شارلوت برونته مشکل خویش در چهاردهسالگی را به تصویر میکشد، وی میخواهد پدرش عاشقش باشد و درعینحال بسان وی جاهطلب و موفق باشد... برای قهرمانان نخستین شارلوت، نیاز به عشق والدین باید بر هر جاهطلبی فکری اولویت داشته باشد زیرا بقایشان به آن بستگی دارد... هنگامیکه الیزابت از قبر روزاموند برخاست و از معشوق انسانی خود جدا شد، روح ماریا برونته، یاد تمام زنان خیالی شارلوت را که از عشق مرده بودند را احیا کرد و نجات داد
ترجمه مریم میرزائی | آرمان ملی
در اثر «آلبیون و مارینا» [Albion and Marina] شارلوت برونته مشکل خویش در چهاردهسالگی را به تصویر میکشد، وی میخواهد پدرش عاشقش باشد و درعینحال بسان وی جاهطلب و موفق باشد. آلبیون در آن اثر میان خوشیهای خصوصیاش با مارینا و اتفاقات بیرونی در جهانی بزرگتر تردید دارد. شارلوت عناصر ساختاری این داستان را در «جین ایر» حفظ کرده و تا حدود زیادی آن را دستنخورده نگه داشته است اما دو تغییر ماهیتی بزرگ را در این اثر شکل داده است: «نخست آنکه نقشههای جنسی وارونه شدهاند و دوم اینکه مارینای رمان در پایان نمیمیرد تنها به بنبست میرسد.»
چارچوب داستان آلبیون و مارینا پس از برهم خوردن ازدواجی دروغین در داستان «جین ایر» هم دیده میشود. جین و روچستر عاشقان قسمخورده بودند اما جین نقش آلبیون را میگیرد، وی روچستر محزون را ترک میکند و خودش بهتنهایی و در ناباوری به دنبال زندگیاش میرود. مور هاوس سرزمین افسانهای شهر شیشهای نیست اما توانایی تحقق آرزوهای جین را دارد، در این مکان است که جین به خود میآید. خانواده خونی خویش را مییابد(در تقابل موازی با ریدز)، ارثی بزرگ نصیبش میشود و همانطور که خودش میگوید: «زنی مستقل» میشود(صفحه ۵۵۶).
شخصیت سنت جان ریورز همان سیاست ژنوفوبیا را در پیش میگیرد، او سعی میکند جین را از عشق نخستش پشیمان سازد و او را وارد رقابتی جاهطلبانه کند. درست هنگام تردید صدایی ماورایی به گوش جین میرسد. او مانند آلبیون در بزنگاه وارد عمل میشود. در بازگشت آلبیون چیزی بهجز غم از این وصال عایدش نمیشود، تنها خانهای متروک و ویران و معشوقی در گور خفته برایش مانده است. جین هنگام بازگشت به تورن فیلد میگوید: «من با ذوقی آمیخته با ترس به آن عمارت مجلل مینگریستم. من ویرانهای تاریک دیدم.» این تشابه که نشاندهنده تغییر نقشهاست در متن «جین ایر» بهگونهای نامأنوس درک میشود. احتمالاً هدف آمادهسازی خواننده برای در حیرت ماندن از دیدن ویرانه تورن فیلد و نیز ایجاد دلهره است. جین با پراکندهگویی این موضوع را افشا میکند که همین اتفاق یادآور داستان اصلی و نقشهای جنسیتی است که این داستان در حال بازگو کردن آن است. جین در تورن فیلد در جست وجوی روچستر است اما او را آواره و نابینا می یابد. وی از تصورات عاشقانهاش میگوید و متحیر از هراس پسازآن است.
عاشقی معشوقهاش را مییابد؛ وی میخواهد بی آنکه بیدارش کند به صورتش نگاهی بیندازد. آهسته روی علفها گام برمیدارد و مراقب است تا صدایی بلند نشود؛ ... حالا چشمهایش در انتظار رؤیای زیبایی هستند... اما وی باید چگونه این رویا را آغاز کند! وی باید چطور نامی را بر زبان بیاورد... در خیالش معشوقهاش در خوابی شیرین است و او را ازدسترفته مییابد.
من با ذوقی آمیخته با ترس به آن عمارت مجلل مینگریستم. من ویرانهای تاریک دیدم. (صفحات ۵۴۳-۵۴۲)
جین نخست تصور میکند که روچستر مانند مارینا جان باخته است. «نگاهم بیاختیار به سمت برج خاکستری کلیسا رفت.» اما او نبود، اگرچه بعدها روچستر به او میگوید که مجبور شده از دره سایه مرگ بگذرد (ص.۵۷۱). چراکه، یکی از چشمهایش از حدقه درآمده و یکی از دستهایش بهقدری آسیب دیده بود که آقای کارتر (جراح) مجبور شد آن را قطع کند. این مجازات کتاب مقدس برای ارتکاب زناست.
اما شارلوت چگونه دیدگاه اولیه خود نسبت به شرایط نسبی زن و مرد را به این حد از وارونهسازی تحقیرآمیز رسانده بود؟ برای قهرمانان نخستین شارلوت، نیاز به عشق والدین باید بر هر جاهطلبی فکری اولویت داشته باشد زیرا بقایشان به آن بستگی دارد. ماریاس طردشده راهی جز مرگ نداشت اما شارلوت در زمان نگارش رمان «کاپیتان هنری هستیگز» در سال ۱۸۳۹ بیستوسهساله بود و ازلحاظ عاطفی دختری بهشدت قوی بود. وی نشانههای نوینی از عشق را در شکل مادرانه «امید» پیدا کرده بود. او برادر نابغهاش را بهقدری خوب میشناسد که هنری هستیگز پستفطرت را به باد انتقاد بگیرد. وی حالا میتوانست خودش را در نقش الیزابت خواهر هنری تصور کند، کسی که به معنای واقعی از میان نور مهتاب مادرانهای برخاست_ رزورگام از قبر روزاموند و لزلی برخاست تا با معشوقش خداحافظی کند و آزادانه راهش را برود. الیزابت با این عمل بهصورت نمادین اجداد مؤنث خود را زنده کرد(بعد مادرانه انسان) و خود برای نسلهای بعد الگو شد، نسخه متقدم «جین ایر» منکر پیشنهادهای بیشرمانه مردی است که جین او را ستایش میکند اما صداقتش را انکار نمیکند.
عمل جسورانه الیزابت در «جین ایر» هم نمود دارد. خوانندگان این رمان میگویند که در شخصیت هلن برنز، شارلوت، ماریا(خاله بزرگش) را به تصویر کشیده است. او براثر بیماری فوت کرد و شارلوت جوان را در غم فروبرد. بنا بر ادعای مازوخیستی جین مبنی بر اینکه «برای جلب محبت واقعی» از سوی کسی که عاشقش بود، خودش باکمال میل تسلیم شد تا دستش بشکند یا عقب اسب رم کرده بایستد و بگذارد سم اسب بر سینهاش کوبیده شود(تصاویری آشکار از قدرت مخرب جنسیت مردانه)، هلن بهآرامی بازمیگردد «هیس، جین! تو زیادی خودت را درگیر عشق آدمها میکنی» (ص ۸۱-۸۰) و در عوض عشق به خداوند را پیشنهاد میدهد. هلن مدعی است که ما در بهشت «خانهی امن» دیگری داریم(ص۶۷) که «والدی مطلق» و مهربان آن را اداره میکند(ص۹۶). اندکی بعد او در آغوش جین میمیرد و قربانی ستم بروکلهورست میشود. روایت داستان از این قرار است: «آرامگاهش در حیاط کلیسای بروکلبریج است: «تا پانزده سال پس از مرگش با تلی از خاک و علف پوشانده شده بود اما اکنون مزین به سنگ مرمر خاکستری است که واژه «رستاخیز» روی آن حک شده است.» (ص۹۷).
احتمالاً خود جین این نشانه را گذاشته است. اما این نشانه ازآنجهت اهمیت دارد که این نشان یادآوری برای خودِ شارلوت از آن چیزی است که از طریق داستانهای تخیلی خویش آن را تحقق بخشیده بود. هنگامیکه الیزابت از قبر روزاموند برخاست و از معشوق انسانی خود جدا شد، روح ماریا برونته، یاد تمام زنان خیالی شارلوت را که از عشق مرده بودند را احیا کرد و نجات داد.
نتایج آن رستاخیز، «جین ایر» را تحت تأثیر قرار میدهد و سبب موفقیتش میشود. اکنون میتوانیم جنسیت مبهم و مقصود مهمان جین را درصحنه اتاق سرخ در گیتس هد درک کنیم.
ظاهراً کودک از روح عمویش میترسد. اما تصورات وی بیشتر یادآوردنده ویژگیهای مادرانه است: «جین با دیدن پرتوی نوری بر دیوار آن را نشانهای از جهان دیگر میداند و مجذوب نور میشود»(ص ۱۵). البته فروپاشی جین دردناک است اما ماحصلش این شده که او را به لوود برده و در مسیر زندگیاش قرار داده بود. در ادامه، رابطه و هدف رؤیا کاملاً آشکار میشود. درحالیکه جین در اندوه گرفتار شده سعی دارد تا خود را برای ترک روچستر پسازآن ازدواج دروغین متقاعد کند، خوابش میبرد و رؤیایی میبیند، جین هنگام خروج همان الیزابت هستیگز است که ویلیام را در میان گور زنانی رها میکند که تسلیم رفتارهای مردانه شدهاند، و آلبیونی که(در روچستر) ماریای مضطرب و طرد شده را رها میکند. «او خود را قربانی میداند، عشقش اجابت نشده است»، جین را در حیرت گذاشته است؛ «او رنج خواهد برد، شاید ناامید شود. من به این بسیار اندیشیده ام و از آن عبور کردهام» (ص ۴۰۹-۴۰۸).
داستان آلبیون و مارینا نشان میدهد که قطع عضو روچستر همان حکم اعدام اما با اندکی تخفیف است. به تعبیری روچستر مرده و دیگری جایش را گرفته است. روچستر پیشین اثبات کرد که زامورنای دیگری است که عشقش رعب آور است. نخست آن را به بند میکشد؛ همانطور که جین به ما از تاثیر روچستر میگوید: «احساسات، من را از خویش گرفت و در بند خود گرفتار کرد»(ص ۲۱۸) و همیشه خطر پنهان رها شدن نتایج مرگباری را برای زن به همراه دارد. جین بعدها که به حکمت فرار خود میاندیشد میگوید: «آری. درست است. او برای مدت کوتاهی من را بسیار دوست داشت...» (ص ۴۵۹) جین با تبادل نقش و رها کردن او در مرگ مارین توانست با کمک مادرش بر این زامورنایی پیروز شود.
...
آیرن تیلور استاد بازنشسته ادبیات دانشگاه ماساچوست است.
................ تجربهی زندگی دوباره ...............