به عنوان‌ شخصیت‌ نمونه‌ای سینمای ولز، از تناقضی که‌ بازن‌ بر آن‌ پای می‌فشارد، فراتر می‌رود. زیبایی‌شناسی انحصاری و متمرکز ولز، در جهت‌ نمایش‌ شکست سخت‌ و قطعی جهان غول‌آسای انحصارطلبان فیلم‌هایش‌ به‌ کار می‌رود و نه‌ به‌ قصد تثبیت آن‌. رزباد، یادواره دمکراتیک و رهایی‌بخش‌ کین‌ در جهان لیبرالی ولز است‌.»

در فیلم همشهری کین (محصول ۱۹۴۱) فیلمی درام به کارگردانی اورسن ولز زمانی که کین، غول ثروتمند روزنامه‌دار می‌میرد تنها یک کلمه می‌گوید: «رزباد». تهیه‌کننده فیلم مستند زندگی کین از گزارشگر تامسون می‌خواهد تا درباره زندگی و شخصیت کین تحقیق و به ویژه معنای کلمه آخر پیش از مرگش را کشف کند. تامسون با دوستان و بستگان کین مصاحبه می‌کند و داستان کین در رشته‌ای از گذشته‏‌نما (فلاش بک) شکل می‌گیرد. ابتدا او به همسر دوم کین سوزان الکساندر مراجعه می‌کند و... شخصیت اصلی فیلم، چارلز فاستر کین اساسا ترکیبی از همه امریکایی‌های مقتدر، متلون، متنفذ، معتقد به فردگرایی و نیز ثروتمندان مالی اوایل قرن بیستم بود (کسانی مانند بنیانگذار مجله تایم: هنری لوس، مدیر مسوول روزنامه شیکاگو: هارولد مک کورمیک و سایر پولدارهای موفق آن زمان) و می‌توان فیلم را فیلمی درباره این طبقه و هویت، رفتار و چشم‌انداز آن دانست.

همشهری کین شاهکاری کلاسیک، جسورانه و پیچیده است که با دربرداشتن صحنه‌های استثنایی و بازیهای چشمگیر، تکنیکهای سینمایی، شگردهای روایی و نوآوریهای تجربی بسیار (در فیلمبرداری، تدوین و صدا)، شاید مشهورترین و ارزشمندترین اثر سینمایی ارزیابی شده در سطح جهانی باشد. همشهری کین پرافتخارترین‌ اثر در تاریخ‌ نقد فیلم‌ است‌.

کتاب «همشهری کین، مردی در زندان خویشتن (نگاهی دیگر به فیلم‌ همشهری کین)» از تیم‌ درکس‌ [Timothy Dirks] از مجموعه انستیتوی فیلم‌ امریکا، اطلاعات‌ تاریخی گسترده‌ و دقیقی از‌ این فیلم‌ را در اختیار خواننده‌ قرار میدهد و با توجه‌ به‌ رویکرد تاریخ‌گرایانه نویسنده‌، مقاله‌ای خواندنی و هوشمندانه از سعید عقیقی به‌ انتهای کتاب‌ افزوده‌ شده‌ که‌ بیشتر به‌ جنبه‌های درون‌متنی همچون‌ درام‌پردازی، زیباییشناسی و سبک بصری فیلم‌ پرداخته‌ است‌. سعید عقیقی در مقاله خود رمزگشایی جانانه‌ای از این فیلم به عنوان یکی از «بزرگ‌ترین‌ دستاوردهای هنری قرن‌ بیستم»‌ بر جا میگذارد که بیانیه‌ای است تراژیک علیه‌ قدرتی فاقد هویت‌ اجتماعی: «سوزان‌ برشی از مردم امریکاست‌ که لایه سیاسی- اجتماعی شخصیت‌ کین‌ را به‌ لایه عاطفیاش‌ پیوند میزند. کین‌ با برادرزاده رییس‌جمهور (تجسم‌ اشرافیت دولتی) ازدواج‌ می‌کند و در آستانه کامیابی سیاسی، پیوندش‌ با زنی آوازخوان‌ (جلوه‌ای از طبقه معمولی و عوام‌) کشف‌ میشود. پیش‌ از این‌، حجم‌ فعالیت‌های سیاسی قدرت‌طلبانه‌اش‌ میان‌ او و امیلی فاصله‌ انداخته‌ است‌ (و فصل‌ عریض‌ شدن میزها بر وضوح‌ این‌ جدایی تاکید می‌کند). در پایان‌، او با وجود ثروت‌ فراوان‌، از قدرت‌ سیاسی طرد شده و در پایان‌ از سوی نماینده مردم‌ هم‌ تنها گذاشته‌ میشود. فیلم‌ در نهاد خود، بیانیه‌ای تراژیک علیه‌ قدرتی فاقدِ هویت‌ اجتماعی است‌؛ ثروتی که‌ زمینه کامیابی در آن‌ وجود ندارد...

ولز با هوشمندی قرن‌ بیستمی خود، رویکرد دیکنزی بالقوه داستان‌ را وارونه‌ می‌کند و بنا را بر جاه‌طلبی کین‌ می‌گذارد. اگر لایه بیرونی شخصیتِ کین‌ را هویت سیاسی/ اجتماعی او بدانیم‌ (هدفی که‌ با فیلم‌ مستند بیان‌ میشود)، لایه میانی او (زندگی شخصی به‌روایت اطرافیان‌) را با واسطه تامپسن‌ درمییابیم‌. در لایه درونی که‌ ظاهرا باید به‌ روانشناسی کین‌ بپردازد، تنها یک کلمه‌ می‌ماند: رزباد عنصری نمایشی که‌ در تناقضی شگرف‌، هم‌ موتور محرکه داستان‌ است‌ و هم‌ بیانگر درونیترین‌ لایه فیلم‌.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...