پیتر سینگر [Peter Singer] (فیلسوف معاصر و استاد دانشگاه پرینستون) ما را در یک موقعیت جالب اما متفاوت قرار می‌دهد: فرض کنید که دارید در پارک قدم می‌زنید می‌بینید کودکی در حال غرق شدن در دریاچه‌ای کم عمق است، اگر سریع تصمیم بگیرید و بپرید در آب او نجات پیدا می‌کند فقط کفش گران قیمتی که پوشیدید خراب می‌شود. آیا ما آن کودک را نجات می‌دهیم؟ قاعدتا می‌گوییم که قید کفش مان را می‌زنیم و به آب می‌زنیم و او را نجات می‌دهیم.


«دیگر دوستی موثر» [The most good you can do: how effective altruism is changing ideas about living ethically]  پیتر سینگر [Peter Singer]

تا اینجا سخت نبود، گیر قضیه سوال دوم است: سوال بعدی او این است که چه تفاوتی وجود دارد بین آن کودکی که جلوی چشم ما افتاد داخل آب و شما به راحتی می‌توانید نجاتش بدید با کودکان دیگری که ما می‌دانیم با هزینه بسیار کمتر از کفش لوکسمان می‌توانستیم جانشان را نجات بدهیم؟ اگر الان از طریق موسسات نیکوکاری به کسانی که نیازمند ۱ میلیون تومان پول هستند، کمک نکنیم در واقع انتخاب کردیم که کفشمان خراب نشود. یعنی بین کودکان نیازمند و کفش لوکس، دومی را انتخاب کرده ایم.

ما هر بار که پولمان را صرف امور تجملاتی (و نه کارکردی) می‌کنیم مانند لپ آپ آخرین سیستم، موبایل آخرین مدل، ماشین گران قیمت، خانه لوکس، بلیط صف اول کنسرت، بوت و نیم بوت مارک دار، پالتوی اشرافی، لوستر آنچنانی و مبلمان تشریفاتی و هر نوع هزینه تجملاتی در واقع انتخاب کرده ایم که آن کودکان بمیرند! به همین راحتی! چون با هزینه بسیار کمتر از آن ماشین لوکس می‌شد ده‌ها بلکه صدها کودک را نجات داد.

شش آموزه کلیدی
کتاب The Most Good You Can Do که در ایران با عنوان «دیگر دوستی موثر» ترجمه شده نوشته همین پیتر سنگر است. شش آموزه جالب این کتاب را با هم مرور کنیم:

۱) اخلاقی زیستن صرف اجتناب از رفتارها و گفتارهای غیراخلاقی نیست (اخلاق منفی گریز) بلکه باید تا جای ممکن به دیگران خیر رساند (اخلاق مثبت گرا).

۲) دگردوستی سنجش‌گرانه و عقلایی بسی والاتر از دگردوستی هیجانی-احساسی است. اگر من به خاطر التیام خاطر یا همدردی به کسی کمک کنم خوب است اما پیترسنگر می‌گوید که کرامت و سخاوت باید با عقلانیت همراه باشد. خیر و خرد باید با هم باشند. بدان معنا که من همواره از خودم به بپرسم که اکنون این زمان و توان و امکان محدودم را به چه کسی و چه چیزی و در کجا باید تخصیص دهم که بیشترین بازده مثبت جمعی را داشته باشد؟ کمک به تامین آب آشامیدنی در کشور الف یا زلزله زدگان کشور ب. به گروهی که به پایان کارتن خوابی می‌اندیشند یا به گروهی که بر درس خواندن کودکان محروم متمرکزند؟
پیتر سنگر در ویدئویی که برای ترجمه کتابش در ایران داشت گفت در اسلام توصیه شده بخشی از ثروت را به فقرا انفاق کنیم. خیلی از اهل انفاق فکر می‌کنند مهم نیست که کمکشان چقدر موثر باشد. این درست نیست. برخی کمک‌ها ۱۰ برابر، برخی ۱۰۰ برابر موثر است و برخی دیگر اینگونه نیستند. او تاکید دارد که انجام عمل خیر باید خردمندانه باشد.

۳) ما به مواردی که در مجاورت و در جلوی چشم ما رخ می‌دهد بیشتر واکنش نشان می‌دهیم. برای آنکه در دام دگردوستی هیجانی، احساسی، واکنشی و شخصی نیفتیم استفاده از نهادهای حرفه ای نیکوکاری روش مناسبی است. نباید فقط به مواردی که جلوی چشم مان است تمرکز کنیم.

۴) خیر رساندن فقط کار خیریه و صرف پول نیست. زمان، اعتبار، آبرو و ارتباطاتمان را می‌توانیم صرف بهبود اوضاع انسان و جهان کنیم. برای اینکار باید هزینه های زندگی مان را محدود به ضروریات و رفاهیات معمولی کنیم و از رفاهیات لوکس و تجملات چشم پوشی کنیم. برای اینکار باید رشته تحصیلی و شغل‌مان را گونه ای انتخاب کنیم که بیشترین خیر عمومی را تولید می‌کند. اصلا باید تلاش کرد که چندین برابر درآمد داشته باشیم تا بیشتر صرف امور نیکوکارانه کنیم.

۵) بر خیری که شخصاً می‌توانیم برسانیم باید تمرکز کنیم، نه بر مسائلی که باقی می‌مانند یا حلشان دست ما نیست. کاهش دادن رنج و زشتی، چه در انسان و چه در جهان طبیعت، مطلوب است، حتی اگر از بین بردن برخی رنج‌ها فعلا ممکن نباشد.

۶) با رساندن بیشترین خیر به دیگران، سبب تعالی خودم می‌شوم. من با کمک کردن هیچ منتی بر دیگری ندارم چرا که خودم تعالی یافته ام. به عبارت دیگر ما به نیازمندان محتاجیم نه برعکس.

تجویز راهبردی
اگر به فکر توسعه ایران هستیم فرهنگ دگرگزینی عقلایی را ترویج کنیم. دگردوستی سنجش گرانه و عقلایی همان چیزی است که به آن محتاجیم. تا از خود محدود به «خود تعمیم یافته» برسیم. از «انتظار برای دستاوردهای بزرگ» به «اقدام برای نتایج کوچک» (نیلوفران آبی) مهاجرت کنیم و از کمک رسانی با سه ویژگی «هیجانی-مالی-شخصی» به خیررسانی «عقلایی-چندبعدی-نهادی» گذر کنیم. از کفش مان (کمیت زندگی) به خاطر کیفیت زندگی بگذریم.

[این مطلب در کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی تحت عنوان «کفش‌هایت برای من!» منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...