طاعون | آلبر کامو

13 فروردین 1385

بدون خودنمایی و ابراز احساسات، خود را در خطر مرگ قرار می­‌دهند؛ زیرا به دیدن مرگ عادت ندارند، چنانکه به زیستن نیز عادت نکرده بوده­‌اند. فقط «همدردی» است که آنها را به عمل وا می­‌دارد. آنها به تجربه می­‌دانند که «آنچه طبیعی است، میکروب است. چیزهای دیگر، مثل تندرستی، درستکاری، پاکی، مولود اراده است؛ اراده­‌ای که نباید هرگز توقف کند.»

طاعون | آلبر کامو La Peste]. (The Plague)
طاعون
[La Peste]. (The Plague) رمانی از آلبر کامو (1) (1913-1960)، نویسنده فرانسوی، منتشر شده به سال 1947 در شهر وَهران، در الجزایر. در سال هزار و نهصد و چهل و اندی، هزاران موش از لانه­‌های خود بیرون می‌­آیند و در کوچه‌­ها و دهلیزخانه‌­ها می‌­میرند. طاعون فراگیر می‌شود. دروازه‌­های شهر را می‌­بندند. غربت، جدایی، اوج تنهایی، چیره می­‌شود. اما بیماری بی‌رحمانه و خزنده پیش می­‌آید. دعوت از مردم به پیکاری هیجان­‌آمیز نیست، بلکه به «مبارزه­‌ای ماتم‌زده» است. طاعون دلها را چنان می­‌فرساید که به بی‌­اعتنایی می­‌رسند. خداجویی دوباره به اذهان راه می‌­یابد. اما کسانی که تن به تسلیم نمی­‌دهند متحد می‌­شوند. دکتر ریو (2) و تارو (3) مهمترین رهبران مقاومت­‌اند. بدون خودنمایی و ابراز احساسات، خود را در خطر مرگ قرار می­‌دهند؛ زیرا به دیدن مرگ عادت ندارند، چنانکه به زیستن نیز عادت نکرده بوده­‌اند. فقط «همدردی» است که آنها را به عمل وا می­‌دارد. آنها به تجربه می­‌دانند که «آنچه طبیعی است، میکروب است. چیزهای دیگر، مثل تندرستی، درستکاری، پاکی، مولود اراده است؛ اراده­‌ای که نباید هرگز توقف کند.» مبارزه، به دور از کلمات مطنطن، به صورت اخلاق روزمره درمی­‌آید. صفات دیگری نیز تدریجاً بر آن افزوده می­‌شود. سماجت سرسختانه‌­ای در برابر عادت به ناامیدی می­‌ایستد. وقایع‌­نگاری از این آفت شرحی می­‌دهد که تعمداً تیره و تار است، و هیچ جایی برای رنگ‌­آمیزی و خیال‌بافی و احساسات نمی­‌گذارد. طاعون همان بیماری همیشگی است که می­‌توان آن را «پوچی» نامید، و مبارزه با آن فقط باعث پیروزیهای موقت است. سرانجام، هنگامی که شهر شادی خود را بازمی­‌یابد و به ناخودآگاهی بازمی‌­گردد، آنهایی که بی­‌وقفه جنگیده­‌اند به زندگی عادی روزانه باز می‌گردند.  عظمت آنها در این خواهد بود که ارزشهای شخصی خود را فراموش کرده‌اند و جانب کسانی را گرفته‌­اند که «به انسان و به عشق محقر و وحشتناکش قانع‌­اند».

ابوالحسن نجفی. فرهنگ آثار. سروش

1.Albert Camus 2.Rieux 3.Tarrou

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...
تراژدی روایت انسان‌هایی است که به خواسته‌هایشان نرسیده‌اند، اما داستان همه‌ی آنهایی که به خواسته‌هایشان نرسیده‌اند، تراژیک به نظر نمی‌آید... امکان دست نیافتن به خواسته‌هامان را همیشه چونان سایه‌ای، پشت سر خویش داریم... محرومیت ما را به تصور و خیال وا می‌دارد و ما بیشتر از آن که در مورد تجربیاتی که داشته‌ایم بدانیم از تجربیات نداشته‌ی خود می‌دانیم... دانای کل بودن، دشمن و تباه‌کننده‌ی رضایتمندی است ...