جست‌وجوی معنا در جهانی لرزان | ایبنا


آرتور شنیتسلر [Arthur Schnitzler] نویسنده و نمایش‌نامه‌نویس برجسته‌ اتریشی، یکی از مهم‌ترین نمایندگان ادبیات وینِ (پایان قرن) محسوب می‌شود. او که تحصیل‌کرده‌ رشته‌ پزشکی بود و در دوره‌ای همکار زیگموند فروید به‌شمار می‌آمد، آثارش را به عرصه‌ای برای کاوش در جهان ناخودآگاه، روانشناسی طبقات بورژوازی و اشرافیت وِینی، و بحران‌های اخلاقی و جنسی تبدیل کرد. آثار شنیتسلر سرشار از مالیخولیا، تردید و پرداختن به لایه‌های پنهان و سرکوب‌شده‌ تمایلات انسانی است. او استاد نمایش لحظات گریزپا و تأثیرگذار درونی است، جایی‌که شخصیت‌ها در تقاطع واقعیت و رویا، خاطره و سرنوشت قرار می‌گیرند.

سه اکسیر» [Gesammelte Werke von . Die erzählenden schriften]

«داستان رویا» که شاهکاری در زمینه تحلیل رابطه‌های زناشویی و سرکوب‌های جنسی است، بعدها توسط استنلی کوبریک به فیلم مشهور «چشمان کاملاً بسته» تبدیل شد. مجموعه‌داستان «سه اکسیر» [Gesammelte Werke von . Die erzählenden schriften] اثر دیگری از شنتیسلر است که با ترجمه‌ علی‌اصغر حداد از سوی نشر ماهی منتشر شده. این کتاب فرصت تازه‌ای است تا خوانندگان فارسی‌زبان با جهان روانشناختی و پررمزوراز شنیتسلر مواجه شوند. این مجموعه دربرگیرنده‌ چهار داستان کوتاه است که هر یک، به شکلی متفاوت، پرده از تناقضات شخصیت‌های وینی در مواجهه با عشق، مرگ، و سرنوشت برمی‌دارد.

این مجموعه با داستان «جرونیموی نابینا و برادرش» آغاز می‌شود، داستانی که بلافاصله خواننده را به قلب تضادهای اخلاقی می‌کشاند. در این داستان، رابطه‌ عجیب میان دو برادر به تصویر کشیده می‌شود: جرونیموی نابینا و برادر بینایش که رابطه‌ای مبهم از ترحم، وابستگی، و نوعی سواستفاده‌ پنهان بر آن حاکم است. داستان به کاوش در مفهوم وابستگی متقابل و قربانی‌شدن می‌پردازد و مرزهای باریک میان وظیفه‌ اخلاقی و منافع شخصی را به چالش می‌کشد. قدرتِ شنیتسلر در اینجا است که معضلات درونی شخصیت‌ها را بدون قضاوت صریح، با ظرافتی بیمارگونه نمایان می‌سازد:

«جرونیموی نابینا از روی نیمکت بلند شد و گیتار را که روی میز، کنار لیوان شراب آماده بود، به دست گرفت. صدای گردش چرخ‌های اولین کالسکه را از دور شنیده بود. راه آشنا را تا کنار در باز کورمال‌کورمال طی کرد، از پله‌های چوبی باریک بیرونی پایین رفت که به فضای سرپوشیده حیاط منتهی می‌شدند. برادرش از پشت سر آمد، و هر دو بلافاصله کنار پله‌ها ایستادند، پشت به دیوار، تا از گزند باد مرطوب و سردی در امان بمانند که از زمین‌های خیس و کثیف می‌گذشت و از دروازه گشوده به درون می‌زد...»

داستان دوم مجموعه، «سرنوشت فرایهر فون لایزنبوگ» به موضوع سرنوشت محتوم و بازی‌های قَدَر می‌پردازد. فرایهر، یک اشراف‌زاده‌ وینی، در یک لحظه‌ تصادفی و بر اثر یک سوءتفاهم عاشقانه، مسیر زندگی‌اش به شکلی غیرقابل بازگشت دگرگون می‌شود. این داستان به‌خوبی نشان می‌دهد که چگونه یک اشتباه کوچک، که ریشه در خودفریبی و غرور دارد، می‌تواند کل ساختار یک زندگی را واژگون سازد. شنیتسلر در اینجا نیز بر گریزناپذیری تراژدی و قدرت عوامل ناخودآگاه در هدایت تصمیمات تأکید می‌کند:

«فرایهر در جای همیشگی خود در ردیف اول ارکستر، صندلی میانی، نشست و از آشنایانی که به او سلام دادند، با لبخندی محبت‌آمیز اما تقریباً دردآلود، تشکر کرد. آن روز برخی خاطرات در ذهنش زنده شدند. ده سال پیش با کلره آشنا شده بود. آن زمان، تربیت هنری خانمی جوان، کشیده‌قامت و سرخ‌مو را به عهده داشت. فرایهر در شبی که شاگردش در مدرسه‌ آواز آیزنشتاین برای نخستین‌بار در نقش مینگون در برابر مردم به‌روی صحنه می‌رفت، حضور داشت و آن شب کلره را که در همان صحنه در نقش فیلینه ظاهر می‌شد، دید و آوازش را شنید. فرایهر آن زمان بیست‌وپنج‌ساله بود...»

داستان «سه اکسیر» که عنوان مجموعه را نیز یدک می‌کشد، عمیق‌ترین و تمثیلی‌ترین داستان این کتاب است که به مفهوم جبر و اختیار و تلاش برای گریز از حقیقت می‌پردازد. این داستان با الهام‌گرفتن از فرم‌های فولکلوریک و افسانه‌ای، یک روایت درونی و روان‌شناختی را شکل می‌دهد. سه اکسیر در اینجا به نمادی از راه‌حل‌های ساده و جادویی برای فرار از پیچیدگی‌های وجودی تبدیل می‌شوند، اما درنهایت، شخصیت درمی‌یابد که هیچ اکسیر جادویی‌ای نمی‌تواند فرد را از رویارویی با مسئولیت‌های درونی و انتخاب‌های گذشته‌اش خلاص کند. این داستان شاهدی بر علاقه‌ شنیتسلر به موضوع فریب خود و شکست انسان در پذیرش محدودیت‌هایش است:

«عذاب می‌کشید، عذاب بی‌پایان، هرگز نمی‌توانست کنار زنی احساس شادکامی کند، چون شک و تردید آزارش می‌داد. مدام ناخواسته دیگرانی را پیش چشم می‌آورد که پیش از او به آنان عشق ورزیده بودند یا احتمالاً پس از او عشق می‌ورزیدند. و از این دروغ بزرگ و تکراری رنج می‌برد که می‌گفتند گذشته‌ها مثل خواب و خیال گذشته و از یاد رفته است و آن‌ها تازه حالا در کنار او و معنای عشق و زندگی را می‌فهمند. زن‌ها به دروغ برایش از گذشته‌هایی می‌گفتند پر از خط و خطا، وای که دوست و آشنایی نداشتند، گول خورده بودند. خودشان را گول زده بودند. همواره او را می‌جستند، فقط او را، و سرانجام از وقتی به او رسیده بودند، شادکامی‌شان بی‌نهایت بود. اما او آرام نمی‌گرفت. باید می‌فهمید آن‌ها پیش از او دوستدار چه کسی بوده‌اند و چه کسی را شادکام کرده‌اند؛ و هر بار از پاسخی که می‌شنید تنش می‌لرزید: «همه‌چیز از یادم رفته است!»

درنهایت، مجموعه با داستان «مرگ گابریل» پایان می‌یابد، روایتی کوتاه اما تکان‌دهنده که بیش از هر داستان دیگری بر مرگ و عدم قطعیت زندگی متمرکز است. گابریل، شخصیتی جوان و پرشور، در اوج زندگی خود با سرنوشتی محتوم روبه‌رو می‌شود. شنیتسلر با روایت‌کردن واکنش شخصیت‌های پیرامون گابریل به مرگ او، به تأمل درباره‌ شکنندگی وجود و پوچی تلاش‌های انسانی می‌پردازد. «مرگ گابریل» یک مرثیه‌ مختصر و در‌عین‌حال قدرتمند است که به‌خوبی دغدغه‌ ذهنی شنیتسلر درباره‌ لحظه‌ی ناگهانی و قاطع مرگ را نشان می‌دهد:

«درحالِ رقص، همراه فردی ناشناس، از برابرش گذشت. به نرمی سر برگرداند و لبخند زد. فردیناند نویمن کرنش کرد، کرنش بازتر از آنکه معمولاً از او دیده می‌شد. شگفت‌زده فکر کرد: ایرنه هم این‌جا است و ناگهان احساس کرد آزادتر شده است. اگر ایرنه می‌تواند چهار هفته بعد از مرگ گابریل لباس سفید بپوشد و در آن تالار نورانی با فردی ناشناس همگام شود، پس او هم نباید به‌خاطر آمدن به آن مجلس پرشور و نشاط بیش از آن خود را سرزنش می‌کرد. پس از چهار هفته گوشه‌گیری و عزلت، برای نخستین‌بار حس کرده بود دوست دارد به میانِ مردم برود...»

در مجموع، «سه اکسیر» یک مجموعه‌ داستانی منسجم است که خواننده را به سفری تاریک و درون‌گرایانه دعوت می‌کند. شنیتسلر با چیره‌دستی، فضایی از اضطراب، میل سرکوب‌شده و جست‌وجوی معنا در جهانی لرزان خلق می‌کند. این چهار داستان، با تنوع در ساختار و تمرکز بر ابعاد روانشناختی، میراث جاودان شنیتسلر را به عنوان یک روان‌کاوانه‌ بی‌رحم که زیر پوست ظواهر اجتماعیِ وینی می‌خزد، تثبیت می‌کنند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...