مرزهای دنيای کوچک ما | الف


صادق کرمیار در ششمین رمان خود کوشیده به تصویر کردن مرزها و حریم‌های شخصیت‌هایی بپردازد که در یک بستر پرتنش از یکدیگر فرار می‌کنند، اما در آخر و در پناه حضرت امام رضا (ع)، به یکدیگر می‌رسند. پیش از این کرمیار با رمان‌های «فریاد در خاکستر»، «دشت‌های سوزان»، «غنیمت» و «نامیرا» به موفقیت‌های فراوانی دست یافت، خاصه آنکه رمان «نامیرا»ی او با مضمون ماجراهای بعد از انتخابات سال 1388، مورد توجه مقام معظم رهبری نیز قرار گرفت، تا آنجا که در جایی فرمودند که هر کسی بخواهد فتنه سال 1388 را بشناسد، حتماً این رمان را بخواند. این نویسنده همچنین رمان «وامانده» را در دست انتشار دارد.

حریم صادق کرمیار

تازه ترین کار منتشر شده کرمیار «حریم» نیز اثری ستایش شده است، مورد تقدیر جایزه ادبی جلال آل احمد قرار گرفته است و از این حیث باید گفت که مطالعه آن خالی از لطف نیست. کرمیار در رمان «حریم»، مناسبات شخصیت‌هایی پیش روی خواننده می‌گذارد که از یکدیگر فرار می‌کنند ولی دست آخر، قدرت کشش و جذب امام هشتم (ع)، آن‌ها را پیرامون خود گرد می‌آورد و پیش از آن که آنان سرنوشتی شوم و غیر قابل بازگشت پیدا کرده و یا به سرای دیگر بشتابند، متوجه اعمال و کارهای شان می‌شوند.

از این حیث باید گفت که داستان «حریم»، روایت‌گر انسان‌هایی است با زندگی و سرنوشت مشترک، که در دنیای کوچک خود و پیله ای که پیرامون خویش تنیده اند، باقی نمانده و با واسطه قرار دادن یک شخصیت فرابشری و معصوم، به بصیرت و آگاهی واقعی دست می‌یابند.

داستان در تهران و مشهد اتفاق می‌افتد و در این بین، شخصیت‌ها زنجیروار به یکدیگر متصل شده و در بستری از علت‌ها و معلول‌ها قرار می‌گیرند.

کرمیار، همان ابتدای داستان، با تأکید بر واقعی بودن داستان، تلاش می‌کند خود را راوی داستانی پرجاذبه و پرکشش نشان دهد که از توانایی همراه ساختن خوانندگان رمان تا انتها برخوردار است.

شیوه روایی نوین داستان که بی شباهت به تکنیک و شیوه فاصله گذاری برتولد برشت، نمایشنامه نویس معروف آلمانی نیست؛ برشت که در آثارش تلاش می‌کرد داستانی را در بستری از یک نمایشنامه روایت کند، اما فاصله مخاطبان را با رویدادهای دراماتیک و داستانی حفظ کرده و در طول روایت اصلی نمایشنامه خود می‌کوشید تا به مخاطبش بقبولاند که نمایشنامه او، تنها یک داستان است و نه واقعیتی که مخاطبان می‌پندارند در صحنه وقوع و روی دادن آن قرار گرفته و آن را نگاه می‌کنند.

دیالکتیک و تضاد جالبی که کرمیار بر خلاف برشت به کار برده، تأکید بر واقعی بودن داستان داشته و در مداخل ورود به فصلی جدید از رمان و ارائه رویدادی برای صحنه پردازی یک واقعه، استفاده از همین تکنیک کافی است تا به خوانندگان داستان کرمیار، به صورت غیر مستقیم و ناخوداگاه یادآوری شود که این فقط یک داستان است و البته به قول کرمیار، می‌تواند اتفاق هم بیفتد.

شخصیت‌های هم سرنوشت کرمیار در داستان «حریم» و در گستره رویدادها و صحنه پردازی‌های آن، با قرار گرفتن در موقعیت‌های مختلفی که رمان نویس برای آنان تدارک دیده، در می‌یابند که از دست تقدیر الهی و قضا و قدر نمی‌توانند بگریزند و سرنوشت و فرجامی که تلاش می‌کند آنان را به سمت عاقبت بخیری و نیکبختی پیش ببرد، سایه به سایه، دنبال شان است.

دنیای خلق شده در داستان «حریم»، جایی برای مکافات عمل شخصیت‌های داستان است که دائم آنان را به سوی نیکو خصالی و معنویت به جای شوربختی و درد و فنا رهنمون می‌سازد؛ این یادآوری نویسنده کافی است تا خوانندگان داستان را بیش از پیش با معنویت آشتی داده و یا پیوندهای معنوی آنان را مستحکم تر و گسست ناپذیرتر هم نماید.

در طول داستان، شاهد آن هستیم که شخصیت‌های رمان، بد عاقبتی‌ها و بدبختی‌هایی را به صورت ناخودآگاه و از روی نادانی، به وجود می‌آورند و با رقم زدن آن‌ها در دایره سرنوشت خویش، در مسیر سقوط و تباهی قرار می‌گیرند، اما دست خداوندی که بالای همه دست هاست، موقعیت اسفبار آنان را به گونه ای دیگر رقم می‌زند و خوشبختی را برای شان به ارمغان می‌آورد.

دنیا دار مکافات و خانه بازگشت و پژواک عمل و کردار هر انسان و شخصیتی است و در این میان، خوانندگان داستان «حریم» نیز دست به یک همذات پنداری طولانی و پیوسته با شخصیت‌های داستان زده و هم زمان با خواندن آن، خود را در نزدیک ترین فاصله با شخصیت‌های رمان، حس می‌کنند.

هیچ راه گریزی از سرنوشت نیکویی که برای شخصیت‌های داستان رقم خورده، وجود ندارد؛ حتی وقتی شخصیت‌های داستان فکر می‌کنند و می‌پندارند که از سرنوشتی محتوم و موقعیتی به ظاهر عذاب آور در حال فرار هستند، در واقع، به موقعیت، فرجام و مکافات دقیق و رقم خورده خویش نزدیک و نزدیک تر می‌شوند و اشخاص و موقعیت‌هایی را که از آن‌ها فرار کرده اند، در کنار خود می‌یابند.

واقعاً فلسفه وجودی چنین برهان و دلیلی چه می‌تواند باشد؟ در پاسخ به این پرسش، باید گفت که شخصیت‌های رمان «حریم»، به پس زمینه‌های مذهبی و گرایش‌های الهی خود اعتقادی راسخ داشته و باور دارند دستی که بالای همه دست‌هاست، تلاش می‌کند آن‌ها را به این سرنوشت خوب، رهنمون سازد. سرنوشتی که سایه به سایه و در خواب و بیداری همراه آنهاست و حتی اگر موقعیتی ناگوار و ناخوشایند برای آنان رقم بخورد و تا سرحد بدشانسی آنان را با خود ببرد، در نهایت باز هم سرنوشت و عاقبت خوبی در انتظار آنهاست و همین امر، باعث تقویت عنصر امید نزد شخصیت‌های داستان، تکثیر رویدادهای غیر منتظره و پر از تعلیق در داستان و حتی نزد خوانندگان رمان می‌شود.

از نکات برجسته اثر حاضر، نقش پررنگ معنویتی که مانند نماد و نشانه ای، پهلو به پهلوی شخصیت‌های داستان در فراز و فرود رویدادهای حساب شده رمان پیش می‌رود و جزو ویژگی‌های اصلی و اساسی «حریم» محسوب می‌شود که صادق کرمیار در مقام نویسنده و به صورت غیرمستقیم بر آن صحه می‌گذارد.

صادق کرمیار، در «حریم»، به نقش مطلق و انکارناپذیر معنویت در زندگی آدمی پرداخته است؛ نقشی که حتی ناباوران به معنویت نیز نمی‌توانند منکر آن شوند و چه بسا به صورت ناخودآگاه بارها و بارها آن را تجربه کرده باشند. شخصیت‌های داستان کار شر یا خیری که مرتکب می‌شوند، در ادامه رمان و در موقعیت‌های داستانی بعدی پاسخ آن را می‌گیرند و همانند برخی گاه به این شک و تردید دچار می‌شوند که آیا پاسخ کار خیر آنها با جزایی شر داده نشده است؟ همین شک و تردید جذبه ای را به همراه دارد که به درگیر شدن بیشتر مخاطب با داستان می‌انجامد چنان که وقتی در ادامه داستان شخصیتی متوجه اشتباه فاحش خود می‌شوند، خواننده نیز همراه او حسی از آرامش را تجربه می‌کند. همه این کنش و واکنش های، در چارچوبی منطقی، باورپذیر و براساس پیوندهای علت و معلولی رقم خورده است که صادق کرمیار با مهارت در راستای خلق رمانی تاثیر گذار بهره برده است.

سخن آخر این که رمان «حریم»، چنان که خود نویسنده نیز تاکید داشته رمانی است در ژانر اجتماعی که با رویکردی دینی نوشته شده است و مرز بین شرک و ایمان را در ضخامتی باریک تر از مو پیش روی خوانندگانش ترسیم می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ایده مدارس خصوصی اولین بار در سال 1980 توسط رونالد ریگان مطرح شد... یکی از مهم‌ترین عوامل ضعف تحصیلی و سیستم آموزشی فقر است... میلیاردرها وارد فضای آموزشی شدند... از طریق ارزشیابی دانش‌آموزان را جدا می‌کردند و مدارس را رتبه‌بندی... مدارس و معلمان باکیفیت پایین، حذف می‌شدند... از طریق برخط کردن بسیاری از آموزش‌ها و استفاده بیشتر از رایانه تعداد معلمان کاهش پیدا کرد... مدرسه به‌مثابه یک بنگاه اقتصادی زیر نقاب نیکوکاری... اما کیفیت آموزش همچنان پایین ...
محبوب اوباش محلی و گنگسترها بود. در دو چیز مهارت داشت: باز کردن گاوصندوق و دلالی محبت... بعدها گفت علاوه بر خبرچین‌ها، قربانی سیستم قضایی فرانسه هم شده است که می‌خواسته سریع سروته پرونده را هم بیاورد... او به جهنم می‌رفت، هر چند هنوز نمرده بود... ما دو نگهبان داریم: جنگل و دریا. اگر کوسه‌ها شما را نخورند یا مورچه‌ها استخوان‌هایتان را تمیز نکنند، به زودی التماس خواهید کرد که برگردید... فراری‌ها در طول تاریخ به سبب شجاعت، ماجراجویی، تسلیم‌ناپذیری و عصیان علیه سیستم، همیشه مورد احترام بوده‌اند ...
نوشتن از دنیا، در عین حال نوعی تلاش است برای فهمیدن دنیا... برخی نویسنده‌ها به خود گوش می‌سپارند؛ اما وقتی مردم از رنج سر به طغیان برآورده‌اند، بدبختیِ شخصیِ نویسنده ناشایست و مبتذل می‌نماید... کسانی که شک به دل راه نمی‌دهند برای سلامت جامعه خطرناک‌اند. برای ادبیات هم... هرچند حقیقت، که تنها بر زبان کودکان و شاعران جاری می‌شود، تسلایمان می‌دهد، اما به هیچ وجه مانع تجارت، دزدی و انحطاط نمی‌شود... نوشتن برای ما بی‌کیفر نیست... این اوج سیه‌روزی‌ست که برخی رهبران با تحقیرکردنِ مردم‌شان حکومت کنند ...
کسی حق خروج از شهر را ندارد و پاسخ کنجکاوی افراد هم با این جمله که «آن بیرون هیچ چیز نیست» داده می‌شود... اشتیاق او برای تولید و ثروتمند شدن، سیری ناپذیر است و طولی نمی‌کشد که همه درختان جنگل قطع می‌شوند... وجود این گیاه، منافع کارخانه را به خطر می‌اندازد... در این شهر، هیچ عنصر طبیعی وجود ندارد و تمامی درختان و گل‌ها، بادکنک‌هایی پلاستیکی هستند... مهمترین مشکل لاس وگاس کمبود شدید منابع آب است ...
در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمی‌آید و کمتر از دو سال در میانه‌ی اوج بحران‌ ملی شدن نفت و کودتا با دکتر زندگی می‌کند... می‌خواستند با ایستادن کنار خانم سطوتی، با یک عکس یادگاری؛ خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده و راهی و میراث‌دار او بنمایانند... حتی خاطره چندانی هم در میان نیست؛ او حتی دقیق و درست نمی‌دانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده... بچه‌ی بازارچه‌ی آب منگل از پا نمی‌نشیند و رسم جوانمردی را از یاد نمی‌برد... نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز می‌گردد ...