رمان «می‌خواستم فرشته باشم» نوشته ملینا مارچتا با ترجمه علی شاهمرادی توسط انتشارات خزه منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش  مهر، این رمان، شرح جست‌وجوهای دختری نوجوان برای یافتن هویت، پیشینه و امید است. این‌ دختر، مهاجری ایتالیایی در سرزمین استرالیاست که تلاش دارد در این جغرافیای بیگانه و زیبا، هم به تعریفی از اصلیت خود برسد و هم بین غریبه‌ها عشق را پیدا کند.

کتاب مذکور که اولین اثر نویسنده‌اش محسوب می‌شود، دوماه پس از انتشار، به چاپ دوم رسید و سپس در ۱۴ کشور منتشر شد. به‌این‌ترتیب یک میلیون نسخه از آن در جهان فروش رفت.

استقبال شایان از «می‌خواستم فرشته باشم»، ملینا مارچتا را بر آن داشت تا بر اساس رمان خود، فیلمنامه‌ای هم بنویسد، که کیت وودز آن را به تصویر کشید. این فیلم جوایز متعددی از جمله جایزه‌ انجمن فیلم استرالیا را از آن خود کرد و تحسین منتقدان را برانگیخت. مارچتا هم برای نگارش فیلمنامه‌ آن، برنده‌ جایزه‌ نیو ساوت ولز و جایزه‌ بهترین فیلمنامه‌ اقتباسی از اِی اِف آی شد.

«می‌خواستم فرشته باشم» سومین ترجمه‌ای است که علی شاهمرادی با همکاری نشر خزه منتشر می‌کند. این‌کتاب با ۲۷۲ صفحه و قیمت ۳۵ هزار تومان راهی بازار نشر شده است.

«وقتی که او رفت» نوشته لیزا جوئل و «منطق عشق» اثر تامارا وبر دو کتاب دیگری هستند که این مترجم و ناشر پیش‌تر منتشر کرده‌اند.

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...