عباس رئیسی بیدگل، پژوهشگر تاریخ و منتقد در نشست معرفی و بررسی کتاب «پایان مجسمه» از سلسله نشست‌های تاریخ معاصر انقلاب اسلامی که در سرای کتاب برگزار شد، گفت: قیام مردم در کاشان از سال ۱۳۴۲ بعد از دستور حضرت امام خمینی (ره) آغاز شد. شمس‌آبادی نخستین شهید انقلاب اسلامی در کاشان است، فردی که به سوی شاه تیراندازی کرد و به شهادت رسید.

پایان مجسمه يادداشت هاي روزانه موسي كيخا از انقلاب اسلامي مردم كاشان هادی لطفی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، وی با اشاره به عنوان کتاب «پایان مجسمه» افزود: در میدان پانزده خرداد کاشان مجسمه‌ای از شاه قرار داشت و این میدان به میدان مجسمه معروف بود. به خاطر دارم بچه که بودم، افسری در این میدان می‌ایستاد تا هر ماشین به احترام شاه یک دور به دور میدان بگردد و سپس خارج شود. مردم درصدد بودند تا در فرصت‌های مختلف این مجسمه را پایین بیاورند اما هر بار آیت‌الله‌هایی که رهبری قیام را برعهده داشتند، آنها را آرام می‌کردند. یک بار در عاشورای ۵۷ خواستند این کار را انجام بدهند که باز به زمان دیگری موکول شد. تا در روز ۲۶ دی، روز فرار شاه از ایران ماموران تشکیلات شهربانی این مجسمه را پایین آورده و به ناکجاآبادی منتقل می‌کنند و عنوان کتاب «پایان مجسمه» در واقع پایان مجسمه خود شاه است و در ۲۶ دی پنجاه سال ظلم و ستم پهلوی پایان یافت.

رئیسی بیان کرد: من موسی کیخا، نویسنده روزنوشت‌های این کتاب را از دوران دفاع مقدس می‌شناسم. یک شمّ خبرنگاری داشت و دائم مشغول ثبت وقایع بود. به پژوهشگران توصیه می‌کنم که او را که همچون گنجینه‌ای مملو از خاطرات انقلاب است، استخراج کنند. باید روی شخصیت موسی کیخا بیشتر کار شود. او شانزده دفتر از دوران دفاع مقدس نوشته است. الان در فضای مجازی دوران پهلوی را تطهیر می‌کنند و ما برای مقابله با چنین رخدادهایی باید از این روزنوشت‌ها که واقعیت‌ها را در خود دارند، استفاده کنیم. اکنون وظیفه ما پژوهشگران و نویسندگان است که ظلم و ستم دوره قاجار و پهلوی را به زبان امروز بیان کنیم. تقریباً روز خالی از نوزدهم فروردین تا پانزدهم اسفند باقی نمانده است. به دلیل حساسیتی که برای ثبت وقایع داشت حتی تا پای کتک خوردن نیز پیش رفته است.

این پژوهشگر تاریخ معاصر در ادامه گفت: در رابطه با سابقه مبارزاتی مردم کاشان می‌توانیم به گروه فداگر اسلام، موتلفه و گروهی که در دوران آیت‌الله کاشانی فعال بودند، اشاره کنیم. حاجی بابا لطف‌الله از بیدگل کاشان در سال ۱۳۳۲ و در کودتای زمان مصدق فعال بود. در سال چهل نیز کاشان به دلیل اینکه شهر مذهبی بود، خانه تیمی بسیاری از مبارزین بوده است. کتاب «عقربه‌های جامانده» چاپ شده است که بر این دوران از مبارزه اشاره دارد. جوانان این شهر از سال چهل‌ودو مبارزات مختلفی داشته‌اند. تقریباً شبیه به فعالیت‌هایی که در تهران انجام می‌شد در کاشان نیز انجام می‌گرفت.

رئیسی با اشاره به رهبران قیام در کاشان افزود: رهبران قیام در این شهر سخنرانی‌های مختلفی داشتند. اسحاق مشکینی، آیت‌الله معتمدی و مصطفوی با حضرت امام در ارتباط بودند. در مقدمه کتابی که خودم نوشته‌ام سی صفحه از فرازهای پرتنش این روزها را ذکر کرده‌ام.

وی بیان کرد: اما نقدی بر کتاب «پایان مجسمه» دارم و آن این است که نام شهدای دوران انقلاب به درستی در این روزنوشت آورده نشده است. در کاشان حتی در یک روز بیست و هشت شهید نیز داشته‌ایم. موسی کیخا اطلاعات اولیه را در مورد مسائل روز داشته است. او در پای سخنرانی‌ها حضور می‌یافت و در یادداشت‌های خود از صحبت‌های واعظین به صورت تحلیل استفاده می‌کرد. امیدوارم در چاپ بعدی این کتاب مقدمه‌ای را به شرح ظلم و ستم پهلوی اختصاص بدهند تا خواننده با این مقدمه وارد روزشمار شود.

هادی لطفی، گردآورنده کتاب «پایان مجسمه» در ادامه این نشست گفت: واقعیت این است که نوشته‌هایی از انقلاب پنجاه‌وهفت در کاشان وجود داشت که از این نوشته‌ها بی‌اطلاع بودیم. به دنبال جمع‌آوری تاریخ شفاهی کاشان بودیم که به موسی کیخا رسیدیم. او از قبل از انقلاب روزنوشت داشت. این دفترها روزنوشت از سال ۱۳۵۷ را دربرداشت. موسی کیخا زابلی بود و به دلیل فعالیت دائی‌های خود که انقلابی بودند به کاشان آمده بود. در دهه چهل فرار می‌کند و به شیراز می‌رود. در شیراز دور از خانواده برای گذران زندگی در یک کابینت‌سازی کار می‌کند. دوباره به کاشان می‌آید، اما مورد پذیرش هیچ گروه انقلابی قرار نمی‌گیرد. از سوی دیگر به دلیل ترس از ساواک و علاقه‌ای که برای انجام کار در زمینه پیروزی انقلاب داشت، تصمیم می‌گیرد که وقایع هر روز را بنویسد.

وی افزود: سال ۱۳۵۶ به قم می‌رود و تظاهرات روحانیون و طلاب را می‌بیند و در جریان فعالیت‌های انقلابی قرار می‌گیرد. او که از ظلم و ستم خسته است به دنبال راهبری می‌گردد که در پشت سر او فعالیت کند. در حرم حضرت معصومه راز و نیاز می‌کند. و از آنجایی که در کاشان غریب است و چهره، لهجه و موی بلند او به مردم کاشان شبیه نیست، در جمع‌های انقلابی پذیرفته نمی‌شود. پس تصمیم می‌گیرد وقایع هر روز را بنویسد. کابینت‌سازی خود را می‌فروشد و پول فروش آن را برای خرج زندگی هزینه می‌کند و فعالیتش را برای روزنوشت آغاز می‌کند.

لطفی بیان کرد: او به عنوان یک شخص عادی وقایع را می‌نویسد و حتی روزنامه‌های هر روز را نیز در روزنوشت خود آورده است. بعد از اینکه دفترها را دیدیم، آنها را صفحه به صفحه اسکن کردیم. بعد از جلسه‌ای که با اساتید داشتیم، ابتدا قرار شد اسکن‌ها را منتشر کنیم. اما حجم دفترها زیاد بود. در نهایت متن‌ها بررسی و یکی شد. تاریخ‌ها اصلاح شد و نزدیک‌ترین نسخه به سند را در کتاب آوردیم. موسی کیخا این یادداشت‌ها را با عنوان «روزنوشت‌های انقلاب مردم کاشان» ثبت کرده بود اما در نهایت عنوان کتاب به «پایان مجسمه» تغییر کرد.

گردآورنده کتاب «پایان مجسمه» در ادامه گفت: به دنبال صحت و سقم روزنوشت‌ها با افراد زیادی گفت‌وگو کردیم. تصاویر موجود از آن زمان بسیار زیاد بود که تعدادی از این تصاویر در کتاب آورده شده است. نویسنده از همان دوره ابتدایی استعداد نویسندگی داشت. حتی در مدرسه نیز مورد تشویق قرار گرفته بود. حتی در چند مجله طنز نیز مطلب می‌نوشت. خانواده مادری او اهل بحث و نوشتن بودند ولی مادرش مخالف نوشتن او بود، مادر به او سفارش می‌کرد قرآن بخواند.

وی با اشاره به انتقاد منتقد در مورد ذکر نشدن نام شهدا در این روزنوشت بیان کرد: من انتقاد را وارد نمی‌دانم. موسی کیخا از مردم و یک فرد معمولی است و فقط در تظاهرات شرکت می‌کند. در گروه‌ها او را راه نداده‌اند. وقتی کسی در ابتدای جمعیت شهید می‌شود، هنوز اسم شهید دهان به دهان نگشته است و چند روز بعد مشخص می‌شود که او در ادامه روزنوشت‌ها و در چند روز بعد این اسم را ذکر می‌کند. ما به این روزنوشت‌ها وفادار بودیم. روزنوشت‌های موسی کیخا شبیه «روزهای انقلاب» محمود گلابدره‌ای است. با این تفاوت که گلابدره‌ای یک نویسنده است اما کیخا می‌خواست یک کار مردمی انجام بدهد.

وی در ادامه گفت: اگر کسی به تاریخ کاشان مسلط باشد، به اطلاعات دیگری نیز در خلال این روزنوشت‌ها دست پیدا می‌کند. این کتاب ادبیات موسی کیخا است و تغییری در آن صورت نگرفته است. او بارها تحت تعقیب قرار می‌گیرد. بچه‌های انقلابی به او شک داشتند و ترس از ساواک نیز وجود داشت. در پستوی خانه خود با استفاده از نور یک فانوس نوشته‌های خود را پاکنویس می‌کرد. یک بار که خوابش برده بود، خانه‌اش آتش می‌گیرد. او کتک خورد، اما دستگیر نشد. شخصی روزنوشت‌های کیخا را از او گرفته و با استفاده از آنها کتابی نوشته است اما نامی از او در این کتاب ذکر نشده است. روزنوشت‌های کیخا را با اسناد موجود تطبیق دادیم و شکی در صحت و درستی آنها نیست.

لطفی در پایان بیان کرد: واقعیت این است که نگاه ما این‌گونه بود که شاید موسی کیخاهای دیگری هم در کشور باشند که هنوز شناخته نشده‌اند. باید همت و تلاشی صورت بگیرد تا امثال این فرد را پیدا کنیم و از نوشته‌های آنها استفاده کنیم تا تاریخ را به درستی بیان کنیم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...