گزارش بازگشت روبر ال، شوهر راوی از بازداشتگاه داخائوی آلمان است.... داستان این انتظار بازگشت را در لحظاتی تعریف می‌کند که هزاران اسیر از بازداشتگاهها برمی‌گردند و مردم، غرق در وحشت و حیرت، شرح قتل عام مردم را از دهان این اشباح انسانی می‌شنوند.

درد [La Douleur] مارگریت دوراس
درد
[La Douleur]. سرگذشتی از مارگریت دوراس (1) (1914-1996)، نویسنده فرانسوی، که در 1986 منتشر شده است: اثر که بیشتر جنبه حسب حال دارد، گزارش بازگشت روبر ال، شوهر راوی از بازداشتگاه داخائوی آلمان است. دوراس در مقدمه کتاب می‌گوید که این یادداشتها را «در دو دفتر، در گنجه‌های آبی خانه نوفل‌لو-شاتو (2)» پیدا کرده است و تأکید می‌کند که درد «یکی از مهمترین چیزهای زندگی» اوست و اضافه می‌کند که کلمه «نوشته» در مورد این اثر مناسب نیست: «من خود را رودرروی صفحاتی دیدم که به صورت منظم با خطی ریز و فوق‌العاده مرتب و ملایم سیاه شده بود و نیز خود را رودرروی نوعی بی‌نظمی اندیشه و احساس یافتم که جرئت نکردم به آن دست بزنم، زیرا در برابر آن از پرداختن به ادبیات شرمم می‌آمد.»

انسان همان‌سان درگیر درد می‌شود که درگیر خشونت، این نوشته بی‌گذشت می‌شود. دوراس با جملات کوتاه، با فریادهای هول و عصیان، خشم خالصش را به صورت خواننده پرتاب می‌کند؛ با آن خرده‌ریزهای شادی و نیز آرزوی مرگ که در دلش خانه کرده است، داستان این انتظار بازگشت را در لحظاتی تعریف می‌کند که هزاران اسیر از بازداشتگاهها برمی‌گردند و مردم، غرق در وحشت و حیرت، شرح قتل عام مردم را از دهان این اشباح انسانی می‌شنوند. دوراس در کمتر اثری توانسته بود به این نیروی متقاعدکننده، هیجان‌انگیز و بدون استفاده از نماها، اما به شیوه‌ای پالائیده و صریح دست یابد که سبب می‌شود از دخالت در این دردی که با چنین عمقی از آن اوست خجالت بکشیم. در زیر نقاب این کتاب آتشین و میرا چیزی نهفته است؛ چیزی که در این هسته درد دروغ نمی‌گوید و بی‌یاری هیچ امر ارادی نگارش، به نوعی از برهنگی مطلق می‌رسد، به نوعی زیبایی اندوه‌بار، بیان‌ناپذیر و سوزناک که گویی تحت فشار بدبختی منجمد شده‌ای است.

رضا سیدحسینی. فرهنگ آثار. سروش

1.Margueite Duras 2.Neauphle-le-Chateau

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...