از رئالیسم جادویی به جادوی رئالیسم | خبرآنلاین


رمان «مردی که سگ‌ها را دوست داشت» [The Man Who Loved Dogs (El hombre que amaba a los perros)] از لئوناردو پادورا فوئنتس [Leonardo Padura Fuentes] که اولین زبان‌گشایی او در زبان فارسی ست به سعی منیژه مهرایی، نشان مؤکدی ست از ریشه‌داری و اصالت رویکرد نوین ادبیات آمریکای لاتین به نوشتن داستان‌کوتاه و رمان. اغلب ما صداهای متکثر آن ادبیات را تحت مکتب رئالیسم جادویی می‌شناسیم و طبقه‌بندی‌ می‌کنیم حال آنکه همواره عموماً در طبقه‌بندی‌ها متنی یا مؤلفی هست که میل بیرون دارد.

مردی که سگ‌ها را دوست داشت» [The Man Who Loved Dogs (El hombre que amaba a los perros)]  لئوناردو پادورا فوئنتس

این میل و امکان مجالی ست برای طرح سخن و داستانی دیگر و دیگرانه. مردی که سگ‌ها را... (۲۰۰۹) به بیرون این ادبیات اشاره می‌کند و تأسیسش می‌کند؛ پادورا اسم رمان خود را عیناً از اثر ادبی یک گفتمان مسلط داستانی از رمان پلیسی ریموند چندلر، نویسنده انگلیسی آمریکایی میانه قرن بیستم گرفته است. داستان با یک توفان که سراسر اقیانوس اطلس را در نوردیده و حالا وارد حوزه دریای کارائیب شده و به کوبا رسیده آغاز می‌شود طرفه آنکه این توفان همنام نویسنده راوی درون داستان است و سویه‌های استعاری‌اش تشدید می‌شود. ایوان جهان داستان آن جغرافیای ادبی و سنتش را دگرگون می‌کند. مسامحتا در این جهان نو و کشف تأثیرات جهان ماورای بحار است که نویسنده دیگر نمی‌تواند اکتاویو پاز وار بنا به رویه ادبی اتاق خودش بنویسد چه بسیار اتاق هست که نمی‌خواهد «اتاق تو مرکز جهان باشد» واقعیات بیرونی فراگیرنده مجالی حداقلی به بر و بوم محلی و اقلیمی می‌دهند. چشم‌انداز پیوستن پادورا فوئنتس به پسابوم‌گرایی آمریکای لاتین می‌تواند از منظری چنین باشد که آن را از رئالیسم جادویی متمایز می‌کند.

نسل پیشین پادورا فوئنتس که اوج و اعتلای داستانی‌اش را در نیمه دوم سده بیستم تجربه کرد به‌جز بورخس، جهانی خرد و در خود را بازنمایی می‌کرد که در سرحد نیستی و ندرت بود: شهرها و روستاهایی محصور در جنگل و رود و بیابان و کوهستان‌های رفیع در مناطق یا سردسیر، جهانی سرفرو برده در خود که نمونه‌های نوعی آن را در نوشتار مارکز، ماکوندو، و نوشتار خوان رولفو دید. این امر و وصف نافی نیروها و جهان غیر نیست اما مصالح و ابزارها و تمهیدات نویسنده، نه از خلال استعاره دوربین عکاسیک یا فیلمیک دوس‌ پاسوسی، که از خلال استعاره تلسکوپیک وارگاس یوسایی در نسبتی معکوس روایت و بازدیده می‌شود؛ از خلال آنچه آن را می‌شود ذهن بومی یا متافیزیک یا محیط روایی دانست یا دستور زبانی که در گفته یوسا نهفته ست و جادو و جادویی بخشی از اوصاف آن را وصف می‌کند.

نوشتار لئوناردو پادورا فوئنتس در مردی که سگ‌ها را دوست داشت هرچند در سویه‌های گوناگون شانه‌به‌شانه بزرگان سلف لاتین خود می‌ساید کیهان‌شناسی داستانی دیگرسانی در رمان خود پیش می‌کشد: نوشتار او در وجه تلمیحی اشاری خود یادآور کارلوس فوئنتس و بورخس است در پرداختش به دیکتاتور و منش دیکتاتور، هرچند کنایی، یادآور مارکز و وارگاس یوسا ست یا پرداختش به مکان و جغرافیای ادبی یادآور عموم نویسندگان سلف خود است.

زمینه فرهنگی روایات محلی و بومی و اساطیرشان در بستر جغرافیایی خردشان سویه‌ای شاعرانه به روایت داستانی‌شان در آنچه رئالیسم جادویی می‌نامند، می‌بخشد که برآمده از بازگشت به (توی) بوم و زادگاه است.

سیر و سلوک پادورا فوئنتس به‌سوی رئالیسم در خلال پرداختن به خلاف‌آمد همین اصل است پرداخت مؤکد او به توفان و استعاره‌هایش که نیروی پیش‌برنده داستان است نمایانگر همین اصل است. زمانی بورخس که از بوئنس آیرس و روستاهای آرژانتین می‌نوشت و درعین‌حال جغرافیای ادبی‌اش را در سراسر کره ارض می‌گسترد، می‌گفت قصه در جای دیگری و دور رخ می‌دهد. (نقل به مضمون) این دیر و دوری را در ویژه‌گی پساداستانی فرازبانی نوشتارش باز می‌یابیم؛ به گواه داستان‌هایش این فاصله را هم در زمان می‌یابیم هم در مکان. شرایط تاریخی سیاسی اجتماعی کوبا و علاوه بر آن، امکانات برآمده از داستان مردی که سگ‌ها را دوست داشت، نویسنده‌اش را وام‌دار این دستور نوشتن بورخس کرده است چنان که در رمان دیگرش، مرتدها، جغرافیای تاریخی رمانش کشور هلند سده هفدهم میلادی ست سویه‌ای تاریخی که می‌تواند نمایانگر حال‌وروز کوبای کاسترو باشد چنانکه مردی که سگ‌ها...

نویسنده در گفتگویی آشکارا اجتناب و پرهیز خودش از سیاست (دست کم سویه سخت آن) را ابراز می‌دارد؛ تمهیدات روایی او دال بر این اجتناب است اما به معنای رویگردانی و گریز از آن نیست گریزی در کار و توان آدمی شهروند جهان او نیست. رمان او داستان طرد و حذف و تبعید و ترور تروتسکی از صحنه انقلاب روسیه ست کسی که با نوشتن و بازنوشتن تاریخ انقلاب روسیه همچنان پیش می‌رود همان/ ناهمان توفانی که سراسر آتلانتیک و کارائیب را در می‌نوردد و در هم می‌کوبد؛ با این حال داستانی که خواننده در رمان پادورا می‌خواند همان نیست که در گزاره بالا آمده بل بسا افزون‌تر است او تمام نیروهای

متخاصم و رودروی هم جهان داستانش را در نوشتار احضار می‌کند و تصویری شفاف و با وضوح بالا از انقلاب روسیه جنگ‌های جهانی جنگ اسپانیا و ...روایت و ضدروایت‌پردازانش ارائه می‌کند جایی در داستان حتی کاراکتری اساسی به دروغ خودش را متولد تهران معرفی می‌کند در کنار این‌ها روایتی از جهان هنر و ادبیات مقارن انقلاب روسیه تا فروپاشی شوروی پردازش می‌شود تا گذار به هزاره نو...

از این رو ست که می‌توان رمان مردی که سگ‌ها را دوست داشت را رمانی دانشنامه‌ای دانست که تصویری از فروپاشی و باطل اباطیل بودن آرمان‌شهر وعده داده شده به خواننده می‌نمایاند حرکتی که از اسطوره به تاریخ که چشم‌اندازی از کابوس را تصویر می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...