می‌خواهم برایتان قصه بگویم | جام جم


آدم‌های این دوره زمانه حوصله خیلی چیزها را ندارند، ازسخنرانی خسته شده‌اند، ازکتاب‌هایی پرازاصطلاحات قلمبه‌سلمبه خوششان نمی‌آید و یک جور‌هایی دنبال حرف‌هایی هستند که هلو بپر توی گلو باشد، اما نمی‌دانم چه رمز و رازی در قصه است که پای آدم را از رفتن شل می‌کند و شاید یادآور روزهای کودکی هر کدام از ماهاست، «قصه‌تراپی» کتاب جدیدی است که خیلی اتفاقی متوجه چاپش شدم، ترکیب قصه و تراپی و نویسنده‌ای آشنا، انگیزه‌ای در من ایجاد کرد تا فی‌الفور آن را سفارش دهم، با اشتیاق از پستچی تحویل بگیرم و عصرانه، «قصه‌تراپی» بخوانم و حظ ببرم.

خلاصه کتاب قصه‌تراپی»  شاهین شرافتی

شاهین شرافتی، نویسنده کتاب و یک دهه‌شصتی است؛ کارشناسی‌ارشد روانشناسی شخصیت و کاندیدای دکترای‌تخصصی روانشناسی. ازقضا صدای خوبی هم دارد و به‌عنوان مجری برتر در برنامه‌های گفت‌وگو‌محور تلویزیون، تابستان ۱۳۹۸ انتخاب شده و شاید همه این سال‌ها خواندن و تجربه‌کردن، دلیلی باشد که در حوزه روانشناسی دست به قلم شود؛ جهان زیسته‌اش را با خلاقیت در نوشتن جمع کند و قصه‌تراپی را از بر کرده و سپس بنویسد. او در ابتدای کتاب از «کلافگی» به‌عنوان زبان مشترک آدمیزاد یاد می‌کند؛ در بخشی از سرآغاز این کتاب آمده است: «من به آدم‌های دور و نزدیک زندگی‌ام نگاه کردم، تلاش کردم زبان تنشان را نگاه کنم نه زبان سرشان را و سعی کردم کلافگی‌هایشان را تصور کنم و به شکل قصه بنویسم.»

از نگاه شاهین شرافتی «نوشتن و خواندن، قصه‌تراپی است نوعی از تراپی که درآن مراجع و درمانگر در آن یکی است» او از سفری با چراغ‌قوه حرف می‌زند؛ از نگاه او «قصه‌ها می‌تونن وارد زخم‌ها بشن.»

او دراین کتاب ۲۰ قصه برایمان می‌گوید یابه قول ادبیاتی‌ها داستان کوتاه؛ اسم این قصه‌ها هم کمی تا قسمتی عجیب و در عین حال ساده‌اند، چشم ببر،یقه اسکی،شوهرهدی‌خانم،دهن مثلثی،دایی محمود،اوتنها خودش را دوست داشت.کاوازاکی، گاو،جانور، هشتاخانم، عقی زاده،سخنگو، زیورخانم، سگ سیاه بزرگ، روز سوم، بی‌وطن، اشک‌ها و لبخندها، آماتور، مکعب و روزبه.نویسنده در هر قصه از یک درد یا اختلال در روان انسان به زبان ساده و عامه‌پسند می‌گوید. انگار داستان‌های او مثل غاری است که دهانه آن را دردها، ناکامی‌ها و آنچه در کنترل انسان هست و نیست، بسته و راه را برای رسیدن اکسیژن و تنفس زندگی سالم بند آورده است.در این قصه‌ها آدم‌ها زندگی می‌کنند، درغم‌هایشان می‌لولند و رنج‌هایشان را با نشانه‌های بیرونی فریاد می‌‌زنند، ا‌تفاق‌هایی که خیلی وقت‌ها اطرافیان نسبت به آنها بی‌تفاوت‌اند، در مواجه با آنها لباس انکار می‌پوشند، موهایشان را با نپذیرفتن رنگ می‌کنند، کفشِ درمان‌های بیخود به‌پا می‌کنند و وارد مهمانی می‌شوند که درآخر نوشیدنی‌های مسموم به ناامیدی، کار روان و جسمشان را یکسره می‌کند و انتهایش می‌شود نیستی، عذاب‌وجدان و دردهای ادامه‌دار روان برای آنها که باقی می‌مانند و الگوهای تکرارشونده و... .

دراین کتاب که ۱۸۲صفحه دارد، بعضی قصه‌ها کمی پیچ در پیچ است و معماگونه و بعضی به قول معروف خیلی‌ رو بازی کرده که شاید می‌شد با استفاده از طنازی‌های ادبی کمی رنگ و لعاب جذاب‌تری به آن داد. بعضی قصه‌ها این‌قدر پرداخت خوبی دارند که دوست داری ادامه‌اش را بخوانی و ببینی بعد از آن چه اتفاقی می‌افتد؛ اما افسوس که داستان زودتر از حد انتظار تمام می‌شود. در بعضی داستان‌ها به‌راحتی می‌توانی اختلال روانی مد‌نظر نویسنده را حدس بزنی، اما در قصه‌ای دیگر باید به انتهای کتاب مراجعه و دانسته‌هایت را با دانش نویسنده همتراز کنی، اما درمجموع جسارت نویسنده برای بیان اختلالات روانی به زبان قصه بسیار ستودنی است؛ آن هم چیزی که همه‌فهم باشد، با زندگی معمولی فاصله نداشته باشد و درنهایت نگاه جامعه را از برچسب‌زدن به بیماری‌های روانی تغییر دهد.اصلا تغییر همه‌اش خوب است اگرچه درد دارد؛ این‌که من بفهمم و بپذیرم خودم و اطرافیانم ممکن است در روانمان، مشکلاتی داشته باشیم و باید برای زیباترشدن قصه زندگی‌مان قدمی برای پذیرش و بهبود برداریم؛ خمیرمایه اصلی داستان‌های قصه‌تراپی است.

دربخش دیگری از این کتاب که «نشر مون» زحمت انتشارش را کشیده، نویسنده از قرار اخلاقی حرف می‌زند که ما صرف آگاهی از اختلالات روانی اجازه نداریم به دیگران برچسب بزنیم و در حوزه سلامت روان هم نیازمند استفاده از متخصص کاربلد هستیم.

نویسنده در ابتدای کتاب از دو کارشناس حوزه نویسندگی و روان‌شناسی به نام سروش روح‌بخش و دکتر امیرحسین یزدانی یادکرده که نشان از توجه او به این نکته دارد که استاد داشتن برای هر کاری، یعنی بازشدن راه‌های تازه در مسیر.

و در آخر تصویرگرافیکی شرافتی به‌عنوان درمانگر و مراجعی لمیده روی جلد کتاب، یادآور جلسات روانکاوی فرویدی است که فضای کتاب را از حالت خشک و رسمی جداکرده و از قصه‌ای تازه، پرده برمی‌دارد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...