ربکا لنگستن جورج [Rebecca Ann Langston-George] در کتاب «حق آموزش» [For the right to learn] به سرگذشت ملاله یوسف‌زَی، از دختران پاکستانی می‌پردازد که از تحصیل محروم می‌شود اما از پای نمی‌نشیند و صدایش را به گوش جهانیان می‌رساند.

ربکا لنگستن جورج [Rebecca Ann Langston-George] حق آموزش» [For the right to learn]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، یکی از حقوق مسلم همه انسان‌ها اعم از زن و مرد، حق آموزش است. اما گاهی می‌بینیم این حق از برخی افراد به‌دلیل جنسیت‌شان سلب می‌شود و تنها به جرم اینکه دختر‌ند از حقوق اولیه‌شان محروم می‌شوند. این مساله در برخی کشورها مانند پاکستان و افغانستان و جوامع سنتی که آموزش و مدرسه را به عنوان بدعتی می‌دانند که ره آورد بیگانگان کافرمسلک است،‌ بیشتر به چشم می‌خورد. ریشه این امر را تاحدی می‌توان در مخالفت برخی عالمان دینی با مدارس جدید و شیوه تعلیم و تربیت وارداتی غربی دانست که تحصیل دختران را امری نامطلوب یا غیرضروری می‌دانند و به‌تدریج این تفکر تاثیرات منفی خود را در اعتقادات سنتی مردم بومی در زمینه آموزش دختران نشان داد که حاصل آن محروم شدن بخش قابل توجهی از جامعه از تحصیل و آموزش بود.

ربکا لنگستن جورج، از نویسندگان امریکایی، است که در نوشته‌هایش به موضوعاتی درباره گسترش عدالت اجتماعی، می‌پردازد. او در سال 2016 از سوی انجمن مطالعه کالیفرنیا برای نوشته‌هایش در این زمینه جوایزی دریافت کرده است. لنگستن جورج، در کتاب «حق آموزش» به سرگذشت ملاله یوسف‌زَی می‌پردازد.

ملاله یوسف‌زَی، یکی از هزاران دختر پاکستانی است که از حق آموزش محروم می‌شود اما برخلاف دیگران این مساله را برنمی‌تابد و تلاش می‌کند هرطور شده صدایش را به گوش جهانیان برساند و بتواند در 17 سالگی، جوان‌ترین برنده جایزه صلح نوبل شود و این جایزه را در 10 دسامبر 2014 دریافت کند و در مقابل رهبران جهان با صدای بلند بگوید: «این جایزه فقط برای من نیست. برای آن کودکان فراموش شده‌ای است که آموزش می‌خواهند. برای کودکان وحشت‌زده‌ای است که صلح می‌خواهند. برای کودکان بی‌صدایی است که تغییر می‌خواهند.»

ملاله، صدایی شد برای آموزش برابر و نزدیک بود در این راه جانش را از دست بدهد. هرچند ملاله در خانواده‌ای فرهنگ‌دوست متولد شد و پدرش ضیاءالدین یوسف‌زی، مدیر مدرسه‌ای در مینگوزه -شهری در دره سوات پاکستان- آموزش به دخترش را در کنار دو فرزند پسرش، کوشال و اتال، از همان سنین کودکی آغاز کرد؛ اما به دلیل مخالفت طالبان با تحصیل دختران، در این راه با مشکلات عمده‌ای مواجه شد.

این مشکلات و مخالفت‌ها به گونه‌ای بود که مدتی ملاله و دیگر دوستانش -که دانش‌آموز بودند- را خانه‌نشین کرد‌؛ اما ملاله ناامید نشد و علی‌رغم تهدیدهای طالبان تلاش کرد از حقش دفاع کند. او و پدرش همچنان طرفدار آموزش برابر برای دختران بودند. آن‌ها با انجمن‌ها حرف می‌زدند، به روزنامه‌ها نامه می‌نوشتند و تلفنی با روزنامه‌نگاران صحبت می‌کردند و هشدار می‌دادند که «اگر به نسل جدید قلم داده نشود، تروریست‌ها به آن‌ها اسلحه خواهند داد.» براین اساس ملاله، در وبلاگش با نام مستعار گل ماکایی – از شخصیت‌های پاکستانی که سال‌ها پیش با سرکوب‌گری بریتانیا مبارزه کرده بود- به تشریح دغدغه‌هایش پرداخت و حرف‌هایش در ژانویه 2009 به زبان اردو منتشر شد. کمی بعد وبلاگش محبوبیت پیدا کرد و پایگاه خبری بریتانیا آن را به زبان انگلیسی ترجمه کرد.

البته طالبان که با هرگونه سرپیچی به‌شدت مقابله می‌کرد، سرانجام در اتوبوس، به ملاله و دوستانش شلیک کرد و ملاله تا سرحد مرگ پیش رفت. او معتقد بود یک کودک، یک معلم، یک کتاب و یک قلم می‌توانند جهان را تغییر دهند.

مطالعه این کتاب، علاوه براینکه مخاطبان را با سرگذشت ملاله یوسف‌زی آشنا می‌کند، می‌تواند الگویی باشد برای دختران و زنانی که از حقوق‌شان محروم شده‌اند؛ ولی سکوت کرده‌ و جرأت حرف‌زدن و درخواست حق و حقوق‌شان را ندارند. ملاله و دخترانی شبیه او، به ما نشان‌ می‌دهند که خواستن، توانستن است.

«حق آموزش» پانزدهمین عنوان از مجموعه «من و مشاهیر جهان» است که با تصویرگری ینا باک و ترجمه شهاب‌الدین عباسی از سوی نشر نخستین در 48 صفحه مصور رنگی با شمارگان هزار و 500 نسخه با قیمت 20 هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...