چارلز دیکنز بعد از نوشتن رمان اولیور توئیست تا مدت‌ها از انتشار آن در محافل عمومی خودداری کرد و تنها برای دوستان و آشنایان نزدیک در محافل خصوصی این قصه را می‌خواند.

الیور توئیست دیکنز

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، بر اساس سندی جدید معلوم شده است که دیکنز به خاطر صحنه قتل نانسی توسط بیل سایکس می‌ترسید که خوانندگان از این صحنه زیاد استقبال نکنند.

الیور توئیست، دومین رمان مشهور چارلز دیکنز، نویسنده مشهور انگلیسی است که ابتدا در سال‌های ۱۸۳۷ تا ۱۸۳۹ میلادی به صورت پاورقی در یک ماه‌نامه انگلیسی به نام Bentley's Miscellany منتشر می‌شد. رمان اجتماعی الیور توئیست برای اولین بار در سال ۱۸۳۸ میلادی به صورت کتاب در بریتانیا منتشر شد.

در نامه‌ نوشته شده چارلز دیکنز به دوست نزدیکش «توماس برد» معلوم شده است که دیکنز از واکنش مخاطبان نسبت به صحنه قتل نانسی می‌ترسیده و به خاطر همین از انتشار داستان تا مدت‌ها جلوگیری کرده است. دیکنز در این نامه به دوستش نوشته که قصد دارد داستان را در سالن خیابان جیمز لندن برای دوستان نزدیکش بخواند و در صورت استقبال داستان را منتشر کند.

دیکنز برای دوستان و آشنایان نزدیکش کارت دعوت ارسال می‌کرد که در سالن حضور پیدا کرده و به قصه جدیدش گوش کنند. او اعتقاد داشت صحنه‌های قتل تعریف شده در داستان می‌تواند تاثیر بدی در میان مخاطبان داشته باشد.

این کتاب به بررسی اوضاع وخیم یتیم‌خانه‌ها در انگلستان می‌پردازد. اولیور، پسربچهٔ یتیمی که پس از فروخته شدن از طرف یتیم‌خانه به پیرمرد تابوت ساز تصمیم می‌گیرد از شهر فرار کند و به لندن برود، در میانهٔ راه با پسری دزد مواجه می‌شود که برای پیرمردی یهودی در لندن کار می‌کند و اولیور را نزد او می‌برد تا ناخواسته آموزش دزدی ببیند.

................ هر روز با کتاب ...............

ایده مدارس خصوصی اولین بار در سال 1980 توسط رونالد ریگان مطرح شد... یکی از مهم‌ترین عوامل ضعف تحصیلی و سیستم آموزشی فقر است... میلیاردرها وارد فضای آموزشی شدند... از طریق ارزشیابی دانش‌آموزان را جدا می‌کردند و مدارس را رتبه‌بندی... مدارس و معلمان باکیفیت پایین، حذف می‌شدند... از طریق برخط کردن بسیاری از آموزش‌ها و استفاده بیشتر از رایانه تعداد معلمان کاهش پیدا کرد... مدرسه به‌مثابه یک بنگاه اقتصادی زیر نقاب نیکوکاری... اما کیفیت آموزش همچنان پایین ...
محبوب اوباش محلی و گنگسترها بود. در دو چیز مهارت داشت: باز کردن گاوصندوق و دلالی محبت... بعدها گفت علاوه بر خبرچین‌ها، قربانی سیستم قضایی فرانسه هم شده است که می‌خواسته سریع سروته پرونده را هم بیاورد... او به جهنم می‌رفت، هر چند هنوز نمرده بود... ما دو نگهبان داریم: جنگل و دریا. اگر کوسه‌ها شما را نخورند یا مورچه‌ها استخوان‌هایتان را تمیز نکنند، به زودی التماس خواهید کرد که برگردید... فراری‌ها در طول تاریخ به سبب شجاعت، ماجراجویی، تسلیم‌ناپذیری و عصیان علیه سیستم، همیشه مورد احترام بوده‌اند ...
نوشتن از دنیا، در عین حال نوعی تلاش است برای فهمیدن دنیا... برخی نویسنده‌ها به خود گوش می‌سپارند؛ اما وقتی مردم از رنج سر به طغیان برآورده‌اند، بدبختیِ شخصیِ نویسنده ناشایست و مبتذل می‌نماید... کسانی که شک به دل راه نمی‌دهند برای سلامت جامعه خطرناک‌اند. برای ادبیات هم... هرچند حقیقت، که تنها بر زبان کودکان و شاعران جاری می‌شود، تسلایمان می‌دهد، اما به هیچ وجه مانع تجارت، دزدی و انحطاط نمی‌شود... نوشتن برای ما بی‌کیفر نیست... این اوج سیه‌روزی‌ست که برخی رهبران با تحقیرکردنِ مردم‌شان حکومت کنند ...
کسی حق خروج از شهر را ندارد و پاسخ کنجکاوی افراد هم با این جمله که «آن بیرون هیچ چیز نیست» داده می‌شود... اشتیاق او برای تولید و ثروتمند شدن، سیری ناپذیر است و طولی نمی‌کشد که همه درختان جنگل قطع می‌شوند... وجود این گیاه، منافع کارخانه را به خطر می‌اندازد... در این شهر، هیچ عنصر طبیعی وجود ندارد و تمامی درختان و گل‌ها، بادکنک‌هایی پلاستیکی هستند... مهمترین مشکل لاس وگاس کمبود شدید منابع آب است ...
در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمی‌آید و کمتر از دو سال در میانه‌ی اوج بحران‌ ملی شدن نفت و کودتا با دکتر زندگی می‌کند... می‌خواستند با ایستادن کنار خانم سطوتی، با یک عکس یادگاری؛ خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده و راهی و میراث‌دار او بنمایانند... حتی خاطره چندانی هم در میان نیست؛ او حتی دقیق و درست نمی‌دانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده... بچه‌ی بازارچه‌ی آب منگل از پا نمی‌نشیند و رسم جوانمردی را از یاد نمی‌برد... نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز می‌گردد ...