رمان «من فلوجه را به یاد می‌آورم» [Je me souviens de Falloujah] نوشته فرات العانی [Feurat Alani] با ترجمه ابوالفضل الله‌دادی توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شد.

من فلوجه را به یاد می‌آورم» [Je me souviens de Falloujah] نوشته فرات العانی [Feurat Alani]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، «من فلوجه را به یاد می‌آورم» روایت زندگی مردی به‌نام رامی احمد کمونیستی عراقی است که سال‌ها پیش از ترس صدام حسین به فرانسه فرار کرده و حالا دور از کشورش با سرطان پیشرفته ریه روبه‌روست. پسرش هم تلاش دارد سکوت سالیان سال او را بشکند و قصه گذشته را از زبان او بشنود. این‌رمان در واقع قصه زندگی امیر العانی پدر نویسنده اثر است که پس از چاپ، برنده جوایزی چون سنگور، ادبیات عرب، آمریگو وسپوچی، رمان ورسیون فمینا و نامزد جوایز دیگری چون مارسل پانیول و گنکور شد.

ایده نوشتن این‌رمان که در بیستمین سالگرد تجاوز آمریکا و متحدانش به عراق منتشر شد، سال ۲۰۱۹ پس از درگذشت پدر نویسنده به ذهنش رسید. او آن‌سال به‌خاطر کتاب «عطر عراق» جایزه آلبر لوندر را برنده شده بود اما «من فلوجه را به یاد می‌آورم» اولین‌کتابی است که از او در ایران ترجمه و منتشر می‌شود.

فرات العانی نویسنده کتاب مورد اشاره، یک‌خبرنگار فرانسوی عراقی‌تبار متولد ۱۹۸۰ است که سال ۲۰۲۳ با چاپ این‌کتاب به‌عنوان پدیده ادبی سال فرانسه معرفی شد. او برای مدتی طولانی به‌عنوان خبرنگار رسانه‌های فرانسوی، وضعیت عراق را گزارش کرده است. او علاوه بر دو کتابی که دارد، مستندهای مختلفی هم تولید کرده است.

پیش از شروع متن «من فلوجه را به یاد می‌آورم» دو جمله از چهره‌های فرانسوی ذکر شده است: «فراموشی کفن واقعی مردگان است» از ژرژ ساند و «رمان دروغی است که همواره حقیقت را می‌گوید» از ژان کوکتو.

رمان پیش‌رو از این‌قسمت‌ها تشکیل شده است:

سرآغاز (۶ اکتبر ۲۰۱۹)،‌ فراموشی (۲ اوت ۲۰۱۹)، مُهجَه (تابستان ۱۹۵۲)، اتاق ۲۱۹ (۳ اوت ۲۰۱۹)، من پسرت هستم ... (پاییز ۱۹۸۷)، سامیه (تابستان ۱۹۵۳)، سیلی، میدان جلوی کلیسا و استاپ کلونی (تابستان ۱۹۸۸)، سفر (تابستان ۱۹۸۹)، سعد (پاییز ۱۹۵۳)، سعد (تابستان ۱۹۸۹)، حاتم (تابستان ۱۹۵۴)، از گور بازگشته (سپتامبر ۱۹۹۰)، انقلاب (ژوئیه ۱۹۵۸)، جنگ در زنگ تفریح‌ (ژانویه ۱۹۹۱)، اتاق ۲۱۹ (۴ اوت ۲۰۱۹)، لهجه (مارس ۱۹۹۱)، جدایی (تابستان ۱۹۹۵)، قهوه‌خانه مهداوی (تابستان ۱۹۶۳)، انقلابِ از دست‌رفته (تابستان ۱۹۶۸)، کاخِ پایان (بهار ۱۹۷۱)، بازداشت (تابستان ۱۹۹۸)، اتاق ۲۹۱ (۵ سپتامبر ۲۰۱۹)، سیاه‌چال (۶ سپتامبر ۲۰۱۹)، تهاجم (بهار ۲۰۰۳)، آزادی (۲۵ ژانویه ۱۹۷۲)، اتاق ۲۱۹ (۴ اکتبر ۲۰۱۹)، نقطه بی‌بازگشت (ژوئن ۲۰۰۹)، اتاق ۲۱۹ (۵ اکتبر ۲۰۱۹)، امیر مولا (تابستان ۱۹۶۳)، روز آخر (۵ اکتبر ۲۰۱۹)، به امید دیدار، بابا (۶ اکتبر ۲۰۱۹).

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

راه بغداد. در جاده، عمو سعد یک‌کلمه هم حرف نزد. همچنان از گوشه چشم من را می‌پایید. آیا دیشب وسایلم را زیر و رو کرده بود؟ آخر چه بلایی سر سیاهه آمده بود؟ جرئت نمی‌کردم از او بپرسم. بازیافتنِ هیاهوی بغداد تسلی‌بخش و در عین حال به‌نوعی شرم‌آور بود. من در وجودِ عموهایم متوجه کدورت و کینه عمیقی از بغدادی‌ها شده بودم. پر واضح بود که این‌بدگمانی دیرینه پرتگاه بی‌انتهایی بین دو شهر ساخته بود که فقط چهل کیلومتر از هم فاصله داشتند. وسط راه، زندان شومِ ابوغریب، مثل یک مرز، سر به آسمان می‌سایید و ما نزدیک آن ایستادیم. جلوی سیم‌های خاردار که حدومرز محوطه را مشخص می‌کردند، متوجه شدم دارم زندانی‌ها را تجسم می‌کنم که در سلول‌هایشان رویای فرار در سر می‌پرورانند.
من هم همین‌طور! من هم در جست‌وجوی فرار از ملال بودم. اتومبیل آمریکایی پسردایی‌ام عُمَر و بوق آهنگینش را از دور شناختم. او و عمو سعد فاصله‌شان را حفظ کردند و به‌سختی به همدیگر سلام کردند. احساس کردم در ازای باج مبادله شده‌ام. پیش از رفتن، آن‌ها خداحافظی سردی کردند. مثل سلام اول.
عموسعد، که داشت دور می‌شد، به من گفت: «به قول ما، فی امان الله، فرات. یعنی خدا پشت و پناهت باشد. فراموش هم نکن که پیام را به پدرت برسانی.»
عمو پرحرف و بی‌خیال بود، درست برعکس سعد. حین رانندگی، صدای موسیقی را کم کرد تا او هم از من بازجویی کند.
«آنجا حسابی خوش گذراندی؟»

این‌کتاب با ۲۳۲ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۲۴۰ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ................

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...