چون كشتی بی‌لنگر كج می‌شد و مژ می‌شد | اعتماد

«زن سی‌ساله» نوشته‌ اونوره دو بالزاك است كه ترجمه‌های مختلفی از آن در كتابفروشی‌هاست. اما جدیدا نشر مركز، این رمان را با ترجمه‌ كورش نوروزی، چاپ كرده كه از این نظر ترجمه‌ای یكدست و روان به ‌نظر می‌رسد. البته در چند جا اغلاط تایپی به چشم می‌خورد كه امید است در چاپ‌های بعدی برطرف شوند.

بالزاك، بیش از هر نویسنده‌ كلاسیكی اهل زیاده‌گویی و توصیفات حوصله‌سر‌‎بر است و همین‌جا باید اعتراف كنم كه وقتی «زن سی‌ساله»اش را می‌خواندم از روی برخی صفحات با نیم‌نگاهی می‌گذشتم. بله! با این فرض پس چرا اصلا درباره‌اش می‌نویسم؟ تنها دلیلی كه دارم حیرت است و غرق‌شدگی در عمق روایی رمان «زن سی‌ساله» كه بی‌شك در قله‌های ادبیات فرانسه و جهان جا می‌گیرد. از نیمه‌های كتاب بود كه دیگر نتوانستم از خیر كلماتی كه نخوانده بودم بگذرم و دوباره از اول خواندنش را شروع كردم. این رمان پیش‌تر چند داستان كوتاه بوده كه بالزاك تصمیم می‌گیرد آنها را در قالب رمانی پی بریزد كه با افزودن جزییات، بن‌مایه‌ها، قصه‌های فرعی و تغییر در شخصیت‌ها و بسط آنها در رمان، «زن سی‌ساله» را در سال 1842 بیافریند. نقطه‌های‌ عطفی كه بالزاك می‌آفریند اثر او را شاهكاری منحصربه‌فرد می‌كند كه از طرفی وام‌دار خیلی‌ها از جمله «مادام بوواری» و «كمدی الهی» دانته است و از طرف دیگر رمانی مستقل است. او با استادی تمام، روند رشد و تحول شخصیت‌ها را در سطوح مختلف حسی، عاطفی، اجتماعی و غیره به انجام رسانده و نمود كلی این سیر تحول و دستِ تقدیر را می‌توان در شش فصل «نخستین گناه»، «رنج‌های ناشناخته»، «در سی‌سالگی»، «دستِ خداوند»، «دو دیدار» و «پیری مادری گناهكار» دید كه چگونه شخصیت‌ها در اوج اراده بی‌اراده می‌شوند و بالعكس.

داستان كهنه است و در یك نگاه بیشتر به رمانی عامه‌پسند می‌خورد تا رمانی كلاسیك و اجتماعی، چراكه روایت بالزاك از عشق‌های نامشروع جان می‌گیرد و سرنوشت این نوع عشق‌ورزی را می‌كاود. اما او هم‌زمان تاریخ اجتماعی فرانسه دوران ناپلئون را در دل رمان وارد می‌كند و به ‌خوبی مرزهای تخیل و واقعیت را درهم می‌تند و باورپذیری بی‌نقصی به مخاطب القا می‌كند؛ به شكلی كه ضعف‌های شخصیت‌پردازی و روایی خود را تا حدود زیادی جبران می‌كند.

ژولی دختری زیبا و نوباوه‌ای ا‌ست كه دل در گرو یكی از افسران گارد سلطنتی دارد و این عشق هنگامی كه او با پدرش برای تماشای رژه گارد سلطنتی رفته‌اند برای پیرمرد آشكار می‌شود و بهای این باخبری به قول بالزاك: «خبرهایی ناگوار از آینده‌ دخترش» بود كه «آن همه ماتم‌زده» به ‌نظر می‌رسید. عشق دگلمون، نصیحت‌های پدر را بی‌اهمیت جلوه ‌داد و فرزانگی پیرمرد هم ‌نتوانست هوس «نخستین گناه» را فروبنشاند. ژولی و دگلمون به همدیگر رسیدند و روزها گذشت و ژولی روز به ‌روز از عشق آتشینش بیزارتر شد و غم چنان تمام وجودش را فرا گرفت كه به بیماری جسمی‌ای بدل شد كه تنها دستان «سواركار ناشناس» می‌توانست آن را بهبود ببخشد.

رنج‌هایی كه وجود ژولی را مچاله و خُرد كرده بود به گناه ناكرده‌ او بازمی‌گشت. او به سواركار ناشناس دل بست و آتور نیز به او. اما این عشق در پرده و ناكام ماند تا روزی تن ما را بلرزاند. بالزاك، چنان تبحری در به تصویر كشیدن سیما و تمنای وجودی یك زن از خود نشان می‌دهد كه كمتر نویسنده‌ای از این توانایی برخوردار است. او پریشانی‌ها و شادی‌ها، امیدها و ناامیدی‌ها، عشق‌ها و نفرت‌ها و تمام آنچه وجود یك زن در اوج زنانگی (سی‌سالگی) را می‌سازد با كلمات و جملات افسونگرش، زنده می‌كند. در وجود هر زنی یك ژولی وجود دارد كه مقدس است اما آلوده به گناه. و این تناقض بی پایانِ چرخه‌ای‌ است كه بالزاك آن را به وجود آورد. انگاركه تكیه‌گاهی در زندگی ژولی كم بود كه او «چون كشتی بی‌لنگر كج می‌شد و مژ می‌شد». ژولی طغیانی است در برابر قوانین و عرف اجتماعی كه سركشی‌اش مهر مادری‌ و علاقه‌ به همسرش را در دم می‌كشد. او دختر مشروعش هلن را فرزندی «زاده‌ وظیفه و اجبار نه‌ زاده عشق» می‌داند و نگاهش باعث می‌شود كه هلن خانه پدری‌اش را با قاتلی كه ناگهان در میانه‌ قصه وارد می‌شود ترك كند و ملكه دزدان دریایی‌ای شود كه روزی پدر پیرش را نجات می‌دهد و این سرنوشت تمام سركشی‌های ژولی نبود و باید خواند فراز و فرودهایی كه بالزاك چون جزر و مد طبیعی جلوه می‌دهد.

فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...
باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...
طنز مردمی، ابزاری برای مقاومت است. در جهانی که هر لبخند واقعی تهدید به شمار می‌رود، کنایه‌های پچ‌پچه‌وار در صف نانوایی، تمسخر لقب‌ها و شعارها، به شکلی از اعتراض درمی‌آید. این طنز، از جنس خنده‌ و شادی نیست، بلکه از درد زاده شده، از ضرورت بقا در فضایی که حقیقت تاب‌آوردنی نیست. برخلاف شادی مصنوعی دیکتاتورها که نمایش اطاعت است، طنز مردم گفت‌وگویی است در سایه‌ ترس، شکلی از بقا که گرچه قدرت را سرنگون نمی‌کند اما آن را به سخره می‌گیرد. ...
هیتلر ۲۶ساله، در جبهه شمال فرانسه، در یک وقفه کوتاه میان نبرد، به نزدیک‌ترین شهر می‌رود تا کتابی بخرد. او در آن زمان، اوقات فراغتش را چگونه می‌گذراند؟ با خواندن کتابی محبوب از ماکس آزبرن درباره تاریخ معماری برلین... اولین وسیله خانگی‌اش یک قفسه چوبی کتاب بود -که خیلی زود پر شد از رمان‌های جنایی ارزان، تاریخ‌های نظامی، خاطرات، آثار مونتسکیو، روسو و کانت، فیلسوفان یهودستیز، ملی‌گرایان و نظریه‌پردازان توطئه ...