یک آمریکایی در ایران | الف


«کتاب بسیار دلپذیری‌ست باغ سالار جنگ؛ و دلپذیرتر آنکه به قلم یک نویسنده صاحب کمال ترجمه شده» این نظر استاد باستانی پاریزی‌ست درباره کتابی که اخیرا به همت نشر فرهنگ معاصر منتشر شده. با اینکه قرار نیست نقل قول استاد باستانی پاریزی را حجت فرض کنیم، اما اگر با کم و کیف و سبک کار و قلم این پژوهشگر فرهنگ و تاریخ معاصر آشنایی داشته باشید، می توانید حدس بزنید چگونه کتابی می‌تواند با ذوق و سلیقه ایشان جور در بیایید! بله شاید درست حدس زده باشید با کتابی طرف هستیم با مایه‌های تاریخی درباره فرهنگ و آداب و رسوم مردمان گوشه‌ای از این سرزمین که به سبکی بسیار جذاب و روان نوشته شده است و چنان با لطف و شیرینی به فارسی در آمده که تا آن را تمام نکنید زمین نخواهید گذاشت.

باغ سالار جنگ» [Garden of the barave in war: recollections of Iran] خاطرات یک آمریکایی‌ست در ایران با نام ترنس اودانل [Terence O'Donnell]

اما ماجرای این کتاب چیست؟ «باغ سالار جنگ» [Garden of the barave in war: recollections of Iran] خاطرات یک آمریکایی‌ست در ایران با نام ترنس اودانل [Terence O'Donnell] که توسط کمال فهیم به فارسی ترجمه شده است. درباره تجربه سفر و زندگی در ایران کتابهای بسیاری توسط فرنگی جماعت نوشته شده است. غربیانی که هریک به دلیلی گذرشان به این دیار افتاده است و چند صباحی را به عناوین و دلایل مختلف در ایران گذرانده اند از سیاح گرفته یا سیاستمدار و یا پژوهشگرانی که شیفته جذابیت ها و رمز و راز مشرق زمین و خاصه ایران شده اند.

اکثریت قریب به اتفاق چنین آثاری حتی با فرض اینکه نویسنده به دلیل عدم کسب اطلاعات کافی و یا نگاه از بالا، فاقد موضع‌گیری‌های بی‌طرفانه باشند، بازهم به دلیل ثبت و ضبط پاره‌ای نکات و حقایق تاریخی، خاصه برای پژوهشگران خواندنی و سودمند به نظر می‌رسند.

در نگاه نخست آنچه «باغ سالار جنگ» را از آثار مشابه متمایز می کند نوع رویکرد و نگاه ترنس اودانل و سبک نگارش اوست. اودانل برخلاف بسیاری از سفرنامه‌نویسان به واسطه ماموریت سیاسی و اداری و یا انجام پژوهش‌های فرهنگی یا مردم شناسانه به ایران نیامده است. دلایل با دیگر غربیانی که به ایران آمده اند بسیار متفاوت است. در میانه دهه پنجاه میلادی مک کارتیسم در اوج است و جامعه امریکایی را در همه زمینه‌ها تحت تاثیر خود قرار داده است. اودانل هم از جمله اشخاصی است که چنین فضایی را بر نتافته و تصمیم می‌گیرد امریکا را برای مدتی نامشخص ترک کند. در 1957 به ایران می آید، چند سالی را در اصفهان و در کانون فرهنگی ایران و آمریکا، به تدریس زبان انگلیسی می‌پردازد. در اوایل دهه شصت میلادی در شیراز باغی را به عنوان محل سکونت اجاره می‌کند. باغ میوه قدیمی در حومه شیراز که به دلیل شهرت ساکنان آن در سالهای دور به عنوان باغ سالار جنگ شناخته می‌شود. اودانل در این باغ که از پیشینه تاریخی برخوردار است در کنار خانواده‌ای که به عنوان سرایدار در آنجا خدمت می‌کنند، ده سال پر از خاطره و فراموش ناشدنی را می‌گذراند. شاید اگر هوس ویلا سازی به سر صاحبان باغ نیفتاده بود این مدت طولانی تر ازاین هم می‌شد. اما به هر حال در سال 1971 اودانل این باغ و ایران را ترک کرده و ناخواسته به سفر پانزده ساله‌اش پایان می دهد.

زندگی در این باغ در کنار خانواده ممدعلی چنان بر روح و ذهن اودانل تاثیر گذاشته که قریب به یک دهه بعد از بازگشت کشورش، دست به قلم می شود تا خاطرات و یادداشتهای روزانه ای که از آن زمان داشته تنظیم کرده و کتابی درباره زندگی و آداب رسوم ایرانیان براساس تجربه‌ها و شاهدات دست اول خودش بنویسد. حاصل آن نیز کتابی است که با نام باغ سالار جنگ از خود به یادگار گذاشته است. اودانل در نگارش کتاب اگرچه مخاطب غیر ایرانی را مورد توجه قرار داده است اما اثری که از او برجای مانده نه تنها برای هموطنانش که برای مخاطبان ایرانی نیز بسیار جذاب بود و از سوی ایرانیان مقیم آمریکا با استقبال روبه رو شد.

به این ترتیب آنچه کتاب حاضر را خواندنی و پر حس و حال ساخته، شور و حالی‌ست که نویسنده هنگام نوشتن خاطراتش داشته و توانسته آن را با موفقیت به مخاطب منتقل کند. او نه در مقام یک پژوهشگر بلکه در پاسخ به میل و کشش درونی ناشی از غم غربت دوری از ایران دست به قلم برده است. از همین روست که چونان حدیث نفسی که پاره‌ای از خوانندگان گوشه خود را در آن می‌یابند، مجذوب کننده از کار در آمده است.

سالهای نسبتا طولانی زندگی اودانل در ایران، آن هم نه در جایگاه یک سیاح غریبه یا یک مقام دولتی که دیگران اغلب فاصله خود را با آنها حفظ می‌کنند، بلکه به دلیل زندگی و نشست و برخاست بی واسطه با توده مردم به درک به مراتب بهتری از دیگر نویسندگان خارجی نسبت به احوال و آداب و رسوم ایرانیان رسیده و به همین دلیل نیز در بازگویی خاطراتش کمتر شاهد قضاوت‌های یک سویه، کج فهمی و یا تفرعن نسبت به مردم ایران هستیم.

همین درک باعث شده که اودانل در جای جای کتاب آنجا که به پاره‌ای سنت ها و آداب و رسوم ایرانی در حال فراموشی می‌پردازد، به جای حسرت خواری برای از دست رفتن این آداب و رسوم،از این نکته گلایه دارد که ترو خشک با هم در حال سوختن هستند و مدرنیسم شتابان روزگار پهلوی دوم (درست همزمان با ایام حضور او در ایران) کمر به نابودی برخی از این سنت‌های ارزشمند بسته است. زمانی که صاحب ملک برای او خبر می‌آورد که قرار است این باغ و بنای قدیمی‌اش را به ویلاهایی با وسایل مدرن تبدیل کند، اودانل نه تنها خوشحال نمی‌شود که با اندوه آن را پایان یک دوران می‌بیند که باغ در مسیر از دست دادن ریشه‌های تاریخی خود است و اینجاست که او نیز تصمیم به ترک ایران می‌گیرد. باغ سالار جنگ در روایت نویسنده کتاب چیزی فراتر از محل زندگی‌ست،اودانل وزنی به آن داده که سایه حضورش را در جای جای کتاب می‌توان احساس کرد؛ با صدایی که ریشه در گذشته و تاریخ دارد.

کمال فهیم ترجمه‌ای روان و خواندنی از این کتاب ارائه کرده است که نشان از درک و نزدیک شدن او به روح و جان مایه این روایت نوستالژیک دارد. مقدمه مترجم در ابتدای کتاب و عکسهایی که از شخصیت‌ها و مکانهای حاضر در آن منتشر شده حکایت از تلاش و پیگیری مترجم برای نزدیکی هرچه بیشتر به اثر در راستای ارزشهای آن دارد. به بیان دقیق تر کمال فهیم تنها کتاب را ترجمه نکرده بلکه با آن زندگی کرده و برگردان فارسی کتاب از دل این زندگی بیرون آمده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...