مام ناتمام جنگ | آرمان ملی


و جنگ، به زعم من، آن گوشه از ادبیات را به خود اختصاص داده است که فکر می‌کنم شاید تا سال‌های سال حرف‌های نگفته و رازهای مگو با خود داشته باشد و روایت‌های طولانی، گاه تکان دهنده، به ندرت لطیف و همیشه حزن‌آمیز برای تعریف کردن دارد. درست مثل تراژدی‌ای که در کتاب «سرباز ناساز» [Le soldat desaccorde] نوشته ژیل مارشان [Gilles Marchand] فرانسوی در دنیایش فرو می‌رویم. بگذارید همین اول بگویم که ژیل مارشان با روایت کردن بخشی از داستان زندگیِ مردی آسیب دیده از جنگ جهانی اول دست به اکتشاف در دنیای چندین و چند نفر دیگر هم می‌زند. درست مثل هزارتویی که از هر گوشه آن انسانی و ماجرایی و سرنوشتی ظهور پیدا می‌کند.

خلاصه رمان سرباز ناساز» [Le soldat desaccorde] نوشته ژیل مارشان [Gilles Marchand]

چهره زشت و اسفبار جنگ مثل همیشه تیره است و وحشت و ترس می‌تواند به عنوان پس‌زمینه تمام لحظه‌های داستان با خواننده بیاید.

قهرمان داستان کهنه سربازیست که در همان روزهای نخست جنگ جهانی اول به جبهه می‌رود. کار محتملی که خیلی از جوان‌ها در آن برهه زمانی انجامش می‌دادند. اما با قطع شدن دستش در همان اوایل جنگ مجبور می‌شود به پشت جبهه‌ها برگردد و از این پس کارهای فرعی را به‌عهده بگیرد. مردی که با جان و دل سعی دارد مفید واقع شود و در این راه از هیچ کاری دریغ نمی‌کند. او خوب می‌داند که طوفانی بزرگتر در راه است و جهان پیرامون او و هر چه در آن هست رو به اضمحلال و فروپاشی خواهد رفت. مگر نه اینکه این خاصیت جنگ و ویرانی است؟«....اما تقدیر من خیلی سریع رقم خورده بود: پاییز همان سال 1914 دستم قطع شد و مشارکتم در نبردها به پایان رسید. با این حال می‌خواستم برای همرزمانم مفید باشم. با تمام حماقت جوانی‌ام فکر می کردم وجودم ضرورت دارد. ماموریت های مختلفی به عهده‌ام گذاشته بودند.به خصوص ماموریت هایی مربوط به تدارکات و حمل و نقل ....»

توصیفات مارشان از روزهای جنگ، از بیم و ناامیدی مردم در آن بازه از زمان و اضطراب به خاطر وقوع حادثه‌ای به مراتب بدتر، آنقدر زنده و مشهود است که شاید کمتر بشود با آن همذات‌پنداری نکرد. سخت بشود آن را تصور نکرد. زندگی کهنه سرباز داستان با ورود زنی که ادعا دارد پسرش به جنگ رفته و برنگشته اما زنده است و باید اورا پیدا کرد، عوض می شود. برای قهرمان داستان که هم خود و هم کشورش را در حال فروپاشی می بیند، پیدا کردن سربازی که مرده و یا زنده بودنش حداقل از نگاه او پشت ابری غلیظ از ابهام است، امیدی تازه می‌شود تا بلکه این اوضاع معلق میان سرگشتگی و حیرانی را تاب بیاورد.

مرور صحنه‌ها و میدان‌های جنگ ، شرح تصاویر ویرانی زندگی مردم ، انسان‌های از دست رفته و مجروحانی که تا ابد درگیر تبعات آن ویرانی که به‌واسطه جنگ جهانی به وجود آمده است مطمئنا از تلخ‌ترین قسمت‌های روایت مارشان محسوب می‌شود . در خلال جست‌وجوی‌های راوی داستان، کم کم خطر جنگی تازه احساس می‌شود. جنگ دوباره‌ای که می‌تواند انسان‌ها را رو به نابودی هر چه بیشتر پیش ببرد. حس همدردی و امید از یاری رساندن به انسان‌ها ، همان چیزیست که قهرمان داستان با آن برای خود دستاویزی می‌سازد تا زندگی را تاب بیاورد و دینش را به جنگ و دفاعی که آن را نیمه رها کرده است ادا کند. «... قبول نمی‌کرد حقیقت در دسترس نباشد. به نظرش می‌رسید لیاقت جامعه‌ای متمدن بیشتر از این ها باشد. نمی‌توانست با این مسئله کنار بیاید که گورهای بی نام و نشان وجود داشته باشد با گورهای دسته جمعی سال 1914 کنار نمی آمد! با این قضیه که عده ای از همرزمان در میدان های نبرد رها شده بودند، با تمام کسانی که به بهانه نداشتن خانواده برای همیشه فراموش شده بودند....»

آنچه چهره مصائب و تلخی سرنوشت سرباز مفقود را متحول می کند، داستان عشقی است که سرباز با آن زندگی می کرده است. وجود چهره لطیف عشق در میان ویرانه های جنگ، کهنه سرباز را مجاب می‌کند تا زندگی را از دید دیگری ببیند. او در پاریس به جست وجو مشغول می شود. با آمار وحشتناکی از مرگ و میر انسان ها رو به رو می‌شود. این اطلاعات را در کنار زیسته‌های خود قرار می‌دهد و از همه اینها در راستای تحقق ماموریتش استفاده می‌کند.

توصیفات و تشبیهات نویسنده از مخوف بودن سنگرهای جنگ، از تلفات انسانی، از صدای شلیک اسلحه‌ها و تانک‌ها و از نفرت و کینه انسان‌ها به هم به‌واسطه حس ناامنی‌ای که دارند آنقدر ملموس است که جاهایی که می‌شود خود را در میدان جنگ دید. مادرها، پدرها، همسرها و فرزندانی که همیشه منتظرند و همیشه گوشه ذهن‌شان در پی یافتن چرایی برای این همه خلا. روایت در جاهایی فلش بک های به جایی دارد. زمان رفت و برگشتی داستان که در آن می‌شود کم کم به زندگی قهرمانان پی برد و از خلال آن معماهای زندگی آنها را گره گشایی کرد، بسیار به تعلیق روایت کمک کرده است. «...همین چند ماه پیش دوباره نامه هایی را خواندم که در آن برهه برای آنا فرستاده بودم. هنوز امیدوارم بودم قهرمان باشم، دوباره به جنگ بروم و به همرزمانم بپیوندم. چه حماقتی. برایش می نوشتم که دلتنگشم. برایش توضیح می دادم جراحتم آنقدرها وخیم نیست اما وارد جزئیات نمی شدم....»

برای خرید کتاب سرباز ناساز اینجا کلیک کنید:
خرید کتاب سرباز ناساز ژیل مارشان محمود گودرزی

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...
باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...
طنز مردمی، ابزاری برای مقاومت است. در جهانی که هر لبخند واقعی تهدید به شمار می‌رود، کنایه‌های پچ‌پچه‌وار در صف نانوایی، تمسخر لقب‌ها و شعارها، به شکلی از اعتراض درمی‌آید. این طنز، از جنس خنده‌ و شادی نیست، بلکه از درد زاده شده، از ضرورت بقا در فضایی که حقیقت تاب‌آوردنی نیست. برخلاف شادی مصنوعی دیکتاتورها که نمایش اطاعت است، طنز مردم گفت‌وگویی است در سایه‌ ترس، شکلی از بقا که گرچه قدرت را سرنگون نمی‌کند اما آن را به سخره می‌گیرد. ...
هیتلر ۲۶ساله، در جبهه شمال فرانسه، در یک وقفه کوتاه میان نبرد، به نزدیک‌ترین شهر می‌رود تا کتابی بخرد. او در آن زمان، اوقات فراغتش را چگونه می‌گذراند؟ با خواندن کتابی محبوب از ماکس آزبرن درباره تاریخ معماری برلین... اولین وسیله خانگی‌اش یک قفسه چوبی کتاب بود -که خیلی زود پر شد از رمان‌های جنایی ارزان، تاریخ‌های نظامی، خاطرات، آثار مونتسکیو، روسو و کانت، فیلسوفان یهودستیز، ملی‌گرایان و نظریه‌پردازان توطئه ...