جایِ خالی | سازندگی


رمان «گربه‌بازی» [Macskajatek یا Catsplay: A Tragi-comedy in Two Acts] اثر ایشتوان اُرکِنی [István Örkény] نویسنده‌ شهیر مجارستانی است که به‌تازگی‌ با ترجمه‌ کمال ظاهری از سوی نشر چشمه منتشر شده است. رمان روایت مقطعی از زندگی دو خواهر میانسال است. خواهر بزرگ‌تر (گیزا) به‌دلیل بیماری به آلمان رفته و با پسرش زندگی می‌کند و خواهرکوچک‌تر (ارژی) در زادگاه‌شان بوداپست در خانه‌ای اجاره‌ای تنها به‌سر می‌برد.

گربه‌بازی» [Macskajatek یا Catsplay: A Tragi-comedy in Two Acts] اثر ایشتوان ارکنی [István Örkény]

شروع روایت با توصیف عکسی از جوانی دو خواهر کنار برکه‌ تیسا است. دو خواهر با لباس توری چین‌دار و چهره‌ای خندان درحال دویدن هستند: «عکس از همان اول نور دیده و گذشتِ زمان پیکرِ تار دو دختر را زرد کرده ‌است؛ صورتشان هم به زحمت دیده می‌شود.» نویسنده با این توصیف فاصله را بین دو خواهر تعریف می‌کند و برای خواننده هدف‌گذاری می‌کند که باید دنبال چه باشد. او به‌دلیل فاصله‌ جغرافیایی بین دو کاراکتراصلی‌اش از فرم نامه‌نگاری، تماس تلفنی روایت را پیش می‌برد.

از ابتدا ارژی خواهرکوچک‌تر همواره در آینه‌ گیزا است که خود را می‌بیند و می‌شناسد و به ابعاد بیرونی و باطنی‌اش پی می‌برد و هویتش را تعریف می‌کند. و شاید وقتی تجارب کودکی را از سر می‌گذرانده و هنوز شخصیت مستقلش شکل نگرفته، این وابستگی و سرسپردگی به دیگری به شکلی تمام‌عیار و همه‌جانبه رخ داده، اما با نزدیک‌شدن به میانسالی، خواهر بزرگ‌تر به‌تدریج کنار رفته و خلا نیازی مطلق او را به شخص سومی نزدیک کرده است.

نظرگاه داستان بارزترین مولفه در انتقال معنای وابستگی به دیگری است. قصه با ظهور نفر سوم پائولا آغاز می‌شود، ادامه می‌یابد و تنها وقتی به پایان می‌رسد که دیگری به محاق رفته است. فلسفه وجودی ارژی تنها وقتی معنا پیدا می‌کند که دیگری وجود داشته باشد و عنانش را به دست بگیرد و او را به حرکت وادارد. حالا چه خواهر بزرگ‌تر باشد، چه پائولا یا دوست قدیمی ویکتور.

«جای خالی» یکی از لایه‌های رمانِ «گربه‌بازی» است. قصه‌ این رمان از درونِ همین «جای خالی» بیرون می‌آید و شاخ‌وبرگ می‌گیرد. هیچ کاراکتر اصلی و فرعی بدون این خلا قابل تعریف نیست. همه‌ کاراکترها یک خلا درونی دارند که در پی پُرکردن آن هستند. مفاهیم داستان تنها در جهان خالی است که موجودیت می‌یابد؛ جهانی که در ابتدا ذره‌ای بیش نیست، اما به‌مرور رشد می‌کند و تمام پیرامونش را در خود می‌بلعد. جای خالی در رمان انگیزه‌ تقلای دو خواهر است. نامه و تلفن فرمی از روایت است تا خواننده در طی گفت‌وگوها به این جهان خالی وارد شود.

خیانت کاراکتر سوم (پائولا) با ویکتور دوست قدیمی و عشق امروز ارژی رخدادی است که رسما دو خواهر را به‌عنوان یگانه‌مامن ممکنی که انسان بی‌پناه را در خود جای می‌دهد معرفی می‌کند. خیانت به‌عنوان نقطه اوج ناامنی، به رابطه این دو بیشتر معنا می‌دهد و به‌تدریج مرزهای جهان را درنظر شخصیت محوری داستان با حصار خلا یکی می‌کند؛ به‌گونه‌ای که هرچیزی خارج از آن بیگانه و دشمن فرض می‌شود. گیزا جایی به پسرش می‌گوید: «من مُردن دختران جوان را هم دیده‌ام» و «مجسمه‌ فرشته‌ی مرمر سیاه ساخته‌ باواریا» مثل عرصه رویارویی با مرگ و جای خالی است. حتی از پدر که می‌گویند اشاره به جای خالی‌اش می‌کنند: «منتظر بودیم پدر از سولنوک برگردد و ظاهرا او را هم با دیگر ذخیره‌ها احظار کرده بودند.» درواقع زمانی فرامی‌رسد که خلا همان جراحت‌های تاریخی می‌شود که بر انسان‌ها می‌تازد و از هرکِه بخواهد قربانی و فدیه می‌گیرد، بی‌آنکه کسی بتواند در این نبرد حریفش شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...