مرتضی ویسی | اعتماد
جستارنویسی و فرم نوشتن جستار حركتی است در حاشیه. حركتی حاشیهای كه در كنار مسیر دانشگاهها، كتابها، مقالات علمی حركت میكند. اما گاهی اوقات این حاشیه بر متن غلبه میكند و تاثیر بیشتری به جا میگذارد به همین جهت میتوان فرم جستار را پیوندی بین دانش و رهایی دانست. كتاب «سیاست جستار» كه اخیرا از سوی نشر نی وارد بازار شده تلاشی است برای معرفی این فرم و شكل نوشتار كه از زبان متفكران مهمی مانند لوكاچ و آدورنو بیان شده است. گفتوگویی ترتیب دادهایم با امیر كمالی گردآورنده و مترجم این كتاب و همچنین مراد فرهادپور به عنوان یكی از مترجمان این مجموعه كه هر یك نظرات خود را در این باره بیان كردهاند:
بحث را از آقای فرهادپور شروع كنیم. در آغاز بفرمایید جستارنویسی چیست و با چه تجربهای پیوند میخورد؟
مراد فرهادپور: اگر بخواهیم بهطور كلی به خود جستار نگاه كنیم و ارتباط آن را با عصر جدید، تجربه مدرن و سپس با شكلی از سیاست رهاییبخش پیوند بزنیم باید به ریشههای تاریخی آن نگاه كنیم. تا جایی كه میدانم جستارنویسی یا مقالهنویسی یا حتی رسالهنویسی همواره وجود داشتهاند. اگر شما به فلسفه قرون وسطی مثلا در الهیات مسیحی یا فلسفه یونان باستان نگاه كنید، میبینید خیلی از آثار فلسفی به لحاظ فرم شاید بشود همین اسم جستار بر آنها گذاشت یا حتی متون بزرگتر عملا مجموعهای از رسالههایی بودند كه یكی از قدیسان یا یكی از آبای كلیسا نوشته است و وقتی به آن مراجعه میكنید، میبینید كه عملا با مجموعهای از جستار سر و كار دارید. بر این اساس فكر نمیكنم بحث خود جستار به عنوان شكلی از نوشتن را به دوره خاصی نسبت داد. نكته اصلی در اینجا تامل روی جستار در مقام شكل یا صورت فكر كردن و نوشتن است. این تامل آگاهانه روی فرم نوشتن و تاكیدی كه بر شكل نوشتن در تمایز از محتوای آنچه نوشته و گذاشته میشود، این است كه جستار را مطرح میكند و ارتباط آن با مدرنیته به حساسیت تفكر مدرن نسبت به خودش باز میگردد؛ یك نوع تامل و تفكر فلسفی و طرح این سوال كه محتوای تفكر تا چه حد میتواند از شكل بیانش تاثیر بپذیرد و رابطه دیالكتیكی میان این فرم و محتوا و به هر حال سوالبرانگیز شدن قالبهای صوری فكر كردن و نوشتن برای تفكر مدرن در قیاس با سنتهای قبل. بر اساس همین اصل است كه عنوان این مجموعه مقالات یعنی سیاست جستار را بر اساس همین تامل بر نفس یا تفكر فلسفی برای اینكه بتواند شكل نوشتن و محتوای نوشتن ارتباطی برقرار كند، قرار گرفت و از این نظر جستار پیوند میخورد با كلیت خودآگاهی مدرن؛ تا آنجا كه این خودآگاهی پایی در سنتهای قبلی داشته باشد یا شاید خودش را به عنوان شكلی از نظام دانشی كه به صورت یك جانشین كامل بخواهد خود را مطرح كند. اتفاقا این حاكی از یك جور شك و تردید نسبت به خود و رابطه پرتنشی با گذشته است كه همراه با شكلهایی از شكاكیت یا حساسیت نسبت به سازش كاری یا تكرار بیهوده سنت شكل گرفته است.
كشاكش میان فرم و محتوا همواره امری پرمناقشه در فضای ادبیات و بهطور كل هنر و فلسفه بوده است؛ اینكه یك فرم چه میزان بر محتوا تاثیرگذار است موضوعی است كه بسیار به آن توجه شده است. فرم جستار تا چه میزان بر محتوا و فهم نویسنده تاثیرگذار است؟ این تاثیر تا كجاست؟
فرهادپور: تا آنجا كه ما جنبه ارتباط با فرم را مطرح كنیم، جستار را به عنوان یك قالب یا فرمی كه فشردهتر و كوتاهتر است و به لحاظ كمی زمان كمتری میبرد باید گفت این فقط به كنش تفكر فلسفی برنمیگردد. من میتوانم به مقاله ادگار آلن پو درباره شعر اشاره كنم كه بحث او این است كه شعر شكلی از منظومههای شعری است در آنجا به این نكته اشاره میكند كه دوره و زمانه ما شعر باید در یك نشست باشد و اگر غیر از این باشد باید آن را به عنوان امر كهنه در نظر گرفت و بنابراین میتوان گفت این توجه به فشردگی به لحاظ زمانی در همه ابعاد یك شكلی از تجربه مدرنیته است. در دل همین موضوع میتوان به دیگر خصوصیات این شكل از نوشتن یعنی جستار پی برد و در واقع این كاری است كه خود مقالات در كتاب حاضر انجام میدهند.
آقای كمالی شما به عنوان گردآورنده این مقالات اگر امكان دارد كمی درباره كتاب و مفهوم جستار صحبت كنید.
امیر كمالی: در ایران چندان تاملی روی جستار انجام نگرفته است. مساله اصلی اینجا خودآگاهی قالب نوشتار است كه ابعاد فلسفی و معرفتشناسی پیدا میكند. مساله اینجاست كه وقتی قالبی برای نوشتن پیدا میكنید این بخشی از همین خودآگاهی است یعنی این قالب مسوولیت خاصی را میپذیرد. ما در ایران اثر مستقلی درباره essay یا جستار نداشتهایم یا چه به صورت تالیف یا ترجمه در این باب تاملاتی داشته باشد. ایده جمعآوری این كتاب هم به این صورت بود كه سالها پیش بحث لوكاچ درباره جستار در مقدمه كتاب جان و صورت با ترجمه آقای رضایی منتشر شده بود. اینجا ما انتخاب هوشمندانه لوكاچ را میبینیم كه تاملاتی است كه درباره مفهوم جستارنویسی دارد ولی این را در قالب یك مقاله یا جستار بیان نمیكند، بلكه قالب نامه نوشتن برای یك دوست را برمیگزیند. آنجا مطرح میكند كه هرگونه تامل در باب جستار همانند نوعی هنر، متضمن فاصلهگیری هم هست همانگونه كه در مقاله پایانی همین كتاب از مایكل هامبورگر میبینیم تامل در باب جستار نیازمند این است كه از فضای جستار دور شود. این نامه، مقدمه كتاب جان و صورت شد. سالها بعد تئودورآدورنو یك موضع انتقادی نسبت به محتوای بحث لوكاچ میگیرد كه در مقالهای با عنوان «جستار به مثابه صورت» نوشته میشود. آدورنو این كار را به نوعی جزو كارهای مهم و موفق خودش تلقی كرد. در این میان از سمتی هالوت كنتور به عنوان یكی از برجستهترین شاگردان و شارحان فلسفه آدورنو مقالهای مینویسد كه بیشتر میشود گفت شرحی است بر بحث آدورنو. یكی از مقالات مهم دیگر كتاب مقدمهای است بر ترجمه انگلیسی جان و صورت كه با قلم فیلسوف معاصر مشهور جودیت باتلر نوشته شده است. درواقع ما اینجا دو قطب اصلی و دو شارح را داریم كه هر كدام از این دو موضوع دفاع میكنند. همچنین دو مقاله دیگر كه یكی از آدورنو درباره زبان فیلسوفان است و یك مقاله هم از مایكل هامبورگر كه با بیانی شاعرانه به بحث جستار پرداخته است.
جایگاه سنت جستارنویسی در ایران را چگونه میبینید؟
كمالی: در مورد جستارنویسی در فضای ایران نكته اینجاست كه تا حد زیادی قالبهای نوشتن در حوزه علوم انسانی در ایران از آن قالبهای مرسوم سراسر دنیا پیروی میكند. شما اینجا هم با شكلهای مختلف كتابنویسی و مقالهنویسی مواجه هستید. از طرف دیگر سنت دانشگاهی در ایران مثل همه جای دنیا فضای غالبش فضای مقالهنویسی و رسالهنویسی استاندارد است. یعنی با فضایی مواجه هستید كه این مقالهها فرمت استاندارد دارد حاوی چكیده مقدمه و بحث اصلی و نتیجهگیری است و به همین صورت رسالههای دكتری كه در دانشگاه نگاشته میشود یك قالب از پیش موجودی دارد كه اساسا همه تجربههای نظری و فكری باید در همین قالبها ریخته شود و شكل بگیرد. فارغ از این شما در تفكر آزاد در همین فضای غیردانشگاهی با كتابهایی مواجه هستید كه عموما اگر ترجمه نباشند یعنی تالیفی باشند حاوی فصلبندیهایی هستند كه از قبل موجود بوده است؛ یعنی همین بحثهای مقدماتی، طرح كردن مساله، اهمیت موضوع و نهایتا تاملات و نتایجی است كه نویسنده از متن خود حاصل میكند. جستار از همه اینها تن میزند. اما این تن زدن لزوما به معنای این نیست كه شما با یك متن غیرعلمی و غیرقابل استناد مواجه هستید، بلكه به این معناست كه این قالب از نوشتار شكل خاصی از سیاست نوشتن را دنبال میكند در حقیقت سیاستش مقابله با تمام این سرعتگیرها، ترمزها یا بازدارندههایی است كه تفكر را به روش و قالب محدود میكنند. مساله جستار به این معنا غیرعلمی است نه به این معنا كه حاوی استدلالهای غلط یا احساسی است.
در ایران جستارنویسانی هستند كه در این تعریف جای بگیرند؟
كمالی: در این سنت شما با چهرههایی مواجه هستید كه جستارنویسند. برای مثال فیگوری مثل شاهرخ مسكوب.او یكی از كسانی است كه چراغ جستارنویسی در فضای معاصر ایران را برافروخت و در حقیقت جستارهایی كه از او به جا مانده، با توجه به اینكه مسكوب تحت تاثیر سنت انتقادی و جستارنویسی فرانسوی قرن بیستمی است، نشان میدهد كه چگونه بدون گرفتار شدن به اتهاماتی غیرعلمی بودن، غیراستاندارد بودن یا احساسی بودن باز میتوان متنهایی تولید كرد كه حامل حقیقت و رهایی باشند. همچنین میشود از زندهیاد مسعود یزدی یاد كرد. همچنین خودِ آقای فرهادپور از پیشگامانی بودند كه در كتابهایی مثل عقل افسرده یا پارههای فكر جستارنویسی مدرن انتقادی را در ایران توسعه دادند.
ارتباط جستارنویسی و مساله روش را چگونه میشود توضیح داد؟
فرهادپور: اگر بخواهم جستار را فراتر از مساله كمیت و فشردگی مطرح كنم، شاید بشود به جدایی آن از روش تاكید كرد. اگر بخواهیم اینجا كتاب گادامر یعنی «حقیقت و روش» را مطرح كنیم باید بر این امر تاكید كنیم جستوجوی حقیقت را نمیتوانیم به روش تقلیل دهیم و این جنبه ضد دكارتی دارد، چراكه با همان گفتار در روش دكارت تقابل دارد و همه تلاش او برای این است كه روشی برای تفكری كه به حقیقت مطلق برسد یا یك روشی برای رسیدن به یقین پیدا كند. از این نظر جستار مقابلهای است با اسطوره علم به مثابه تفكر روشمند و یگانه شكل از دستیابی به حقیقت آن چیزی كه در قالب انواع پوزیتیویسم نه فقط در علوم طبیعی، بلكه بعدا از طریق آگوست كنت و دیگران در علوم انسانی هم جا افتاد و اصولا مفهوم علم به عنوان چیزی در تقابل با الهیات، فلسفه، ادبیات، اسطوره و... قرار گرفت كه مبنایش چیزی نیست جز روشمندی و دنبالكردن یك روش از پیش تعیین شده كه امكان رسیدن به حقیقت صرفا در گرو آن است. از این جهت جستار مقاومتی است در مقابل آن دوران از علوم انسانی كه قصد داشت پوزیتیویسم را بر این علم حاكم كند و همچنین اشارهای است به دوران نوكانتی كه بحث روش در علوم انسانی بسیار اهمیت پیدا كرده بود. از این جهت جستار مقاومتی است در مقابل این انگاره كه علم تنها مسیر نیل به حقیقت است. درواقع جستار را میتوان شكلی از تفكر دانست كه در آن تقابل با یك شكل از اسطوره روشنگری قرار میگیرد كه خود را به ظاهر در تقابل با اسطورهها میدانست.
جستار به لحاظ یك شكل خاص از نوشتن كه به قول شما به نوعی به فهم تجربه مدرن كمك كرده با چه نوع قالب یا رخداد اندیشه قابل مقایسه است؟
فرهادپور: جستار را میتوان با رخدادهای مهم در حوزه هنر، شعر و ادبیات كه از قرن 19 به این سو شكل گرفت، مقایسه كرد جایی كه در شعر، نقاشی، موسیقی به ویژه از قرن 19 به این سو شامل تامل آگاهانه روی روشها و شیوههای گوناگون بیان در تمامی این رشتهها هستیم. مثلا شاهد شعری هستیم كه از قافیه و وزن فرار میكند یا قالبهای سنتی كه وزن و قافیه را میشكنند. به ویژه در زبان فرانسه یعنی بعد از بودلر، آلارمه، رمبو و... یا در نقاشی كه اكسپرسیونیسم قالبهایی كه مربوط به پرسپكتیو شكلهای قدیمی نقاشی است را میشكنند و تغییر میدهند. مجسمهسازی و خیلی از اشكال دیگر هنری و فرهنگی.
چه عامل و رخدادی باعث شد كه این فضا شكل بگیرد و این فرم یا بهتر بگوییم این نوع از نگاه به وجود بیاید؟
فرهادپور: چون همه این رخدادها همراه بودند با سنتشكنی، آوردن امر نو، كنار گذاشتن تكرار، كندن از موضوعات سنتی و كندن از مرجعیت و اقتدار سنت و... كه همه اینها را با یك شكلی از رادیكالیسم و انتقال این رادیكالیسم به عرصههای مختلف تجربه بشری از زندگی روزمره تا همه سطوح بالاتر كه باعث شده این مدرنیسم هنری اسمش گره بخورد با رادیكالیسم و سنتشكنی و ایجاد گسست با منفیت كه همه اینها میتوانند ارتباط پیدا بكنند با مفهوم سوژه و همچنین تفكرات انتقادی كسانی مانند نیچه، فروید، ماركس و... من فقط از این مقایسه استفاده كردم برای اینكه بگویم این بحث روش در ابتدای شكلگیری علوم انسانی در آلمان همراه با وبر و زیمل همچنین بحثهای دیلتای و... بود كه همگی به نوعی زیر نفوذ فضای نوكانتی بودند. این فضای نوكانتی همراه به نوعی پسروی به روش و بحران و اضطراب همراه بود.
آقای كمالی به نظر شما چه تفاوتی است بین جستارنویسی و متون ژورنالیستی كه در فضای مطبوعات و رسانه منتشر میشود؟
كمالی: در فضای فرهنگی ایران برای شناسایی وضعیت جستار به یك مقایسه با نوشتار ژورنالیستی یا روزنامهای هم نیاز داریم. مساله این است كه ما از یك طرف در دهههای گذشته نمونههای درخشانی از جستارنویسی را داریم كه مثالهایش را گفتم. اما این ظن هم هست كه آیا آنچه ما جستار میخوانیم همپوشانی یا نوعی اینهمانی با زبان ژورنالیستی دارد یا خیر؟ در ایران از آنجا كه هیچ وقت ظرفیتهای این قالب به تامل گذاشته نشد یا اینكه بحث نشد چرا ما جستار مینویسیم و چرا از این قالب استفاده میكنیم. زمانی كه این پرسشها مطرح میشوند ما با پرسش سیاست ورزیدن آن سوژه مواجه میشویم یعنی در حقیقت قرار است كه یك كنشی از سوی آن سوژه سر بزند كه شكل خاصی از سیاست را اعمال كند تا اهداف خاصی را نیز دنبال بكند. ما به میانجی جستار به اهدافی دست پیدا میكنیم كه نمیتوانیم با كتاب یا مقالات علمی به آنها برسیم. به این معنا گفتار درباره جستار در ایران وجود نداشته یا فرضا خودآگاه نشده و در سنتهای قدیم كه قدما رساله یا كتاب مینوشتند این معنا از جستار مرسوم نبوده است. همینطور در فضای فكری معاصر هم جای این موضوع خالی بود. در نتیجه خالی بودن این عرصه تامل در باب جستار، باعث میشود كه ما تفاوتهایش را با متن ژورنالیستی مورد تامل قرار ندهیم. متن ژورنال به دلیل پیوند خوردن متن با سطح فكری مخاطب ماهیت محتوای خودش را پیدا میكند. حال اینكه هیچ وقت جستار خودش را تقلیل نمیدهد، شاید همین امر یك فاصله جدی بین جستارنویسی و متن ژورنال باشد.
از طرفی دیگر شكلی خاص از علمی بودن در جستار وجود دارد كه تفاوتهای شكلی و فرمی با متنهای دانشگاهی دارد به این معنا نیست كه عاری از هرگونه استدلالی است یا شما هرگونه ادعایی میتوانید بكنید بدون اینكه آن را اثبات بكنید و فرضا بتوانید راحت از كنار اثبات علمی طفره بروید. مساله این است كه شكل استدلال آوردن در آن قالبها متفاوت است. این شكل بر پایه نوعی درونماندگاری استوار است. این درونماندگاری یك كنش دیالكتیكی برای جستار به همراه دارد. از یك سو نسبت به سوژهای كه دارد، تامل میكند، به شدت وابسته است و آن را به شكل درونماندگار مورد بررسی قرار میدهد. یعنی از سوژه خودش جدا نمیشود و سوژه فقط یك نقطه عزیمت نیست كه جستار را پرتاب بكند به فضاهای دور. از سمت دیگر جستار از نوعی آزادی بوطیقایی یا هنرمندانه بهرهمند است كه میتواند آن را از این ملغمههای دانشگاهی فراتر ببرد. فضایی كه نوعی استقلال را هم برای خود جستار به همراه دارد یعنی فقط به دلیل وصل بودن به سوژه جستار نیست كه این فرم مهم است.
در كتاب سیاست جستار لوكاچ نظر محوری و بسیار مهمی درباره بحث جستار مطرح میكند اگر امكان دارد كمی درباره نسبت لوكاچ با بحث جستار صحبت كنید.
فرهادپور: در واقع فیگور لوكاچ یكی از نقاط شروع تامل روی بحث جستار است. او به یك شكل آگاهانه جستار را در تقابل با گفتار دانشگاهی و علم قرار میدهد. سنتی كه در آن با كتابهای قطور ختم نمیشود، مساله این است كه دانشگاه به عنوان كارخانه به عنوان تولید فرهنگ و كتاب كه ما امروزه شاهد این هستیم چطور میتواند مفاهیمی مثل كتاب و مقاله را بیمعنا بكند. خود لوكاچ به عنوان یك نوكانتی رادیكال كه در آن مرحله بین كانت و هگل در رفت و آمد بود؛ در یك جور تنش بین فردگرایی كانتی و توجه به تاریخ و جامعه از دیدگاه هگل كه نهایتا این تنش را با ماركسیست شدن حل كرد. در آن مرحله شاهد هستیم چگونه باز سیاست جستار گره میخورد با سیاست به معنای خاصش به عنوان كنش و تفكر سیاسی به ویژه یك تفكر ضد سرمایهداری یا ضدسلطه با رنگ و بوی كاملا سوسیالیستی. در این فضا از همان آغاز در فشارها و بحرانهایی كه لوكاچ را به سمت ماركسیسم و نگارش تاریخ و آگاهی طبقاتی برد. شاهد این هستیم چگونه مفهوم جستار در مقام شكلی از نوشتن با یك نوع خاصی از شكل سیاست رهاییبخش گره میخورد یا با نوعی مقابله با خنثی شدن گفتارهای رادیكال علوم انسانی جدید در قالب همین گفتار آكادمیك یا دانشگاهی.
آدورنو چه موضعی درباره این فرم و نظر لوكاچ داشت؟
فرهادپور: همانگونه كه خود آدورنو در مقالهاش گفته است به هر حال نوعی دیالكتیك هست بین فرم و محتوا چیزی به مثابه فراتر رفتن از فضای خفقانآور روش كه در نهایت پیوندی بین رادیكالیسم سیاسی برقرار میكند. ما به نوعی در اندیشه آدورنو با نوعی مقابله با روش روبهرو هستیم. آدورنو كتابی با عنوان «علیه معرفتشناسی» دارد كه در آنجا با كوبیدن مفهوم روش از طریق وسط كشیدن پای كسانی مثل ماركس و نیچه، پدیدارشناسی هوسرل را مورد نقد قرار میدهد. آدورنو در مقدمه كتابش به نوعی نشان میدهد چگونه تفكر معطوف به حقیقت از قالب علمی محض جدا میشود. در واقع در تفكر آدورنو با نقد علیه نظامسازی قصد دارد پیوندی بین مفهوم جستار و دانش رهاییبخش برقرار بكند. برای این كار حتی به فلسفه هگل هم نقد وارد میكند، چراكه از قضا هگل نیز خود یكی از كسانی است كه فلسفه را در چارچوب یك نظام معرفی میكند. تاكید آدورنو بر نفی و دیالكتیك منفی به نوعی این جمله هگل را نقد میكند كه میگوید: «كل، حقیقت است.» در اینجا تفكر با امتناع از روشمندی میتواند شكلی از نوآوری را در پی داشته باشد. درواقع نظر آدورنو همان چیزی است كه در دیالكتیك روشنگری هم به آن اشاره دارد كه چگونه با اسطوره كردن علم، خود علم هم از قضا تبدیل به یك افیون جدید میشود كه اتفاقا شكل جستار میتواند حركتی علیه این سلطه باشد.
به این معنا آیا میتوان جستارنویسی را یك فرم مدرن دانست؟
كمالی: جستار رابطه تنگاتنگی با وضعیت مدرن دارد. همین ساختار رسالهنویسی كه غالبا در غرب به صورت مكتوبات كشیشان و قدیسان و آبای كلیسا بوده از دیگر سو در شرق هم رساله دست متفكرینی بوده كه تاملات الهیاتی داشتهاند از قضا این در دوران مدرن است كه آن شكافی كه انسان مدرن بر میدارد یعنی انسانی كه حریم خصوصی و عمومیاش از هم تفكیك میشود؛ انسانی كه آن وحدت سمبلیك جهان ماقبل مدرن را نمیبیند و در خود ندارد انسانی كه دچار تناقضها و پارادوكسهای مدرن است و این پارادوكسها همانگونه كه والتر بنیامین در مقدمه كتاب «خاستگاه سوگنامه آلمانی» بدان اشاره میكند، خود حاوی شكل یا فرم هستند یعنی شما در جهان مدرن با تضادها و تناقضهایی مواجه هستید كه شكل دارند. فرم داشتن به میانجی تفكیك شدن یا قطعه قطعه شدن است كه رخ میدهد. همانگونه كه لیندا نایكلین در كتاب «قطعه» میگوید: عصر مدرن عصری است كه ماهیت اشیا از راه قطعه قطعه شدن بازشناخته میشود.
در تناظر با چنین جهانی كه همه چیز در آن تكه تكه یا ترك برداشته است انسان مدرن را با فرم جستار پیوند میزند. به این دلیل كه همین فرم از نوشتار است كه حاوی این قطعهبودگی است. شما معمولا با جستارهایی مواجه هستید كه مرز مشخصی با جستارهای قبل و بعد خود دارد و اساسا در فرم خودش است كه به همین پدیده در جهان مدرن واكنش نشان میدهد. در همین سنت تفكری انتقادی بعد از ماركس به ویژه در همین مكتب فرانكفورت كه قسمتی از كتاب متعلق به بحثهای آنهاست، شما میبینید كه اساسا نگاه كسی مثل آدورنو و تبع او هالوتكنتور نگاهی است متاثر از آن خصلت قطعهنویسی والتر بنیامین. او در نثر خیابان یكطرفه یا در پروژه پاساژها این شیوه را پیاده میكند. این تاكید بنیامین بر رابطه جهان مدرن و نوعی رفلكشن جهان مدرن در فرم نوشتار مدرن است. بنابراین انتخاب جستار به معنای یك انتخاب ماركتی یا بازاری نیست كه هر موضوعی را دوست داشتید انتخاب كنید. قضیه از این قرار است كه حرف زدن درباره بودلر یا پروست یا بعضا پاساژهای پاریس مستلزم انتخاب قالبی است كه آن تناقضها و گسستهای جهان مدرن در آن رسوب كرده و تهنشین شده است. وضعیتی كه در آن همه چیز تكه پاره است و هیچ امر باثباتی وجود ندارد. به قول بودلر همه چیز در این جهان، مثل خانواده، دوستان، شهرت و... به طرفهالعینی دود میشود و زوال مییابد؛ در نتیجه شاعر عاشق ابرهاست، ابرهایی كه برای لحظهای ظاهر میشوند و میگذرند. این ابرهای گذرنده روح مشترك هم سوژه مدرن و هم تامل یا رفلكشنی است كه به سوژه مدرن فكر میكند كه ما اسم آن را جستار میگذاریم. به این معنا میشود گفت كه كل سنت انتقادی متاثر از همین فرم قطعه نویسانه بنیامین است.