زخمی بر چهره روشنگری | شرق


گرچه مارکی دوساد نویسنده‌ای است مربوط به عصر روشنگری، اما هنوز و با گذشت سالیان طولانی از مرگش؛ او همچنان چهره‌ای مرموز و درعین‌حال نویسنده‌ای پیشرو به‌شمار می‌رود. به‌تازگی کتابی از موریس بلانشو [Maurice Blanchot] با عنوان «عقل ساد» [Lautreamont and Sade] با ترجمه سمیرا رشیدپور در نشر بیدگل منتشر شده و آن‌طور که از عنوان کتاب هم برمی‌آید، بلانشو در این کتاب کوشیده به شیوه خاص خودش نوعی عقلانیت از میان «لایه‌های پنهان در افراط‌گری‌ها و هنجارگریز‌های» آثار ساد به دست بدهد.

موریس بلانشو [Maurice Blanchot] عقل ساد [Lautreamont and Sade]

در مقدمه مفصل مترجم کتاب، با عنوان «مارکی دوساد؛ زخمی بر چهره روشنگری»، ابتدا این پرسش مطرح شده که چرا باید ساد خواند؟ و در ادامه به «معاصربودن» ساد اشاره شده است: «... او هرچند ملعون عصر روشنگری است، اما کماکان یکی از نویسندگان پیشرو به شمار می‌رود؛ چه در ساحت زبان و روایت، چه در حوزه روانکاوی و همچنین در ساحت نظریه‌های جدید ادبی، یا دقیق‌تر بگوییم در آنچه امروزه آن را ضد-ادبیات می‌خوانند. او همواره معاصر است. معاصرماندنش تا به امروز نه به دلیل نوشتن داستان‌هایی باب روز، بلکه همان‌طور که ژاک- لوک‌ نانسی در همین‌باره (با بیان عبارتی درباره دلوز، که البته بیشتر در مورد ساد صادق است) می‌گوید: او را می‌توان کسی برشمرد که صدا یا ژستی را در او بازمی‌شناسیم که از موضعی تا به آن زمان ناشناخته، لیکن بلافاصله شناخته‌شده و آشنا، به ما می‌رسد؛ یعنی آنچه را که به‌ناگاه کشف می‌کنیم یا طالب آن بوده‌ایم. به بیان دقیق‌تر، آنچه خود در طلب یا انتظار ما بوده است، چیزی که آنجا و در شرف وقوع همواره حضور دارد.»

مترجم در ادامه به فروکاستن تفکر ساد توسط عقلانیت حاکم بر عصر روشنگری اشاره می‌کند که او را تا حد «هرزه‌نگاری‌های پرطرفدار مافیای رسانه‌ای حاکم» تقلیل داده است: «اتفاقا برعکس، ساد پیش از هرچیز در پی رسواساختن شیادی‌های جامعه بورژوایی بود که فریاد شهوت‌بار سلطه‌اش را در پس تحقق رویای انسان عصر روشنگری پنهان می‌کرد.» بلانشو در سال 1949 کتاب «لوتره‌آمون و ساد» را منتشر کرد و در کتاب دیگرش با عنوان «سهم آتش» نیز ردی از ساد دیده می‌شود. «عقل ساد»، درواقع بخشی از کتاب «لوتره‌آمون و ساد» است و مترجم درباره دلیل انتخاب این متن خاص بلانشو، به این موضوع اشاره کرده که بلانشو در آثار انتقادی و تحلیلی خود همواره در پی یافتن پاسخی برای پرسش از امکان‌های ادبیات است و با دغدغه اصلی‌اش یعنی «مسئله مرگ و نفی» به سراغ آثار ساد رفته است: «یافتن فضایی که در آن مرگ در سرحدات ممکن- ناممکن سربرمی‌آورد و جست‌وجوی آن در ادبیات، با این هدف که رابطه‌ای میان کار نویسنده، ایده‌هایش برای آزادی، تغییر جهان و چگونگی سرپیچی‌اش از نظم حاکم را دریابد.»

ترجمه پیشگفتار بلانشو بر کتاب «لوتره‌آمون و ساد» نیز به انتهای «عقل ساد» به‌عنوان موخره ضمیمه شده است. طبق توضیح مترجم، این پیشگفتار که با پرسش «غایت نقد چیست؟» شروع می‌شود، بیشتر به بحث امکان نقد ادبی، آفت‌های سنجش و نقادی از جانب نهادهای دانشگاهی و ژورنالیستی می‌پردازد که به عقیده بلانشو تمام امکان‌های نقد خلاقانه را نابود می‌کنند و از طرف دیگر بر ضرورت نقد خلاقانه به منظور حفاظت و آزادسازی تفکر از مفهوم ارزش تأکید می‌کند تا اثر را از دام ارزش‌گذاری‌های سطحی و عوامانه برهاند. در بخشی از متن «عقل ساد» می‌خوانیم: «پرواضح است که روح جنایت در آثار ساد، با رویای نفی بی‌حدو‌حصری مرتبط است که امکانات عملی خرد، دست از خوارکردن و بی‌آبرو‌کردنش برنمی‌دارند. زیباترین جنایت در این جهان، چیزی نیست جز مصیبتی که لیبرتن را از خجالت سرخ می‌کند. این تنها یک مورد در میان آنها نیست، همچون راهب ژروم که در مقابل میان‌مایگی جنایاتش احساس شرم دارد و در جست‌وجوی جنایتی است برتر از هرآنچه انسان می‌توانسته در این دنیا انجام دهد.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...