سحر بکایی | اعتماد
کتاب «خواهرم، قاتل زنجیره ای» [My sister, the serial killer] نوشته اویینکان بریت وِیت [Oyinkan Braithwaite]، نویسنده جوان نیجریهای، هم برنده جایزه کتاب لسآنجلستایمز بوده و هم نامزد بهترین کتاب جنایی جایزه بوکر. کتاب را نشر ققنوس با ترجمه سحر قدیمی منتشر کرده است. رمانی که اگرچه مایههای جنایی دارد اما نشانی درستی ندادهایم اگر بگوییم صرفا اثری جنایی است. «خواهرم قاتل زنجیرهای» را به بیان دقیقتر باید یک تریلر روانشناختی دانست. بریت ویت در این اثر داستان خانوادهای نیجریهای و دو خواهر به اسم آیولا و کورده را روایت میکند. کورده خواهر بزرگتر و سرپرستار بسیار موفق و وظیفهشناسی است که داستان از زاویه دید او روایت میشود. خواهر کوچکترش آیولا که از شخصیتهای جذاب و خاکستری کتاب است، دختر تهتغاری خانواده، جذاب، زیبا، سربههوا و دردسرآفرین است. کورده هم به خواهر کوچکترش حسادت میکند، چون به زیبایی و جذابیت او نیست و هم از طرفی میل شدیدی به حمایت و مواظبت از او دارد و روی خطاهای او سرپوش میگذارد. داستان در لاگوس روایت میشود. لاگوس بزرگترین شهر نیجریه، شهری مدرن و پیشرفته است. نویسنده سعی کرده به فضای شهری و اجتماعی لاگوس در زوایای پنهان داستان بپردازد. نوعی پیوند درونی بین فصلهای موجز و کوتاه این داستان که عناوین ساده و دمدستی اما جذابی دارند، وجود دارد. این فصلها ریتم منظم و موزونی دارند. درباره «خواهرم قاتل زنجیرهای»، نویسندهاش و جهان داستانی او با سحر قدیمی در مقام مترجم کتاب گفتوگو کردیم.
من لابهلای مطالبی که درباره این کتاب میخواندم، دیدم این داستان را تریلر نوآر در نظر گرفتهاند که در زبان فارسی ما به آن داستان و رمان سیاه میگوییم. اگرچه میتوان گفت این کتاب در ژانر نوآر قرار میگیرد اما غیر از آن قطعا تریلر روانشناختی بسیار خوبی است. شما این کتاب را در چه ژانری قرار میدهید؟
آنطورکه از این کتاب یاد میکنند یک تریلر روانشناختی است و در ژانر جنایی قرار دارد. جوایزی هم که برده در همین ژانر بوده اما من شخصا این کتاب را منحصر به این ژانر نمیدانم. فکر میکنم کتاب بسیار عمیقتر از این حرفهاست. دلیلش هم اگر بخواهم بگویم این است که کتاب در نیجریه امروز اتفاق میافتد. نیجریه جایی است که ما اصولا در رمانهای روانشناختی و جنایی نمیبینیم. تقابل بین سنت و مدرنیته که در جامعه نیجریه وجود دارد این کتاب را جذاب کرده. ما یک جامعه داریم که بهشدت سنتی و محافظهکار است اما در عین حال مظاهر مدرن را میپذیرد. با شبکههای اجتماعی و زنها که نقش خودشان را در این جامعه پیدا میکنند. بنابراین از این نظر میشود به کتاب نگاه کرد که این جامعه در یک تناقض پیچیده گرفتار است. ما حتی در رویارویی این خواهرها با پلیس و در جاهای دیگر در پایان رمان مردسالاری را میبینیم. در یک رمان جنایی و تریلر شما اصلا با این موارد روبرو نمیشوید. همانطورکه گفتم زنهای تحصیلکرده میخواهند در جامعهای که هنوز مردان چندهمسره هستند و این کاملا پذیرفتهشده، خودشان را نشان بدهند. این چیزی است که ما در رمانهای ژانر خیالی نمیبینیم. بهویژه که نویسنده خانم بریت ویت نویسنده جوانی است که اساسا در انگلستان تحصیل کرده و بهشدت با ادبیات کهن انگلستان و ادبیات کلاسیک جهان آشناست.
کریستوفر مارلو، خواهران برونته یا چارلز دیکنز را خیلی خیلی خوب میشناسد و خودش بارها گفته که از این نویسندگان تاثیر پذیرفته. میگوید وقتی دارد کورده را خلق میکند بهشدت تحتتاثیر جین ایر بوده، چون جین ایر دختر سادهای است که ناگهان از یک فضای اشرافی سر درمیآورد. زیبایی ظاهر هم ندارد و شخصیت آیولا را از شخصیت استلا در آرزوهای بزرگ دیکنز گرفته و این خیلی مهم است که نویسنده این دو اثر را خوب خوانده است. بهویژه مضامین و مفاهیمی مانند حسادت و رقابتی که بین این دو خواهر در داستان وجود دارد و وجود شر که در قالب پدر تجلی پیدا میکند دقیقا مضامین شکسپیری هستند که من را به یاد شاه لیر میاندازند. من تمام عمرم ادبیات جنایی و تریلر خواندهام. گونههای مورد علاقهام هستند. هر سال هم که کارهای جدید میآید میخوانم. همین الان اسامی کتابهایی که قرار است دربیایند نوشتهام تا دنبالشان کنم. بنابراین وقتی این کار را میخوانم میبینم که کاملا متفاوت است. من شاید ده کار جنایی ترجمه کردهام، اما این کتاب کاملا متفاوت است و کملطفی است که به خاطر مفهوم و مضامینی که دارد، آن را فقط در ژانر جنایی یا تریلر محض قرار بدهیم.
داستان، آینه تمامنمایی از جامعه نیجریه است؛ تعدد زوجها، بحث خیانت، پلیس فاسد و رشوهبگیر که مثل سیاستمداران فاسد است و ... ادبیات نیجریه از کجا وارد این مرحله شد؟ کشوری نفتخیز و ثروتمندی که از دهه 60 تا اواخر دهه 90 تحت سلطه دیکتاتوری ژنرالها بود. در پایان دهه 90، ادبیات نیجریه وارد یک دوره گذار و شکوفا میشود؛ دیگر موضوعها صرفا سیاسی و پرداختن به جنگ و استعمار نیست. چیزی که ما در ادبیات قدیم نیجریه میبینیم. مسائلی مانند مهاجرت، هویت، زیست بوم و مهمتر از همه مسائل مربوط به حقوق زنان در آثار ادبی مطرح میشوند. از این دوره گذار برایمان بگویید.
ادبیات نیجریه ادبیاتی است که من خیلی دوستش دارم و هر سال پیگیریاش میکنم. به خاطر اینکه ادبیاتی است که با چینوآ آچهبه فکر میکنم در دهه 60 شروع شد. او نه فقط نیجریه بلکه مسیر ادبیات آفریقا را تغییر داد. سالی نیست که دو سه کار درخشان از این ادبیات نبینیم. دلیل عمدهاش مساله زبان است که زبان اصلیشان انگلیسی است و خیلی از نویسندگانشان در غرب تحصیل میکنند و بعد به نیجریه برمیگردند ولی خب هستند نویسندگانی مثل خانم آدیچی که ساکن امریکاست. مسیری را که چینوآ آچهبه شروع کرد ما در دهه 90 با راه گرسنگان اثر بن اکری میبینیم که رمان بسیار درخشانی است. این خیلی مهم است که اینها از ریشههای بومی و فرهنگیشان با یک زبان مدرن حرف میزنند. چون زبانشان انگلیسی است و آثارشان در تمام جهان دیده میشود، مورد قضاوت قرار میگیرد و جایزه هم میگیرد. اساسا تمام کتابهای خانم آدیچی به فارسی ترجمه شده، من خودم دو تا از کتابهایش را بیشتر نخواندهام. نویسنده بسیار درخشانی است و همیشه کارهایش در صدر است. چیزی که ما اینجا نمیپسندیم! یعنی فکر میکنیم اگر کاری پرفروش است، پس حتما عامهپسند است یا ویژگی و ارزش ادبی ندارد. اصلا چنین چیزی در غرب نیست.
کتابهای خانم آدیچی هم در فهرست پرفروشها قرار میگیرد؛ از رویش فیلم ساخته میشود و تمام جوایز ادبی مهم دنیا به جز نوبل را گرفته. تمام خوانندگان باید روی خوش به ادبیات آفریقا نشان بدهند. این ادبیات چیزهای جدیدی دارد. من اولین بار کتاب «خواهرم، قاتل زنجیرهای» را به فارسی ترجمه کردم؛ یعنی همان زمانی که کتاب نامزد بوکر شد این کتاب را خواندم و چون با ادبیات نیجریه آشنا هستم و قبلش هم شنیده بودم که کتاب بسیار محبوب بوده بلافاصله ترجمهاش کردم و خیلی زود تحویل انتشارات ققنوس دادم. خیلی لطف کردند و پذیرفتند ولی خب انتشارات ققنوس انتشارات بزرگی است و خیلی طول میکشد کتاب به مرحله چاپ برسد و بعد من دیدم در این فاصله سه چهار نفر دیگر هم ترجمه کردهاند و این خیلی عجیب است. انتشارات ققنوس از این نظر بسیار حرفهای است که تحسینش میکنم.
کتابی که قبلا ثبت شده باشد، نمیپذیرند و وقتی من این کتاب را اینجا دادم یعنی قطعا جایی ثبت نشده بود. اینکه خیلیها میگویند چرا ترجمهات آخر از همه درآمد، دلیلش این است.
وقتی یک کتاب جایزه میگیرد، مترجمان برای برگرداندن آن به زبان خود شتاب میکنند. در حالی که ناشر خوب و حرفهای بیشک بیشتر دنبال ترجمه خوب است تا ترجمه اثری که سر زبانها افتاده؛ من بخشهایی از ترجمه شما از این کتاب را با ترجمههای دیگر مقایسه کردهام. دقت در ظرایف و جزییات زبانی در ترجمه شما مشهود است. این تجربه چگونه دست میدهد و چه ملاحظاتی دارد؟
یادم هست ناشر به خاطر یک جمله شکسپیر تماس گرفت و پرسید مطمئن هستم این جمله شکسپیر است؟ گفتم مطمئن هستم و بعد حتی شماره صفحه را خود ناشر پیدا کرد و گذاشت. چون من شماره صفحه را نگذاشته بودم. بله، پسر 15 ساله من هم میتواند ترجمه کند. چیز عجیب و غریبی نیست! اما باید پشت ترجمه جهانبینی و مطالعه وجود داشته باشد. ترجمه واقعا کار سادهای نیست. شما باید با یک اثر ماهها زندگی کنی. بارها بازخوانیاش کنی. اصلا نباید ساده گرفته شود.
به خود کتاب برگردیم. در زبان خانم بریت ویت نوعی شوخطبعی و طنز هست تا آن تلخی و زهر قضایا تحملپذیرتر شود. شما هم در ترجمه کتاب به این شوخطبعی و طنز نویسنده رسیدهاید. مثل آنجا که توی مراسم سالگرد پدرشان، کورده درباره پدرش و آن مراسم صحبت میکند؛ خواننده وقتی دارد میخواند پیشبینی نمیکند که قرار است باهاش شوخی شود. یعنی آنقدر ساده و روان این طنز را به کار میبرد که خواننده متوجه نمیشود. وقتی کار را ترجمه میکردید زبان طنزآمیز نویسنده را چطور دیدید؟
دقیقا همانطور است که شما فرمودید. بارها گفتهام این یک کمدی سیاه است. خب جنایات متعددی اتفاق میافتد اما طنز داستان زهر و تلخی را میگیرد. دلیل دیگرش دقیقا همین مساله است که نویسنده با جریانهای ادبی روز دنیا آشناست. دیگر دورهای نیست که بخواهند مثل قدیم درباره استثمار بنویسند. مثلا کتاب گریه کن سرزمین محبوب، چقدر آدم را آزار میدهد، در حالی که دارد به مساله بردهداری و مساله حقوق زنان اشاره میکند اما الان زبانی هست برای خواننده مدرن، خوانندهای که مدام با شبکههای اجتماعی سر و کار دارد. بنابراین میبینیم داستان دارای جملاتی کوتاه، ضرباهنگ بهشدت تند و شخصیتهای جذاب است. اینها چیزهایی است که در این کتاب بسیار دقیق و استادانه استفاده شده. اینها چیزهایی است که هر نویسندهای نمیتواند، برخلاف آنچه به نظر میآید، به کار بگیرد. به خاطر همین دو عامل است که کتاب را متمایز و قابل توجه میکند.
نقش ویراستار در این میان چقدر است؟
کار ویراستاران اینجا خیلی مهم است. خود نویسنده هم چندین بار در مصاحبههای مختلف اشاره کرده. من گاهی میگویم ای کاش یکی بیاید این کتاب را از دست ما بگیرد؛ آدمهای دیگری ترجمه ما را بخوانند؛ چون ما آنقدر درگیر متن هستیم که نمیتوانیم از دور به آن نگاه کنیم و ترجمه درستی ارایه بدهیم. آنجا ویراستاران آنقدر نقششان تعیینکننده است که حتی ممکن است پایان کتاب را عوض کنند. نویسنده بارها و بارها در جاهای مختلف عنوان کرده که ویراستارهای مختلف به او کمک کردهاند. کار یک ویراستار هم نیست. این را باید جدی بگیریم. چون داریم حرفهای کار میکنیم. باید حتما بحث ویرایش را جدی بگیریم. من ممنونم از انتشارات ققنوس که جلد اصلی این کتاب را کار کرد. من البته با خود نویسنده در تماس هستم. با او مکاتبه کردم و میداند که کتابش به فارسی ترجمه شده و این باعث میشود کتاب دیده شود. دلیل نمیشود که چون ما در ایران در محیط بستهای هستیم و کپیرایت نداریم، اینها را رعایت نکنیم. پس کی میخواهیم حرفهای کار کنیم؟
با وجود تفاوتهای ظاهری و اخلاقی، شکاف عمیقی بین دو خواهر داستان هست. آنها با هم همراه و همدست میشوند و فکر میکنم این برمیگردد به اینکه آنها میخواهند برای زنده بودن بجنگند و انتقام بلایی را که پدر در کودکی سرشان آورده از همه مردها و از جامعه مردسالار بگیرند. اینطور نیست؟
ما میبینیم که پدر با زندگی اینها معامله میکند و در جایی نزدیک است آیولا را بفروشد. با مادر چطور رفتار میکند؟ سه زنی که اتفاقا خیلی قدرتمندند اما در سایه مردی قرار گرفتهاند و خیلی راحت مرگش را میپذیرند و زندگی معمولیشان را پی میگیرند. من یک کتابی خواندم به نام زندگی پنهان همسران باباسگی. در این کتاب یک نفر هست که چهار تا زن دارد و از عنوان هم مشخص است که کتاب میخواهد چه بگوید. این مساله بهشدت در نیجریه رواج دارد و حالا زنها باید بتوانند خودشان را در این فضا پیدا کنند.
یک بحث دیگر هم جالب بود برای من؛ اینکه مرز بین خیر و شر در این داستان روشن نیست؛ یعنی نویسنده نخواسته مرزی به روشنی بین این دو بکشد.
به خاطر شخصیتپردازی بسیار قوی این کتاب است. شخصیتپردازی خیلی عجیب است. شما تا آخرین لحظه به همه شخصیتها حق میدهی، حتی آن بیمار که روی تخت بیمارستان است و همسرش. به همه اینها میتوانیم حق بدهیم و چیزی به عنوان شر مطلق وجود ندارد. چیزی که در رمان جنایی هست، شخصیتها اساسا بیشترشان به دو بخش خیر و شر تبدیل میشوند. ابدا اینجا اینطور نیست. شخصیتها تا پایان کار خاکستریاند و شما نمیتوانید قضاوت کنید.