دو ماه پیش از آن با کلیما، نوازنده معروف ترومپت در پایتخت، معاشقه کرده است. چون در پی آن باردار می‌شود، تصمیم می‌گیرد که زندگی‌اش را با تمام وجود به شهرت نوازنده ترومپت پیوند زند ... کلیما با عجله به نزد دکتر اشکرتا، پزشک زنان و رئیس کمیسیون بسیار سخت‌گیر ناظر بر سقط جنین، می‌ رود...

والس خداحافظی (وداع) [Valcik na rozloucenou]. (The Farewell Waltz) میلان کوندرا
والس خداحافظی (وداع)
[Valcik na rozloucenou]. (The Farewell Waltz) سومین رمان میلان کوندرا (1) (1929)، نویسنده چک، که بین 1971 و 1972 در چک و اسلواکی نوشته شد و ابتدا، ترجمه فرانسوی آن به سال 1976 در پاریس انتشار یافت. کوندرا، در هنر رمان‌نویسی، درباره این اثر چنین می‌گوید: «رمانی است که به معنایی در نظرم عزیزترین است [...] آن را با تفریح و لذتی بیش از رمانهای دیگر نوشته‌ام.» و چند صفحه بعد از آن، ترکیب این رمان را «فکاهی، همگون و نمایشی و تقریباً دور از حقیقت» می‌داند. در واقع، در این رمان نه از قطعه‌های جستارگونه خبری هست، نه از تنوع شکلهایی روایی که خصوصیت رمانهای دیگر کوندرا است. داستان، مانند نمایشنامه کلاسیک پنج پرده‌ای، بسیار فشرده و سرشار از ماجرای نه‌چندان حقیقی است و با سرعتی افزون‌شونده در ظرف پنج روز جریان می‌یابد که هر روز آن معرف یک بخش از رمان است.

صحنه حادثه شهری دارای آب معدنی است که زنان در جستجوی باروری به آنجا رفت و آمد می‌کنند؛ رزنا (2) در این شهر پرستار است و دوستی به نام فرانتیشک (3) دارد که متخصص دستگاههای سرمازاست. رزنا دو ماه پیش از آن با کلیما (4)، نوازنده معروف ترومپت در پایتخت، معاشقه کرده است. چون در پی آن باردار می‌شود، تصمیم می‌گیرد که زندگی‌اش را با تمام وجود به شهرت نوازنده ترومپت پیوند زند و از ابتذال فرانتیشک چشم بپوشد. رمان با تلفن کردن به کلیما آغاز می‌شود که از صبح روز دوم، وحشتزده به شهر آب معدنی می‌آید. کلیما با عجله به نزد دوست خود برتلف (5) می‌رود؛ امریکایی ثروتمند و مبتلا به بیماری قلبی، نوعی قدیس متجدد که سرش گاهی به هاله‌ای کبود روشن می‌شود. برتلف او را به نزد دکتر اشکرتا (6)، پزشک زنان و رئیس کمیسیون بسیار سخت‌گیر ناظر بر سقط جنین، می‌برد. آن پزشک عجیب آماده کمک است؛ اما کلیما زشتی و بدذاتی دنیا را می‌بیند که در مقابلش قد برافراشته است و تجسم‌بخش این زشتی پدر رزنا است که لبریز از ترشرویی، به اتفاق چند بازنشسته دیگر، شکار سگهای ولگرد را ترتیب می‌دهد. و اگر رزنا عاشق برتلف نمی‌شد، این دنیای ترشروی سرانجام بر کلیما فایق می‌آمد و اعمال رزنا را از دور هدایت می‌کرد. همان برتلف، فرشته شصت ساله است که روح رزنا را از بار اننتخاب ناممکن میان یک متخصص وسایل سرمازا و یک ستاره می‌رهاند و به نظر می‌رسد که قادر است سرانجام اضطراب زن جوان بدبخت را زایل کند. اما شخصیت دیگری سر راه آنان قرار می‌گیرد: یاکوب، از دوستان قدیمی پزشک زنان. او سالها پیش از آن، پس از رویارویی با شکنجه و زندان (ماجرا جایی در اروپای مرکزی و در دوران کمونیستی می‌گذرد)، چون در آرزوی داشتن مکانی بود تا هر لحظه که بخواهد زندگی را ترک گوید، از اشکرتا خواسته بود تا برایش قرصی مرگ‌آور درست کند. او، مانند بازدیدکننده‌ای که از جهنم گذشته‌ها آمده باشد، پیش از مهاجرت نهایی، برای وداع به شهر آب معدنی وارد می‌شود؛ و همان قرص اوست که به شکلی بی‌معنی به زندگی زن پرستار خاتمه می‌دهد.

شاید این سیاه‌ترین رمان کوندرا باشد. والس وداع ما را به این نکته ظنین می‌کند که قربانیان بهتر از جلادان خود نیستند و بهترین واقعه‌ای که ممکن است برای کره زمین پیش آید نجات یافتن از چنگال انسان است. با این همه، والس وداع، سرگرم‌کننده‌ترین و  خیال‌انگیزترین رمانی است که کوندرا نوشته است: گویی که هدف آن است که ما بی‌معنایی  فاجعه‌های انسانی را درک کنیم.

مهشید نونهالی. فرهنگ آثار. سروش

1.Milan Kundera 2.Ruzena 3.Frantisek 4.Klima 5.Bertlef 6.Skreta

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...