باهوش و بیسواد و میخواره و یکی از مریدهای دیدرو است... به شیوهی خود، رؤیای آیندهای درخشان را در سر میپرورانند و خود را از بابت فقری که گرفتارش هستند دلداری میدهند... به زن جوانی از طبقهی اشراف برمیخورد... از قید قیمومت شوهر پیرش آزاد میشود و با لوسین میگریزد... وارد محافل روزنامهنگاری میشود... احتیاج به پول و جاهپرستی مایهی آن میشود که ادبیات را رها کند و به سوی عالم سیاست برود... او که آزادیخواه بود، سلطنتطلب میشود
...
مادام دوبوسئان، دوست باباگوریو، حامی و ولینعمت اوست. هوای ترقی و بیپروایی او در انتخاب وسیله وی را با نیروهای شیطانی جهان یار میسازد: او فاسق دلفین و شاگرد وترن است. لیکن، سرنوشت «پاکان» بهتر از سرنوشت «پلیدان» نیست: گوریو در بیکسی میمیرد؛ وترن دستگیر میشود... گوریو «مسیح پدری» است و وترن «ملک مقرب مغضوب».
...
اوژنی جوان را در برمیگیرد. اوژنی دختری است که زیبایی جذاب و روح نجیب و لطیفی دارد و حرص و طمع دو خانواده بزرگ وابسته به بورژوازی شهر یکی خانواده کروشو و دیگر خانواده دگراسن به امید ازدواج با این وارث بسیار توانگر باباگرانده در پیرامون او معرکهای به راه انداخته است... پسرعمو که یاد دخترک شهرستانی را در دل ندارد، به ازدواج متوسط مصلحتجویانهای کشانده میشود.
...
دو بوسکیه نیز مانند شوالیه آرزوی ازدواج با پیردختری به نام مادموازل کورمون را دارد که برای شوالیه ثروت و برای دو بوسکیه پروانه ورود به محافل اشرافی شهر و شهرت و آبرومندی خواهد آورد. وانگهی تنها این دو نفر خواستگار پیردختر نیستند، بلکه آتاناز گرانسون، جوان نابغه که هم هوشمند و هم عفیف است، عاشق زیبایی اوست، ولی با وجود اصرارهای مادرش، که چشم به مزایای مالی این ازدواج دوخته است، جرئت ابراز عشق خود را ندارد.
...
چون از وسعت کار نومید میشود میخواهد خودکشی کند. در این هنگام با شخصیت عجیب نیمه عتیقه فروش و نیمه جادوگری ملاقات میکند. این شخص تکهای چرم ساغری به او هدیه میکند که دارای قدرت برآوردن کلیه آمال و همه آرزوهای کسی است که آن را در اختیار داشته باشد. منتها در پی هر آرزویی که برآورده میشود سطح چرم کاهش مییابد و از عمر صاحب خود که تکه چرم نماد آن است میکاهد... نه واقعاً یک رمان، بلکه حکایتی است نیمه فلسفی، نیمه خیالی و تا حدی یادآور شیوه کار هوفمان است.
...
داستان به شکل دو نامه عرضه میشود. یکی از این نامهها، که نامهی بلندی است و تقریباً تمام رمان را میگیرد، اعترافنامه کنت فلیکس ، خطاب به کنتس ناتالی است. نامه دیگر که چهار پنج صفحه است جواب کنتس را تشکیل میدهد. این دو قهرمان در آستانه ازدواج با یکدیگرند... تصمیم میگیرد که سخت به عشق افلاطونی خویش وفادار بماند، اما مارکیزی انگلیسی، که زنی هرزه است، دلباخته او میشود و او را وادار به ترک این تصمیم میکند.
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
آثاری از این دست فقط ما را عالمتر یا محققتر نمیکنند، بلکه حال ما را خوشتر و خوبتر میکنند... میگوید مفاهیم اخلاقی 8 تاست... ما نخست قهرمانان اخلاقی و قدیسان اخلاقی و فرزانگان اخلاقی (به صورت خلاصه اسوههای اخلاقی) را تشخیص میدهیم، سپس میگوییم هر چه در اینها هست، از نظر اخلاقی خوب یا درست یا فضیلت است... اما ما نمیتوانیم به احساسات و عواطف صرف تکیه کنیم... ممکن است کسی از یک جنبه الگو باشد و از جنبههای دیگر خیر... پس ما معیاری مستقل از وجود الگوها یا اسوهها داریم!
...
شناخت ما از خودمان را معطوف به نوشتههای غیرایرانی کردند... سرنوشت تاسیس پارلمان در ایران با مشاهدات سفرنامهنویسان گره خورده... مفهوم و کارکرد پارلمان در اواخر دوره ناصری... مردم بیشتر پیرو و تابع بودند، یعنی متابعت و اطاعت از دالِّ سیاسی مرکز قدرت، امری پذیرفته شده تلقی میشده ... مشورت برای نخبگان ایرانی اغلب جنبه تاسیسی نداشته و تنها برای تایید، همفکری و یاریدهندگی به شاه مورد استفاده قرار میگرفته... گفتوگو و تعاملی بین روشنفکران ملیگرا و روحانیون مشروطهخواه
...
با خنده به دنیا آمده است... به او لقب سفیر شادی، خنده و گشادهرویی میدهند... از لرزش بال حشرهای تا آه زنی در حسرت عشق را میتواند بشناسد و تحلیل کند... شخصیتی که او بهعنوان معجزهگر در روابط انسانی معرفی میکند و قدرتاش را در برقراری و درک ارتباط با آدمها و سایر موجودات بهتفصیل نشان میدهد، در زندگی شخصی خود عاجز از رسیدن به تفاهم است
...
سرچشمههای ایراندوستی متعدد هستند... رفتار دوربین شعیبی در مکان مقدسی مثل حرم، رفتاری سکولاریستی است... جامعه ما اما جامعه بیماری است و این بیماری عمدتا محصول نگاه سیاسی است. به این معنا که اگر گرایشهای دینی داری حتما دولتی و حکومتی هستی و اگر میخواهی روشنفکر باشی باید از دین فاصله بگیری... در تاریخ معاصر همین روسها که الان همه تکریمشان میکنند و نباید از گل نازکتر به آنها گفت، گنبد امام رضا (ع) را به توپ بستند اما حرم امن ماند
...
با بهرهگیری از تکنیک کاتآپ و تکهتکه کردن روایت، متنهایی بهظاهر بریده و بیربط را نوشته است، تکههایی که در نهایت همچون پازلی نامرئی خواننده را در برابر قدرت خود مبهوت میکند... با ژستی خیرخواهانه و گفتاری مبتنی بر علم از هیچ جنایتی دریغ نمیکند... مواد مخدر به نوعی تسلط و کنترل سیستم بدن ِفرد معتاد را در دست میگیرد؛ درست مانند نظام کنترلی که شهروندان بدون آن احساس میکنند ناخوشاند، شهروندانی محتاج سرکوب امیالشان... تبعیدگاهی پهناور است که در یک کلمه خلاصه میشود: مصونیت
...